• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
شنبه 29 خرداد 1400
کد مطلب : 133470
+
-

دیدار با اکبر اکسیر به بهانه انتشار «مارمولک های هاچ‌بک»

کرونا آرامش داد تا 3مجموعه چاپ کنم

گفت و گو
کرونا آرامش داد تا 3مجموعه چاپ کنم


فرشاد شیرزادی ـ روزنامه نگار

 اکبر اکسیر از شاعران طنزپردازی است که با وضع آشفته کتاب و نشر، هنوز آثارش مخاطب قابل توجهی دارد. در آخرین مجموعه شعرش که به‌تازگی از سوی انتشارات مروارید با نام «مارمولک‌های هاچ بک» چاپ شده است، به اختلاسگرانی اشاره می‌کند که مانند مارمولک هایی که در بچگی از دستمان در
می رفتند و فقط دمشان در دستانمان باقی می‌ماند، به خارج از کشور می‌گریزند و با همین نگاه شاعرانه، اکسیر به آنها صفت «هاچ بک» را بخشیده و البته در مارمولک بودنشان هیچ شکی نیست! با این شاعر شعر فرانو که پیش ترها کتاب‌هایی مانند «بفرمایید بنشینید صندلی عزیز»، «پسته لال سکوت دندان شکن است» و «زنبورهای عسل دیابت گرفته اند» گفت وگو کرده‌ایم.

