مرزگرایی یا مرزگریزی مسئله این است
نگاهی به مشکلات مردمِ نقاط مرزی، در بستر کلی جامعه
نگار حسینخانی- روزنامهنگار
شاید در این چند سال، صدای مرزنشینان بیش از هر دوره دیگر به گوش ما رسیده باشد. مردمی که پیش از این کمتر تریبون و بلندگویی برای طرح مشکلات خود داشتهاند، حالا با گسترش فضای مجازی، صدای تازهای پیدا کردهاند؛ صدایی که گاهی آنقدر بلند است که نمیتوان آن را نشنیده گرفت. عبدالوهاب شُهلیبُر، جامعهشناس، معتقد است مسائل مرزنشینان را نباید مختص این مردم دانست، بلکه این مشکلات باید در بستر کلی و ملی بررسی شود. با او درباره مشکلات و آسیبهای اجتماعی در این مناطق صحبت کردهایم.
اگر ممکن است کمی درباره مشکلات مرزنشینان به ما بگویید.
بهنظرم عمده مشکل مرزنشینان، از سیاستهای حاکم بر مرکز ناشی میشود. نوع فرایند دولت ملی که در دوره مدرن در ایران شکل گرفت، طرحریزی و برنامهریزی توسعه مبتنی بر مرکزگرایی شد. منابعی که در گوشه و کنار کشور وجود داشت و دارد، بهنوعی برداشت شد و سرمایه در تهران و در کلانشهر مرکزی ایران انباشت شد. آنچه در مرز باقی ماند، نوعی نگاه امنیتی و سیاسی بود که کارکردش بهجای توسعهگرایی و توجه به منابع و زیرساختهای توسعه، به کارکردی امنیتی تقلیل پیدا کرد. در مشارکت سیاسی نیز نهتنها در دوره اخیر که از زمانِ مشروطه، پهلوی و اکنون در جمهوری اسلامی، بهندرت کسانی را پیدا میکنید که خاستگاهشان مناطق مرزی کشور باشد و به ردههای بالای سیاسی و مملکتداری رسیده باشند. وقتی در جامعه امری بهعنوان آمایش سرزمین وجود ندارد - که توزیع منابع و جمعیت و بهرهبرداری از مزیتهای نسبی هر منطقه از کشور را ساماندهی میکند- نظام برنامهریزی توسعه تلاش نمیکند تا حداکثرسازی استفاده از منابع به نفع مردم و آحاد کشور اتفاق بیفتد. بنابراین هر آنکس که در ساختار قدرت قرار گرفته تلاش میکند منابع را به سمت خاستگاهی که از آن برآمده سوق دهد چراکه بهدنبال نفوذ اجتماعی و سیاسی در دولتها و دورههای گوناگون خواهد بود. از اینرو ما با توسعه کاریکاتوری در کشور مواجهیم. به این شکل که در بعضی مناطق شاخصهای توسعه بالا و در بعضی مناطق ازجمله مناطق مرزی، خیلی پایین است. اما در مسائل خردتر، توسعه صنعتی کشور وقتی از سال ۱۳۲۶ مطرح میشود، بهندرت در مناطق مرزی سیاستی که در راستای توسعه صنعتی در کشور قرار بود رخ دهد، طرح شده. حتی زیرساختهای شهری، اعم از فضاهای شهری، خیابانها و ساختار شهری که در مناطق مرزی کشور وجود دارد، ساختاری ضعیف است و کمتر با یک شهر بهمعنای واقعی روبهروییم، درحالیکه در دورههای کهن، بزرگترین شهرها در متون تاریخی، در این مناطق وجود داشته؛ مثلاً در جنوب شرق ایران، شهر سوخته بهعنوان یکی از قدیمیترین و پیشرفتهترین شهرهای جهان است. عملا ببینید چه اتفاقی برای این شهرها افتاده است؟ مناطق کردنشین، مناطقی که ترکمنها زندگی میکنند و مناطق جنوبی ایران؛ خوزستان.
