خودت گلی برادر!
سیداحمد بطحایی
یک آقایی صبحماه رمضانی زنگ زده که سلام من میم هستم. من هم با صدای خوابآلود جوابش را دادم که خب بفرمایید. فهمیده ما بطور پیشفرض طول می کشد تا قبل ظهر بالا بیاییم و روشن شویم؛ ماه رمضانش که شدیدتر. عذرخواهی میکند، اول حلالیت میخواهد بابت اینکه بیدارم کرده و میگویم: حله و فکرش را نکن، همه عالم ما را حلال کردهاند یکبار هم ما. دارالقرآنی در یکی از شهرهای جنوبی دارند با 20 هزار دانشآموز. حرفش؟ میخواهیم اینها هم قرآن را خوب بفهمند و هم بریزندش توی داستان و فیلم و این چیزها. یک ترکیب سفتِ قیمه تو ماستی. گفتم راستش نمیفهمم منظورتان چیست؟ دوباره همین را میگوید. گفتم: آخر مگه معنا و مفهوم واکسن است که برداریم تزریق کنیم به بچه. گفت: خب آیه را برایش میخوانیم بعد داستان هم یادش میدهیم و همینجوری داستان قرآنی و دینی تولید میشود. خود جنس بود؛ یعنی کاری که اکثر قریب به اتفاق مراکز دینی و فرهنگی در کشور میکنند. از صدا و سیما و نشریات و همه. فکر کردهاند مفهوم را میشود عین نمک غذا بپاشی توی داستان. تعطیل سیزده به دری. برایش نرم گفتم، برادر داری کلا خطا میزنی و بیخیال ترکستان شو. گفتم: ببین این دین و مفاهیم مرتبط باهاش از پدر و مادر بچه شروع میشود؛ از خانه و خانوادهاش؛ از همسایه و فامیلش؛ از در و دیواری که میبیند و صداهایی که میشنود؛ از خورد و خوراکش حتی. بعد تو میخواهی چیزی که نیاز به یک بازه زمانی سنگین و عمیق دارد را با یک کلاس فشرده حالیاش کنی؟ اگر میخواهی در نهاد و ته قلبش برود که با این شیلنگتخته انداختنهای آماری و گزارشی چیزی کاسب نمیشوی. آخر صحبتم گفتم: راستی منظورت از داستان و فیلم قرآنی چیست؟ گفت: خب اینکه یک آیه را برداری و معنیاش را داستان کنی و سر یا ته تیتراژ هم بنویسی که این فیلم و داستان براساس این آیه بود. گفتم: خب اخوی اگر آیه را بگویی که گل بهخودی را زدی. خندید و گفت: خودت گلی برادر!