مکانی در آفتاب
سعید مروتی
کرونا خیلی چیزها را از ما گرفته است، داغها بر دلمان گذاشته و به هجرانهایی دامن زده و حسرتها و افسوسهایی به جانمان ریخته که احتمالا دغدغهای مثل سینما رفتن برایمان در انتهای فهرست دلمشغولیها قرار گرفته است. به این دلیل ساده که برای باز شدن کافهای که با رفقا در آن جمع میشدیم، لحظهشماری میکردیم، ولی برای سینما نه. سالنهایی که تا همین چند روز پیش باز هم که بودند وضعیتشان خیلی تفاوتی با الان که بسته شدهاند، نداشت. در این یک سال و چند ماهی که کرونا تشریفش را آورده، سینما تنها مکان متروک و خلوت بوده. انگار ملت فقط با سینما رفتن ممکن بود مبتلا شوند. نتیجه اینکه ساندویچی پایین سینما فرهنگ شلوغ و جماعت در پیادهرو پیتزا و ساندویچ به بدن میزدند و چند قدم بالاتر بلیت فروش سینما پشت گیشه مگس میپراند. خیلی ساده سینما رفتن تبدیل شد به آیینی قبل از آمدن کرونا. فرقی هم نمیکند که چه فیلمی با چه کارگردانی و چه بازیگرانی پرده را قرق کرده است. تماشاگری در کار نیست. آن صفهای طولانی، آن سهشنبههای نیمبها و آخر هفتههای شلوغ، همگی به خاطرات روزگاری سپری شده تبدیل شدند. حالا همه باید صبر کنیم که کرونا برود (که ظاهراً نمیرود) که همه واکسن بزنند (که معلوم نیست کی و چگونه قرار است این اتفاق رخ بدهد) و تازه بعد از همه اینها باید داستان را از نو شروع کرد. داستان آیین فراموششده سینما رفتن و روزی روزگاری اکران.