«مارمولک های هاچ بک» تفاوت‌هایی با دیگر مجموعه شعرهایتان دارد. در عین حال در تسلسل همان‌ها سروده شده. شما حتی در انتخاب نام مجموعه‌هایتان هم ابتکار به خرج می دهید. معمولاً عناوینی برای مجموعه‌هایتان انتخاب می کنید که طنزآمیز است. نام این کتاب چگونه انتخاب شد؟ 
ویژگی کتاب طنز این است که اسم با مسمای طنزآمیزی داشته باشد تا مثل خار تمشک به یقه مخاطب عجول و زودگذر بچسبد و آن را به سمت خودش جلب کند. عناوین کتاب‌هایم اگر جمله ای است، بی‌تردید جمله ای خواهد بود که سر زبان ها افتاده. «زنبورهای عسل دیابت گرفته اند» حتی برای کسانی که زنبورداری می کردند و کندوی عسل داشتند، جالب توجه بود و حس کنجکاوی آنها را برمی‌انگیخت و مثلاً دنبال این کتاب بودند که نکند این کتاب درباره آفات زنبورهای عسل است. همه این کتاب‌ها مخصوصاً مارمولک های هاچ بک پیش از هر چیز برای ذهن و زبان مخاطب امروز مهندسی می‌شود. نام کتاب را از متن یکی از شعرهای مجموعه یا عنوان شعر که صد البته در متن هم هست، برمی‌گزینم و با چندین نفر مشورت می‌کنم و پس از آنکه همه پذیرفتند که این عنوان زیبا و بجاست، آن را برای مجموعه شعرم انتخاب می کنم.
در یکی از شعرهای این مجموعه به نوستالژی های دوران کودکی اشاره کرده اید که عنوان همین مجموعه شعر از آن گرفته شده است.
در این کتاب اشاره کرده ام که یاد کودکی ها و آن روزها به خیر که کودکی هایم پر از مارمولک های هاچ‌بک، سنجاقک های بی بال، موش های آتش گرفته و گربه‌های بی دم بود! سپس به مارمولک هاچ‌بک رسیدم.
چه شد که صفت هاچ بک به ذهنتان رسید؟
هاچ بک صفتی است که برای خودرو به‌کار می برد و اتفاقاً من هم از دو نوع خودرو این شکلی خوشم می‌آمد. یاد آن روزهای کودکی افتادم که تا می خواستیم مارمولکی را بگیریم و کمین می کردیم، دمش در دست ما می ماند و خودش فرار می‌کرد! در یکی از شعرهایم عنوان «مارمولک» به‌دلیل فیلمی با همین نام، ساخته کمال تبریزی که پرویز پرستویی هم در آن ایفای نقش می‌کند، به ذهنم رسید که در تهران هم اصطلاحاً به آدم های زرنگ و کلاهبردار و بزن‌دررو، اطلاق می‌شود. با خود بازگو و واگو کردم که چقدر خائن در وطن داشتیم که فرار کردند و سرمایه‌ها و پول‌های بانک‌ها را چپاول کردند و بردند و فقط دمشان در دست ما باقی ماند که ارزش کل سرمایه ای را که از کشور خارج می‌کردند، نداشت. به تفاوت ها و شباهت‌ها اشاره کردید. باید بگویم که عنوان این مجموعه شعر با قبلی‌ها، قدری متفاوت است اما حاصل سال‌های کرونایی است. شاعر در حصر خانگی آنها را سروده و خواستم حالا که در خانه مانده ام، دست‌کم کاری کنم تا مردمی که درگیر این مرض عالمگیر شده اند، کمی روحیه پیدا کنند و با مارمولک های هاچ‌بک به نوعی به ‌خودشان دلداری دهند و لحظات شادی برایشان رقم بخورد. همان طور که رسم شعر فرانوست و همانگونه که من روحیه می دهم و می خندانم، مزه‌ها و تکیه‌کلام و کنایه‌هایی هم در هر شعر دیده می‌شود که جنبه طنزآمیزی آن را جذاب تر می‌کند. به لحاظ موضوعی عرض کردم که به سال‌های کرونایی مربوط می‌شود و تلاش کرده ام تا همه زوایایی را که به مفهوم مطلق، به این مرض واگیردار جهانی می‌نگرند، در کتاب بیاورم و حتی در سرآغاز بسیاری از شعرهایم به همین ویروس منحوس اشاره شده است.
به این موضوع اشاره کردید که در تهران به آدم های زرنگ و بزن‌بهادر، می گویند مارمولک. ‌بسیاری از کسانی که اختلاس و از کشور فرار کردند... غیراز ابزار طنز، وسیله دیگری برای به استقبال رفتن این موضوعات می‌توان متصور شد؟    ‌
کار شاعران طنزپرداز برخلاف کار روزنامه نگاران یا شاعران جدی گو این است که نمی‌توانند به‌طور مستقیم از موضوعی صحبت کنند. اگر چنین می بود که شادیمان را علنی کنیم، کار طنز، تبدیل به شعار صرف می‌شد. کسانی که سرمایه‌های ملی ما را به باد داده اند و به خارج رفته اند، لاجرم برای بازگو کردن هنری حال آنها باید به زبانی دست یافت که بوی شعار ندهد. به همین دلیل در کتاب، شعری دارم که می‌گویم کودکی ما در بقالی سر کوچه گذشت که فقط دو نوشابه بود؛ یکی مشکی و دیگری کانادا که من عاشق کانادا بودم، خدا لعنتت کند خاوری! مخاطب هوشمند به‌درستی درمی‌یابد که موضوع نوشابه کانادا را به موضوع فرار خاوری به آن کشور ربط داده ام. در شعرهایم، معمولاً به‌طور غیرمستقیم به دل موضوع
