قصه شهر/ میدانستی بنز قشنگی داری
داوود پنهانی
توی ترافیک بودم، بنز قدیمی مدل معماری کرمرنگ پشت سرم بود. توی آینه میدیدمش، برق توی رنگش بود و رانندهاش مردی بود پیر و به قاعده.توی ترافیک بودم و بنز میدرخشید و چند گاهی از پشت سرم به خط دیگر میرفت و ترافیک باعث میشد راننده پیر خط عوض کند و دوباره ببینمش. توی اتوبان بودم و کارخانهها پشت سر بودند و هوای ملایم صبح پیشرو بود و شهر پیشرو بود و ترافیک پیشرو بود و زندگی به عهد صبح پایبند مانده بود. کسانی کنار خیابان منتظر تاکسی، منتظر اتوبوس یا هر وسیله دیگری بودند که میتوانست آنها را از خیابانهای تهران به محل کارشان برساند. توی صبح تهران و ترافیک تهران و ساعت 6تهران بودن با بنز مدل معماری که چند استیکر هم جلوی آن نصب شده بود و چند چراغ رنگی قدیمی هم جلویش کار گذاشته بودند و همهچیزش از بیخ و بن و رنگ و شکل قدیمی بود و یک پنکه کوچک هم داشت، دیدن این پدیده خیلی پیش نمیآید. این است که وقتی پیش میآید، خیره میشوی توی آینه تا پشت سرت را خوب نگاه کنی و ببینی آنکه با این رعنا توی تهران جولان میدهد چه شکلی است. چرا اینگونه پایبند و پایدار مانده به رنگ کرم و بنز مدل معماری و چراغهای رنگی جلوی ماشین. تهران از این ماشینها کم دارد، تهران شهر چیزهای خوشعیار قدیمی نیست. شهری است که ساخته شده تا مدام تغییر کند. کافیاست مدتی از خیابانی رد نشوی و بعد که برگردی به آن مسیر، انگار دیگر آشنا نیست. تهران شهری چشمنواز، بزرگ و ناپایدار است. نه به بنزهای مدل معماریاش پایبند مانده، نه به خانههای آجریاش، نه به پردههای توری که روزگاری از پشت پنجرههای چوبی باز شده توی باد میرقصیدند. تهران شهر قشنگی برای بزرگراهها، شرکتها، برجها، ماشینهای زیاد و زشت و امروزی است. آقای رانندهای که با بنز معماری مدل نمیدانم کدام سال خیلی خیلی پیش از این، توی بزرگراه از سمت کارخانههای غرب تهران به طرف تهران حرکت میکردی و بنزت قشنگ بود و چراغهایش قشنگ بود و رنگ کرم ماشینات برق میزد و آرام برای خودت میراندی، خیلی ماشین زیبایی داری. به شهر ما رنگ و قدمت بخشیدی و به یادمان آوردی که چطور میتوان توی این شهر از چیزهای قدیمی خوب و قشنگ استفاده کرد و زیبایی فقط در خلق تغییرات مداوم نیست، در نگهداری درست از عناصر متعدد زندگی شهر هم معنا پیدا میکند.