اما مناطق مرزی همواره ظرفیت بالقوهای برای هر کشور درخصوص تجارت و... بهحساب میآیند.
وقتی نگاه امنیتی جای نگاه توسعهای را میگیرد، قابلیت تاریخی مناطق مرزی مثل تجارت و بده بستان با جغرافیای اطراف، از بین میرود. با نگاهی به اکثر مناطق ایران، چه در غرب و چه در شرق، متوجه خواهیم شد که مرز سیاسی، همان مرز اجتماعی و فرهنگی نیست. گاه اقوام در دوطرف مرز با هم زندگی میکنند و ارتباط دارند. اما وقتی نگاه امنیتی غالب میشود، فرصت تاریخی که در گذشته بوده، از بین رفته و دادوستد معنای قاچاق پیدا میکند. اینکه سیستم دولتی نمیتواند بهدلیل ضعف و نداشتن دانش تخصصی کافی، سازوکار قانونی برای این امر تبیین کند، با برچسب قاچاق، آدمهایی را که نه کارخانهای برایشان ساخته شده که کار کنند و نه دیگر شرایط زیستی برایشان مهیاست، مجرم میکند. در واقع آدمی تا زنده است باید زندگی کند. با توجه به این شرایط است که بخش بزرگی از توان جامعه صرف تعقیب و گریز با نیروهای نظامی و امنیتی شده و از طرف دیگر توان دولت گرفته و مسائلی چون کولبری، سوختبری، لنجبری و انواع مدلهای مختلف در کشور ایجاد میشود.
آیا نباید اول به مسائل ابتدایی رسیدگی کرد؟
وقتی خانواده در حالت نرمالی نیست، برای بقا میجنگد. درسخواندن بچههای این خانوادهها از اولویت خارج شده است. در چند سال اخیر آمار ترک تحصیل و بازماندگان از تحصیل در مناطق مرزی بهشدت بالا رفته است. همین امر نیز باعث چرخه نابرابری میشود.
مثلاً در حوزه زنان، وقتی جامعه در تحصیلات پیشرفت نکند و فضای کار برای بانوان ایجاد نشود، جامعه در فرایندهای سنتی مانده و باعث نابرابریهای جنسیتی خواهد شد و از اینرو، خودبهخود نسبت به دیگر جاهای کشور عقب میماند.
آیا این نسبتبندی، ما را از مسئله اصلی که این مناطق با آن درگیرند دور نمیکند؟
ناکارآمدی نظام برنامهریزی و ملی در کشور، باعث میشود که حاشیهشینی نمود بیشتری پیدا کند. اما در مرکز، یک منطقه مرفه شکل میگیرد و انواع و اقسام شهرهای اقماری در فقر و فلاکت بهسر میبرند. مهم دیالکتیکیدیدن است. اگر آمایش سرزمین وجود داشت شاید خیلی از مردم مجبور به مهاجرت به کلانشهرها نمیشدند و حیات روستایی به این فلاکت نمیافتاد. اکنون بسیاری از روستاها تبدیل به مصرفکننده شدهاند، درحالیکه قرار بود مرکز تولید باشند. باید مسائل در بستری کلی دیده شوند.
