مهدیا گلمحمدی
«سینمای نیو بورلی» در بخش بورلیهیلز لسآنجلس که قدمت بازگشایی آن به سال 1920میلادی میرسد، توسط کوئنتین تارانتینو بازسازی و احیا شد. حالا قرار است از ماه ژوئن این سالن به نمایش فیلمهای کلاسیک اختصاص پیدا کند. این سالن پیش از اینکه همچون فرزندخواندهای تحت حمایت این کارگردان آمریکایی قرار بگیرد در حال احتضار بود و چندماه پیش کرونا آخرین میخ را بر تابوت آن کوبید. اکنون اما یکی از مطرحترین کارگردانهای فیلمهای دارای داستانی غیرخطی و مدرن جان تازهای به این سینما داده است تا بخشی از حافظه و خاطره جمعی این شهر در قالب این سالن سینما زنده بماند. احیای سینماهای مرده به آمریکا محدود نمیشود و برای نمونه چندی پیش مردم ولز هم کمپینی تشکیل دادند تا سینمای مجیک لنترن تخریب نشود؛ سینمایی که قدمت آن به سال 1893میلادی بازمیگردد و مردم با جمعآوری 18هزار پوند آن را بازسازی و راهاندازی کردند.
تبدیل نشدن سینما نیوبورلی آمریکا یا سینمای مجیکلنترن ولز به سرویس بهداشتی یا مرکز خرید نکته قابل تاملی است که میتوان علل آنرا با نگاهی مجدد به هنرهفتم و هویتبخشی آن به مفهوم شهر بررسی کرد.
نخست باید به یاد آوریم که هر پدیده پویا و زندهای زیستگاه بومی و خاص خود را دارد که فقط در آن محدوده نشو و نما پیدا میکند. در این میان، زیستگاه سینما برخلاف آنچه برخی تصور میکنند فلش، دیویدی و حتی هارد رایانه نیست. تنها زیستگاه و خاستگاه هنر هفتم سالنهای سینما هستند؛ جایی که اگر برای ایرانیهای میانسال و سالمند سینما پارادیزو نباشد، دستکم سینما کریستال، شهرقشنگ، رکس و رویال و بسیاری سینماهای خاطرهانگیزی است که متأسفانه پس از چندی تعطیل و تغییر کاربری دادهاند. جدای از لزوم توجه به زیستگاه سینما، بخشی از هویت شهری همچون تهران هم به سینماهای آن بستگی دارد. از میان رفتن سینماها حکم از میان رفتن آلبوم عکسهای خاطرهانگیز یک خانواده را دارد؛ جایی که آدمها در آن سالهای سال جوان میمانند و خاطرهبازی میکنند. به هر حال وقتی کارگردان فیلم مشهور «بیل را بکش» بر این باور است که سالنهای سینما باید زنده بمانند این پرسش مطرح میشود که چرا مسئولان، کارگردانها و بسیاری از آنهایی که سنگ هنر هفتم و هویت شهری را به سینه میزنند برای حفظ سالنهای سینما دست به جیب نمیشوند.
بیل را بکش، سینما را زنده کن
در همینه زمینه :