یک فروند فیلچه!
سیدسروش طباطباییپور
نام گروه ما «مافیا» است که از حرفهای اول اسمهایمان متینروپایی، احمدپسته، فرزادکرگدن، یاورنردبون و اردلانخان، یعنی خودم ساخته شده است. این یادداشتها، روزنگاریهای من است از ماجراهای من و گروه مافیا که در روزهای قرنطینه در دفتر خاطراتم مینویسم؛ باشد که بماند به یادگار برای آیندگان!
راهی که چاه است!
سلام دفترم! روزگار را میبینی؟ انگار تا همین هفتهی پیش که درس و مشق، از در و دیوار این خانه بالا میرفت، بیشتر وقت میکردم تا سراغت بیایم، و حالا که دنیای علافیهای تابستان شروع شده، با وجود سر خلوت، سرم شلوغ است و فرصتهایم کم! ظهر که از خواب بلند میشوم تا تکان بخورم، یکهو شب میشود و ...
خلاصه انگار هرچه سرم شلوغتر باشد، بیشتر به کارهای موردعلاقهام میرسم... پس مرا ببخش!
دیروز در گروه اقوام، چند تا از بر و بچ خبر دادند که در این تابستان کرونایی، دیگر مدرسهی مجازی بیخیالشان شده و آنها را بهحال خود رها کرده؛ ایول...
اما مدرسهی ما از این بیدها نیست که از باد کرونای تابستانی بلرزد! امروز در گروه، برنامهی کلاسهای مجازی تابستان را اعلام کردند و ماتا آخر هفته فرصت داریم انتخاب کنیم. البته عناوین کلاسها چون مجازی است، کمی با سالهای
گذشته فرق دارد:
سفر به مریخ (نجوم)/ مهمانی بهصرف شعر و شربت و شیرینی (گلستانخوانی)/ موزهگردی مجازی/ بزن بریم کافیشاپ (کیکپزی) و...
اما کلاسی که به من چشمک زد، «کار و بار» بود؛ انگار قرار است در این کلاس، ما را با مشاغل گوناگون و راههای رسیدن به آنها آشنا کنند.
دفترجان! بهنظر من که این کلاس، شاخ همهی کلاسهای تابستانی امسال است. مثلاً تا همین چند هفتهی پیش، من فکر میکردم عمواحمد، در رشتهی مدیریت که زیرشاخهی رشتهی علومانسانی است، تحصیل کرده؛ چون مدیر یک کارخانهی اسم و رسمدار تولید قطعات صنعتی است؛ اما تازه فهمیدم که او فارغالتحصیل یکی از زیرشاخهی ریاضی به اسم رشتهی «مهندسی صنایع» است، و تازه فهمیدم که در این رشته، تو، کمکمکی از رشتههای فنی، مثل مهندسی مکانیک، برق، عمران و... سردرمیآوری و کمکمکی هم دروس مدیریت را می خوانی.
یعنی اگر منِ نوجوان، علاقهمند به مدیریت یک کارخانهی صنعتی هستم، باید مهندسی صنایع بخوانم و اگر قرار است یک ادارهی دولتی را مدیریت کنم، باید در کنکور علوم انسانی شرکت کنم و «مدیریت دولتی» بخوانم.
پس باز هم دم کلاس کاروبار تابستان گرم که قرار است راه را از چاه نشانمان دهد.
اولین هفتهی تعطیلات!
من: وای بچهها... در جریان ماجرای فیلها که هستین؟
متین: اردلجان... بذار دو روز از تعطیلات بگذره، بعد فیلت یاد هندستون کنه؟ حالا یهوقت نری اونطرفا! میگن توی هندوستان، کرونا وحشتناک است...
من: هندستون چیه پسر! اون فیلهایی رو میگم که توی چین، حدود یک ساله که خونهشون رو رها کردن و معلوم نیست دارن به کدوم طرف میرن.
یاور: آره؛ منم شنیدم. حسابی خبرساز هم شدن. فیلمهاشون رو دنبال کردم؛ هر کجا هم که میرن، کلی خرابی به بار میارن، انگار هیچکسی هم جلودارشون نیست.
فرزاد: منم یه چیزهایی شنیدم. انگار 16تا بودن؛ بعد از یکی دو ماه، دوتاشون پشیمون شدن و برگشتن خونه.
یک فروند فیلچه هم در این یکسال متولد شده و خلاصه روی هم شدن 15تا!
احمد: الآن جستوجو کردم؛ انگار دارن به یه شهر پر جمعیت تو چین، نزدیک میشن؛ همه وحشت کردن.
متین: حالا معلومه دارن کجا میرن؟ آخه معمولاً اینجور گلهها یه فرماندهی عاقل دارن؛ نکنه فرماندهشون خُل شده، شاید هم راه رو گـُم کرده و همهی گلهرو داره میبره تو چاه؟
من: انگار دانشمندا هم چیزی سر در نیاوردن؛ یعنی این حرکت گلهی فیل، کاملاً جدیده و تابهحال اتفاق نیفتاده. شایدم از سبک زندگیشون، خسته شدن و دارن کوچ میکنن به سمت یه سرنوشت جدید!
یاور: آخه هرچهقدر هم که از سبک زندگیشون خسته شده باشن، وقتی مقصدشون معلوم نیست که نمیتونن همینطور الکی راه برن! آخرش چی؟ بالأخره خسته میشن.
متین: منم اگه جای اونها بودم، حرکت میکردم؛ باز شاید یه اتفاق جدیدی بیفته.
فرزاد: ولی برای من عجیبه که چرا بهجای کوه و جنگل، دارن میرن طرف شهر؛ انگار فهمیدن که آدمها، آب و غذاها رو نزدیک خودشون جمع کردن.
احمد: اتفاقاً توی یه سایت نوشته که تو مسیر، به بعضی انبارهای غذا هم خسارت وارد کردن؛ انگار تا الآن بیش از یک میلیون دلار خسارت زدن. خدا رحم کنه.... حالا آخرش چیمیشه؟
یاور: هیچچی! این انسان بیرحم، تا ببینه این گلهی فیل، پاهاش رو بیش از حد از گلیمش بیرون کرده، پاش رو قلم میکنه!
احمد: بیجا میکنه! البته انگار تا الآن، خدا رو شکر، گروههای حمایت از فیلهای سرگردان، چنین اجازهای به آدمها ندادن. تا بعدش هم خدا بزرگه.
فرزاد وای؛ اگه بقیهی حیوونها هم بفهمن که توی شهر، اوضاع آب و غذا بهتره، میدونید چیمیشه؟ دیگه حیوونها هم کوچ میکنن به طرف شهرها... عجب شیر تو شیری میشه ها...
من: بچهها... برق ما رفت! انگار آب هم رفته... با نِتِ گوشی اومدم. چرا کسی جواب نمیده... بچهها.... بچهها.... شما ها هم قطع شدین. نکنه فیلها حمله کردن... یا خدا!