می‌زنم و پس از آنکه به یک پایان‌بندی غیرمترقبه رسیدم، آنجا خشم درونی خود را با لطیف‌ترین زبان، بیان می‌کنم. آنجاست که طرف از شیوه غافلگیری ام بهره می‌برد و از شعر خوشش می آید.
مخاطبان شعر شما دوست دارند بیشتر درباره دوران کرونا و حتی پساکرونا به زبان طنز بنویسید. این وعده به‌نظر شما چقدر در مجموعه شعر اخیرتان، محقق شده است؟
شعر فرانو مانند غزل از شعریت خاصی برخوردار است. کوتاهی، طنزآمیزی و پرداختن به عینیات با زبانی بسیار ساده و با توسل به تمثیل ها و فرهنگ فولکلور، به زبانی صحبت می‌کند که مخاطب آن را دریابد و درک کند و برج عاج نشین به‌نظر نیاید. در ایام کرونا مانند همه مردم که برای رعایت پروتکل های بهداشتی ناچار بودند از خانه خارج نشوند، به آگاهی عمیقی رسیدم. متوجه شدم که خانم های خانه دار و به‌ویژه همسران شاعران چقدر در خانه‌های خود محکوم به حبس ابد با اعمال شاقه‌اند! در این دوره، نخستین کاری که کردم، شستن ظرف بود که آن را از همسرم ملیحه آموختم. کتاب آخرم را هم به او تقدیم کرده‌ام. اما متأسفانه به مرحله پخت‌وپز نرسیده ام و در خانه یار و یاور ملیحه بوده ام و در آرامشی که کرونا باعثش شده بود، 3مجموعه شعر نوشتم و خواستم همه موضوع‌های ریز و درشت اطراف خود را در این سه مجموعه به شعر طنز تبدیل کنم. واقعاً می دانم که طرفداران شعرم همواره و هرجا که به من برمی خورند، نهایت لطفشان را به من ابراز می کنند. در پاسخ عزیزی که گفت سه سالی است که از شما خبری نیست، پاسخ دادم که هرگاه شعر فرا برسد و موقع و موقعیتش فراهم باشد، صرفاً مسئول بازنویسی‌اش هستم. علاقه‌ای ندارم تا مثلاً شعر چکشی و کوششی بسرایم چرا که با فلسفه شعر فرانو جور درنمی‌آید. باید سوژه و جرقه ای بچزد تا ذهنم شعله ور شود و من بتوانم آن را با مهارت تبدیل به شعر کنم. شعرهای مجموعه مارمولک های هاچ بک‌ از تازگی خاصی برخوردارند و به قول اسدالله امرایی، پس از انتشار این مجموعه شعر، که در جایی نوشت، اکسیر هر آنچه را در اطراف می گذرد، تبدیل به شعر می‌کند، به همین گونه عمل کردم. عبدالصابر کاکایی هم گفت که شعرهای اکسیر روزنامه ای شیشه ای است و هر یک از عزیزان کتاب مرا با عیار خود سنجیدند.
پس از این مجموعه آن دو کتاب دیگر را منتشر می کنید؟
پس از این مجموعه، کتاب دیگری را آماده کرده ام که باز هم نصیب انتشارات مروارید خواهد شد و نامش را برای نخستین بار با شما در میان می گذارم. این کتاب که هشتمین مجموعه شعر فرانوست، «رادیاتور» نام دارد، چرا که خیلی‌ها در این ایام کرونایی، به‌اصطلاح داغ کرده اند و من این رادیاتور را آوردم تا جگرشان را خنک کنم. امیدوارم بتوانم این کتاب را هم به‌دست مخاطبان عزیز برسانم. یادمان باشد که اگر می‌پرسند، چرا در مجموعه آخر بیشتر از ملیحه، همسرم سخن گفته شده، برای این است که او یار فرضی و مومیایی و مفرغی نیست و رؤیایی مثلاً «آیدا» شدن را ندارد. ملیحه به گمانم، بانوی اساطیری و اصیل ایرانی است که پشت شوهرش در سنگر خانه نشسته و همه جا او را پشتیبانی می‌کند تا بتواند به‌عنوان هنرمند و شاعر بهترین اثر و شعرش را ارائه دهد. از این بابت سپاسگزار ملیحه ام که نخستین مخاطبم است و هر شعری را نخست برای او می‌خوانم و با نظر او شعر تأیید می‌شود.
در نگاهی به کارنامه کاری تان می‌بینیم که شما 10سال مجموعه شعری چاپ نکردید. دلیل این وقفه چه بود؟
شاعری  خودروییده و خودرسته ام و تا به امروز هیچ استادی نداشته ام. از سال1347 سرودن شعر را آغاز کردم و پس از سال1370، به مرخصی رفتم. با خود گفتم که اگر می خواهم سیاهی لشکر یا سرباز پیاده شعر باشم، فایده ای ندارد و با زبانی که خودم دوست می‌دارم و می پسندم، می خواهم شعر بگویم و خدا لطف کرد و طنزی را که در خانواده ما موروثی بود و از پدر و پدربزرگ به من رسیده بود، مکتوب کردم و تقدیم مخاطبان عزیز شد. این زبان طنز همان زبانی است که روزی آرزویش را داشتم.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :