
شهر برای تردد جانبازان مناسب نیست
مسلم آژ، خبرنگار و جانباز جنگ تحمیلی:

فرشاد شیرزادی| خبرنگار:
منطقه 8
با شنیدن صدای بوق ممتد اتوبوس تا اتومبیلهای لوکس که امروز تعدادشان در خیابانها کم نیست، عرق سرد بر پیشانیاش مینشیند. روح و جانش هنوز که هنوز است با جنگ در آمیخته است و بسیاری از شبها خواب جنگ و انفجار و عملیات میبیند و در گرماگرم خواب، چشم میگشاید و یکی، 2 لیوان آب مینوشد تا بلکه بتواند پلک بر هم بگذارد.
صدای ترقه، «بمبک!» یا هر کوفت دیگری که چهارشنبهسوریها در کوچه و خیابان میشنویم اعصاب او را به هم میریزد حتی گاهی با شنیدن صدای آژیر آمبولانس یا ماشین آتشنشانی از درون تهی میشود و خود را در میدان نبرد، تنها و بیدفاع در مقابل دشمن میبیند. «مسلم آژ»، روزنامهنگار و جانباز جنگ تحمیلی در محله مدائن زندگی میکند. به مناسبت سالروز میلاد حضرت ابوالفضل(ع) ـ روز جانباز ـ با او گپی کوتاه زدهایم.
تهران این روزها چقدر برای جانبازان و معلولان مناسبسازی شده است؟
در واقع باید بگویم در منطقه ما هیچ! متأسفانه در دیگر مناطق هم تقریباً هنوز شهرداری نتوانسته شهری فراهم کند که برای جانبازان کارایی لازم را داشته باشد و برای مثال آنها از وسایل نقلیه عمومی به درستی و با سهولت استفاده کنند. با توجه به دشواریهایی که در شهر تهران استفاده از اتوبوس و مترو دارد، نباید بگوییم که فقط باید مناسبسازی برای جانبازان ویلچری انجام شود. امکانات شهری که طی سالهای گذشته برای جانبازان در نظر گرفته شده است به هیچوجه کارشناسی شده نیست. نه تنها شهرداری بلکه دولت هم فرهنگی را رواج نداده که خودش و مردم برخورد مناسبی با جانبازان داشته باشند.
تنها چیزی که در کلانشهر تهران میبینیم استفاده از سهمیههاست که آن هم روحیه فداکاری و شجاعت جانبازان را تحتالشعاع قرار داده است و در نهایت در کنه موضوع و در چشم مردم به ضرر آنها تمام میشود. دیگر کسی در این شهر به دنبال یادآوری آن گذشت و فداکاری نیست. در عین حال میتوان به تجربه کشورهای توسعهیافته در این زمینه رجوع کرد. باید بررسی کرد که آنها چگونه فرهنگ ایثار و فداکاری را گسترش دادهاند و حفظ کردهاند. اما در جامعه ما حفظ و گسترش این فرهنگ گسسته است و متأسفانه راه به جایی نمیبرد.
برخی جانبازان هستند که ترکشهای زمان جنگ هنوز در بدنشان مانده است. بهویژه جانبازان اعصاب و روان در شلوغیهای شهر با مشکل مواجه میشوند. با توجه به آلودگی صوتی نتوانستهایم فکری به حال این معضل کنیم. حتی آژیر آمبولانسها و بوقهای ممتد اتوبوسها و اتومبیلها گاهی آدم را به اصطلاح از جا میکند و به میدان جنگ میبرد! این را جدی میگویم. جانبازان شیمیایی نیز در اتوبوس و مترو با این حجم انبوه مسافران وضع بدتری پیدا میکنند. البته حل مشکلات صرفاً به دست مسئولان شهری هم امکانپذیر نیست.
جانبازان اعصاب و روان چه انتظاری از مسئولان دارند؟ چه تدبیری میتوان برای شهر در نظر گرفت؟
مسئولان شهری باید با جانبازان و پزشکان آنها ارتباط مستمر داشته باشند. شهر باید فضای آرامی داشته باشد و رفتوآمد شهری نباید موجب شود که جانبازان دچار استرس و عصبانیت شوند. اما گاهی عصبانیت آنها به اوج میرسد و وقتی به خانه بازمیگردند این عصبانیت نمود ظاهری هم پیدا میکند. در عین حال شهرداری باید محیطهای ورزش ویژه جانبازان را گسترش دهد. در این زمینه نه شهرداری در دوره قبل و نه بنیادهایی مانند بنیاد شهید کاری انجام ندادهاند.
امکاناتی مانند جای پارک برای جانبازان و معلولان چطور؟
به خیابانها نگاه کنید. همین جای پارک هم اغلب مواقع توسط افراد غیرجانباز و غیرمعلول پر شده است. این جایگاه حتی نصیب جانبازان بالای 50درصد هم نمیشود. یکبار کارتم را نشان دادم تا در این مکانها پارک کنم اما موفق نشدم.
چرا این روزها دیگر از مسائل اجتماعی نمینویسید؟ چرا باز هم سراغ موضوع جنگ رفتهاید؟
با توجه به وضع روحیام وقتی مشکلات مردم را میبینم قادر به ادامه تهیه اینگونه گزارشها نیستم. در گزارشهای اجتماعی مشکلات همچنان ادامه دارد و هنوز هم رفع نشده است. این موضوع با روحیه من سازگاری ندارد.
به همین دلیل به موضوع جنگ میپردازم. بیشتر کسانی که درباره جنگ، فیلم و داستان مینویسند در این زمینه غلو میکنند. سخنانی از جنگ نقل میکنند که واقعیت ندارد. اما من آنچه اتفاق افتاده را از زبان خود رزمندگان و ایثارگران مینویسم. آنها مانند هر جوانی در بهترین سالهای عمر خود انرژیشان را در راه درست صرف کردند و مقابل دشمن ایستادند.
آنها کارهای فوقالعادهای انجام دادند. از جان خود گذشتند و بر ترس خود غلبه کردند. تکلیفشان را با مرگ روشن کردند تا مقابل دشمن بایستند و او را از خاکمان بیرون کنند. اما اگر بخواهیم آن را شاخ و برگ دهیم و به غلط بگوییم که عراق ضعیف بود باید بدانیم که عراق یک ارتش کلاسیک داشت در حالی که بچههای ما فقط در میدانهای جنگ، آمادگی برای جنگیدن پیدا کردند. آنها امکاناتی نداشتند.
ارتش عراق از لحاظ امکانات از بهترین مهمات برخودار بود اما آنچه موجب شد دشمن از خاک ما بیرون رانده شود، شجاعت و از خودگذشتگی رزمندگان بود. به همین دلیل این روزها شروع به نوشتن مطالبی کردهام که آن سالها واقعاً اتفاق افتاد. این روزها احساس میکنم باید آنچه را اتفاق افتاده، چه خوب و چه بد، چه شکست و چه پیروزی بنویسم و قضاوت را برعهده مردم بگذارم.