مشکلاتی که امروز مرزنشینان با آن روبهرو هستند، مسائل تازهای نیست. اما انگار این تابآوری دیگر وجود ندارد. آن مردم قانع و کمتوقع حالا نیازهایشان را فریاد میزنند. چه تغییراتی در این ساختار بهوجود آمده که چنین اعتراضهایی که در چند سال گذشته با آن مواجهیم، رخ میدهد؟
این تصویری است که صنعت رسانه در ایران آن را ساخته است. تصویر انسانهای آرام و بدوی که در حاشیهها زندگی میکنند. دامنزدن به این گفتمان که مرکز، منبع فرهنگ و تمدن است و حاشیه جایی است جامانده از آن اتفاقات. از سوی دیگر وقتی مسئله اجتماعی و اعتراضی در مرکز بهوجود میآید، خیلی مهم جلوه داده شده و به شکل وسیع رسانهها به آن میپردازند. از اینرو طبقه متوسط شهری، مسائل خود را بهراحتی در فضای کشور پروبلماتیزه کرده و حاشیه از رسانه جا میماند. مسائل امروز مرزنشینان همواره همینگونه بوده و رسانه آن را نادیده گرفته است. اما حالا شبکههای اجتماعی به میان آمدهاند. آنها حتی رسانههای رسمی را مجبور میکنند که ساکت نمانند. درست است که مشکلات اجتماعی همیشه در این مناطق وجود داشته، اما شکاف طبقاتیای که امروز در این مناطق بهوجود آمده، در هیچ دوره تاریخیای در ایران اینگونه نبوده است.
این شکاف امری است که همه مردم ایران با آن درگیرند. مشکلات اقتصادی مربوط به گروه و طیف خاصی نیست. آیا مسائل و مشکلات مرزنشینان هر منطقه را نباید جدا بررسی کرد؟
بهتر است مشکلات مناطق مرزی در بستر کلی بررسی شود. ساختار اقتصادی دچار بحران شده و تحولات اقتصادی در جهان باعث آن شده که گروهی از آن عقب بمانند، از سوی دیگر با چالشهای امنیتی مرزها نسبت به یکدهه پیش، مردم این مناطق بیشتر محدود شده و کارایی سیستم دولتی کاهش پیدا کرده است. در این زمان است که مسائل همه نقاط مرزی از یک جنس میشود؛ بیکاری، نبود زیرساختها، خشکسالی و مسائل زیستمحیطی، آب و... در مناطق مرزی مشترک است. همچنین بالارفتن آگاهی اجتماعی و کنشگری، صدای تازهای به این مناطق داده. اما به شکل جزئی نگاهکردن به این مسائل باعث خواهد شد پیوند آن با مسائل کلی کشور قطع شود.
زیست مرزنشینان با اضطراب همراه است. منشأ این ترسها را چه میدانید؟
خیلی از کشورها مهمترین شهرهایشان شهرهای مرزی است. اما در ایران کمتر شاهد شهرهای مرزی، چه دریایی و چه خشکی، هستیم که موفق و پررونق باشند. وقتی دسترسی به منابع، که باید در این شهرها راحتتر باشد، سختتر شده، با بالارفتن هزینههای حملونقل، کالایی که در تهران با قیمت مشخصی خریداری میشود، در مناطق مرزی 20درصد افزایش پیدا میکند که رقمی بیشتر از قیمت رسمی آن است. بهنظرتان چرا این اضطراب نباید بیشتر شود؟ ظرفیت اعتراض اجتماعی بهمعنایی تلویحا پذیرفته شده، اما کوچکترین اعتراض اجتماعی در مناطق مرزی شکل امنیتی بهخود گرفته و با نیروهای ضدشورش خاموش میشود. این دست مسائل، مردم این مناطق را در اضطراب اجتماعی قرار داده است.
اگر قرار باشد برای کاهش مشکلات در مناطق مرزی راهی ترسیم شود، شما چه راهی را پیشنهاد میکنید؟
شاید لازم باشد از نظر ساختار اقتصادی کشور را به چند منطقه بزرگ فرضی تقسیمبندی کنیم که متناسب با قابلیتهای هر منطقه، مدلهای جدیدی از توسعه را مبنای کار قرار داده و از نخبگان همان مناطق برای نیل به هدف استفاده کنیم. توسعه با مشارکت اجتماعی مردم شکل میگیرد و حضور و مشارکت نخبگانی که در آن مناطق حضور دارند، لازم است. باید ساکنان استانهای مرزی کارت تجارت داشته باشند که بهترین راه برای رونق این مناطق است.