• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
شنبه 28 فروردین 1400
کد مطلب : 128390
+
-

روشنفکری در خیابان/فقط خدا کمک‌مان کند

روشنفکری در خیابان/فقط خدا کمک‌مان کند

سیدمحمدحسین هاشمی

دیروز، استوری‌های اینستاگرامم یکی در میان شده بود متن یک پزشک که تهران کرونایی امروز را به یک شهر زلزله‌زده تشبیه کرده بود. یک شهر زلزله‌زده 7ریشتری که حالا دارند آوارش را برمی‌دارند. نوشته بود که در کل تهران، چه در بیمارستان‌های دولتی و چه خصوصی، یک تخت خالی هم پیدا نمی‌شود. نوشته بود آمبولانس‌های پرشماری با بیماران بدحال در شهر می‌چرخند و از هیچ کجا پذیرش نمی‌گیرند. نوشته بود کم نیستند بیمارانی که حتی قبلا دوبار مبتلا شده‌اند و الان باز هم گرفتارند. الان فقط و فقط و فقط، لطفا در خانه بمانید و اگر مجبورید بیرون بروید، حتما از 2ماسک استفاده کنید و فاصله یک و نیم‌متری را قاطعانه رعایت کنید. اما حرف مهم‌اش اینجا بود؛ هرگونه دورهمی، در حکم خودکشی و دیگرکشی است. می‌بینی همشهری! لابه‌لای این کلمات، عجز و التماس را می‌بینی. عجز و التماس از سوی یک پزشک برای اینکه مردم، هوای جان خود را داشته باشند. در روزگاری که آنهایی که باید حواس‌شان به حال مردم باشد، حواس‌پرت شده‌اند، حالا از این دست متن‌ها کم نیست که هر روز به پستمان می‌خورد. همشهری! من نگرانم. همین الان که کنار تو توی تاکسی نشسته‌ام و نمی‌دانم من، تو یا راننده به کرونا مبتلا هستیم یا نیستیم، نگرانم. نگران خودم، نگران تو، نگران راننده. اما باید چه کار کرد؟ اگر سر کار نروم خرج زن و بچه‌ام از کجا بیاید. اجاره خانه‌ام را چه‌کار کنم؟ خورد و خوراک چه. اما می‌دانی! چیزی که عذابم می‌دهد چیزی غیر از اینهاست. من همه حواسم به آن بخش صحبت‌هایش جلب شده که گفته بود هرگونه دورهمی، در حکم خودکشی و دیگرکشی است. من رفقایم را هم‌تراز خودم انتخاب کردم. همه تحصیلات عالیه دارند؛ برای خودشان کسب‌وکاری دارند؛ وجهه اجتماعی‌ دارند؛ سعی می‌کنند که باکلاس و با پرستیژ رفتار کنند. اما لابه‌لای همین‌ها، کم نیستند آنهایی که وقتی پای مراقبت وسط می‌آید انگار گوش‌شان بدهکار نیست. دیروز استوری یکی‌شان را دیدم که در یک میهمانی کلاه صورتی براق که در نور توی ذوق می‌زد را به سر گذاشته و به همه نشان داده که مثلا ما خیلی خوشیم. بیست‌و‌خرده‌ای آدم هم کنارش بودند که هیچ‌کدام، هیچ پروتکلی را رعایت نمی‌کردند. آن دیگری عکسی از سفره شام دوست‌اش گذاشته. شامی برای شاید 10- 15 نفر. لابد آنها هم پروتکل‌ها را رعایت نمی‌کردند. چون مگر می‌شود با ماسک شام خورد؟ مانده‌ام همشهری. مانده‌ام چه بگویم. فقط می‌توانم از خدا بخواهم که کمک‌مان کند. فقط خودش. من دل به لطف خدا بسته‌ام. تو هم همینطور باش.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید