• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
شنبه 21 فروردین 1400
کد مطلب : 127755
+
-

روشنفکری در خیابان/ دارم به تهران خسته فکر می‌کنم

سیدمحمدحسین هاشمی

 «راستی همشهری خبر داری از اینکه دوباره تهران قرمز شده؟ کرونا را می‌گویم! بلای جانمان که انگار قرار نیست دست از سرمان بردارد. می‌گویند به روزی 500 یا 600نفر هم می‌رسد تعداد مرگ‌ها. همشهری! با توام. حواست کجاست؟» اینها را می‌گویم و حواس‌اش را به‌خودم جمع می‌کنم. اما انگار که دیگر این حرف‌ها برایش عادی شده باشد خیره می‌شود به درختان بزرگراه چمران که از کنارمان رد می‌شوند و ما داریم سرپایینی را طی می‌کنیم تا برسیم به میدان توحید. دلم می‌خواهد یک جوری توجه‌اش را به‌خودم جلب کنم. به‌خودم که 2تا ماسک روی هم زده‌ام، الکل‌ از دستم نمی‌افتد و مدام حواسم هست به ‌آنهایی که نزدیکم می‌شوند. این‌روزها فکر می‌کنم که چشم‌ها خبر می‌دهند از حال درونی آدم‌ها. اگر یکی حالش خوب نباشد، چشم‌اش می‌گوید. من از آنهایی که توی چشم‌شان اشک دارند می‌ترسم. با خودم فکر می‌کنم که مبادا کرونا دارند و از شدت تب چشم‌شان اینطور شده. اما او انگار نه انگار. یکی از این ماسک‌های پارچه‌ای نیم لایه زده است و خیره شده به جلو. انگار که حوصله‌ هیچ‌کسی را نداشته باشد فقط منتظر است تا به ایستگاه برسد و پیاده شود. من اما جاخوش کرده‌ام روی این صندلی قرمز و مشکی و فکر می‌کنم به اینکه کاش می‌شد تهران و زیبایی‌هایش را بدون فیلتر دید. این را وقتی گفتم که داشتیم از کنار بوستان گفت‌وگو رد می‌شدیم. یادم آمد یک شب تا صبح توی این بوستان بودم. عجب شبی بود. قرار گذاشته بودم که چشم از آسمان تهران برندارم. آن موقع هیچ‌چیزی از این کرونای لعنتی نمی‌دانستم. حتی اسم‌اش را هم نشنیده بودم. توی پارک از هیچ‌کسی نمی‌ترسیدم. مدام نگران ضدعفونی کردن  دست‌هایم نبودم. از کتاب‌فروشی وسط پارک به‌راحتی کتاب می‌خریدم. بدون ماسک، بدون ترس. آن بالاترش بدون دغدغه توی کافه می‌نشستم و چایی می‌‌خوردم. توی لیوان‌های سرامیکی قشنگ، نه این لیوان‌های یک‌بار مصرف کاغذی. دارم فکر می‌کنم به تهران قبل از کرونا. تهرانی که اگر حالش خوب نبود، مریض هم نبود. دارم فکر می‌کنم به تهرانی که دارد از دست ما آدم‌ها خسته می‌شود. از بی‌فکری‌هایمان از بی‌مبالاتی‌هایمان. از خودخواهی‌هایمان. دارم فکر می‌کنم به تهرانی که خیلی وقت است از ما خسته شده انگار اما هنوز دارد مرام و معرفت خرج می‌کند که حواسش به ماست. 
 

این خبر را به اشتراک بگذارید