گفتوگو با «امیررضا فرامرزی»، بازیگر نوجوان
نوجوانی با آرزوهای بزرگ
فاطمه ترجمان
میگوید پدرم رئیس اورژانس است، دخترعموهایم پزشک هستند و یکی از خواهرهایم هم دانشجوی پزشکی است و همیشه درحال درسخواندن! بالأخره این خانواده به یک بازیگر هم نیاز دارد!
«امیررضا فرامرزی»، نوجوان 14سالهی پرانرژی و مهربان بختیاری، نخستینبار در ششسالگی در فیلمسینمایی «اسکیباز» به کارگردانی «فریدون نجفی» بازی کرد و پروانهی زرین بهترین بازیگر کودک را از سیامین جشنوارهی بینالمللی فیلمهای کودک و نوجوان از آن خود کرد. از آنزمان تا امروز، بیوقفه و با اشتیاق مشغول تجربههای متفاوت بازیگری است. احتمالاً او را در فیلم سینمایی «غلامرضا تختی» به کارگردانی «بهرام توکلی»، یا در همین اواخر در سریالهای «از سرنوشت» و «بچهمهندس4» دیدهاید. امیررضا شبیه چشمهای است که از دل کوههای زادگاه زیبایش، کوهرنگ جوشیده و راهش را پیدا کرده و حالا در مسیر تازهای که کشف کرده بیامان حرکت میکند و برای ما از این مسیر میگوید.
شنیدهام در تهران زندگی نمیکنی. این رفت و آمدها برای رسیدن به محل فیلمبرداری سخت نیست؟
معمولاً برای کار مدتی به سفر میروم و بعد به شهرستان خودمان کوهرنگ برمیگردم. مثلاً وقتی که مشغول بازی در سریال «بچهمهندس۴» بودم، برای ضبط ۲۸قسمت، ششماه همراه برادرم در تهران زندگی میکردم. این هفته هم کارم در فیلم سینمایی «بلوط» تمام شد و برای استراحت به خانه برگشتم. بعد از امتحانات هم باید برای کار جدیدی به شمال بروم.
اصلاً ماجرا چه بود و چه شد که بازیگر شدی؟
سال 1393 عوامل فیلم «اسکیباز» به کوهرنگ آمدند و از خیلیها تست بازیگری گرفتند. مرا که دیدند، انگار خیلی چیزها در نظرشان تغییر کرد؛ نقشی را که قرار بود پسری 14ساله بازی کند، به من سپردند که آن زمان ششسال داشتم. خدا را شکر میکنم که آنزمان قبول شدم و فرصتی شد تا استعدادم را نشان دهم.
آنزمان چه آیندهای را برای خودت تصور میکردی؟ این تصور از آنموقع تا امروز چه فرقی کرده؟
از کودکی به پزشکی علاقه داشتم و تا مدتها علاقه به پزشکی و بازیگری برایم یک دوراهی بود. اما در حال حاضر بازیگری را انتخاب کردهام که علاقهی زیادی به آن دارم و وجود و تواناییاش را در خودم میبینم.
خانوادهات با این تصمیم موافقاند؟
بله، خانوادهام همیشه پشتیبان من بودهاند. خانوادهام یک طرف، برادر بزرگم که همیشه در بازیگری مرا همراهی میکند، طرف دیگر. درواقع اگر حضور خانواده و برادر عزیزم نبود، نمیتوانستم به کوچکترین موفقیتی دست پیدا کنم. از طرفی پدرم رئیس اورژانس است، دخترعموهایم پزشک هستند و یکی از خواهرهایم هم دانشجوی پزشکی است و همیشه درحال درسخواندن!
بالأخره این خانواده به یک بازیگر هم نیاز دارد!
جوایزی که گرفتی،تأثیری روی برنامههایت دربارهی آینده داشته؟
تا امروز سعی کردم در نقشهای گوناگون بازی کنم. کودک فقیر، کودک کار و... آرزو دارم موقعیتهایی پیش بیاید که بتوانم توانایی و استعداد بیشتری از خودم نشان دهم. درست مثل «نوید محمدزاده» که خیلی دوستش دارم و نقش شخصیتهای متفاوت را بهراحتی بازی میکند.
از این موفقیتها حس غرور دارم، ولی نه آنغروری که اطرافیانم را فراموش کنم. من با همکلاسیهایم مثل عزیزانم رفتار میکنم یا وقتی کودک کار میببینم، نمیگویم چون تو کودک کار هستی سمت من نیا. ما همه مثل هم هستیم. ارزش آدمها را اخلاق تعیین میکند.
هنگامی که مشغول کاری فرصت میکنی مدرسه بروی؟
در روزهای کار مدرسه نمیروم. مدیر و معاون و معلمم در مدرسهی جدید، شرایطم را درک می کنند. البته اینطور نیست که بهخاطر بازیگری با پارتیبازی بهم نمره بدهند. من هم درست مثل بقیه هشت صبح میروم و امتحانم را میدهم.
خاطرهی شیرین چه داری؟
بچهمهندس۴ که تمامش خاطرات شیرین است. آنقدر همه خوب بودند که در جریان آن هیچاتفاقی حتی یک جر و بحث ساده یا کوچکترین بداخلاقی پیش نیامد. از نظر من همگی از آقای «سعید سعدی» تهیهکنندهی سریال که فوقالعادهترین فرد گروه بود و آقای «احمد کاوری» کارگردان گرفته، تا تدارکات و رانندهی سرویس دوستداشتنی بودند.
غیر از کار و درس با چه چیزهایی وقت میگذرانی؟
در روزهای کار و امتحانات، وقتم برای مطالعه یا فیلمدیدن خیلی کم است. با اینحال به ورزشهای گوناگونی علاقه دارم؛ بسکتبال، شنا و فوتبال را بهطور جدی انجام میدهم و مسابقات فوتبال را هم دنبال میکنم. البته گاهی فقط فرصت میشود چند دقیقه از بازی را سر فیلمبرداری تماشا کنم.
هوادار چه تیمی هستی؟
بین تیمهای فوتبال ایران هوادار پرسپولیس هستم و از تیمهای اروپایی، رئال مادرید را دوست دارم.
نوجوان پرکاری مثل تو، چگونه میتواند مدرسه برود، بهموقع سر فیلمبرداری حاضر شود و سرگرمیهای خودش را هم داشته باشد، اما فشاری به او نیاید؟
شرایط سختی است. دارم از کودکیام میزنم. اما اگر خدا کمکم کند، آنقدر تلاش کنم تا سوپراستار سینمای ایران شوم و بتوانم دل مردم کشورم را شاد کنم. اینطوری سختیها برایم راحت میشود.
نوجوانهای زیادی به بازیگری علاقهمند هستند. اگر بخواهی نکتهی مهمی به آنها بگویی که شاید از نگاه دیگران پنهان مانده، چه میگویی؟
به سهچیز اعتقاد داشته باشید؛ حضور خدا، از حاشیه دور باشید و به موفقیتتان فکر کنید. هیچچیز نشدنی نیست.