تکرار یک حقیقت ساده
حافظ روحانی ـ روزنامهنگار
این پرسش که یک کتاب چگونه میتواند بر زندگی کسی تأثیر بگذارد، سؤالی بود که همواره در ذهنم میچرخید؛ اعترافی که در نوشتهها و گفتوگوهای مختلف دیده، شنیده و خوانده بودیم. به نقل از همه آنهایی که کتابی را سرمنشأ یک تغییر در زندگی میخواندند؛ کتابی که راه را به آنها نشان داده و مسیر را برایشان روشن کرده است. پس لابد آن کتاب، کتاب مهمی بوده، کتابی که میتواند راهنمای مسیری باشد که یک نفر میخواهد در پیش بگیرد. اما اینکه چگونه یک کتاب میتواند اینچنین راهنمای مسیر زندگی باشد؛ پرسشی بود که بیپاسخ مینمود. شاید بیشتر از آنرو که پاسخ یک پرسش مهمتر را نمیدانستم؛ در اوراق یک کتاب باید در پی چه چیز بود.
نام حسن حسینی را نخستین بار از زبان کامبیز کاهه شنیده بودم؛ در آن روزگارانی که کامبیز کاهه هنوز مینوشت و من جوانی بودم علاقهمند. حسن حسینی به روایت کامبیز کاهه آن شیفته فیلمی بود که دیوانهوار فیلم میدید؛ هر روز و بیوقفه. شنیدن این جملات از زبان کسی که جزء شیفتگیاش به سینما زبانزد بود، هالهای از رمز و راز را دور آن نام میکشید؛ حسن حسینی. در آن سپیدهدم دیویدیهای اولیه و آخرین روزهای ویاچاس، آنگونه فیلم دیدن بیمارگونهتر از امروز مینمود و همهچیز دیدن، از آن هم عجیبتر. بهخصوص به چشم جوانی که بیش از آنکه فیلمبین یا فیلمباز باشد، در پی کشف سلیقه بود و جستن آن راه جادویی که سره را از ناسره جدا میکند. چه در آن روزگاران – و همچنان امروز – آسانترین و بیخطرترین کار گفتن جملات قالبی بود، تأسی جستن از نامهای بزرگی که هنرمندی را به جمعی محدود از بزرگان خلاصه میکردند و بری جستن از دیگرانی که بخت چندانی برای حضور در این فهرست جادویی نداشتند و عمدتاً به سینمای بیارزشی منتسب میشدند که نه قرار بود هنر انگاشته شود و نه اجازه داشت هنر باشد. پس آیا هنر حلقهای بسته بود برای آن نامهای جاودانه بزرگ؟ لااقل در آن روزگار جوانی که نه دانشی داری و نه جرأت چندانی به ابراز فضل، بهتر بود تا گفتهها و باورهایت در محدوده همان حلقه بماند. هنر گوهری سختیاب بود و در اختیار جمعی برگزیده. برای بودن در این جمع گزیده باید قواعدش را میپذیرفتی که مهمتریناش تأسی جستن به آن نامها بود و کنار گذاشتن سینما و هنری که عامپسندانه، سخیف، بیارزش و فاقد ارزش خوانده میشد.
نخستین سخنان حسن حسینی را اینجا و آنجا شنیدم؛ در تلویزیون شاید و بعدتر در سخنرانیهایش. برای جوانی که حالا یک دهه بزرگتر شده بود، او تنها یک نکته جالب داشت؛ برخلاف دیگران که بر الگوهایی ملهم و برگرفته از نقد اجتماعی تأکید داشتند و گفتههای عمدتاً قالبی را در شکل نگاهی شبیه به هنر اجتماعی بیان میکردند، حسن حسینی از نظریه ژانر میگفت؛ از جریانات، از روندها و تأثیرات خود فیلمها بر هم. این درست برخلاف گفتههای محبوب دیگرانی بود که میکوشیدند فیلمها را ذیل روندهای سیاسی و اجتماعی قرار دهند و تقریباً همه فیلمها را واکنشهایی اجتماعی بخوانند. با اینحال نمیشد فراموش کرد که تأثیر همیشگی سیاست نگاههای ملهم از سیاست را سخت محبوب میکرد و هر نگاه دیگر را کموبیش به حاشیه میراند.
اما آنچه حسن حسینی را خاص میکرد تکرار یک حقیقت سادهتر بود؛ سینما امری پیچیدهتر بود که صرفاً بر یک مبنا و ذیل یک الگو قابل توصیف باشد اما برای درک این حقیقت ساده که مطالعه هر فیلم مستقل از دیگری نیاز به ابزاری مناسب بهخود دارد و جستن این ابزار نیازمند دانش و جدیت است و البته داشتن نگاهی نقادانه به سینما و هر آنچه به سینما مربوط است. حسن حسینی واجد همه اینها بود که یادآوری میکرد نوشتن درباره فیلم تا چه اندازه به جدیت نیاز دارد و دقت و دانش.
روزی که برای نوشتن مدخلهای کتاب راهنمای فیلم سینمای ایران دعوت شدم به یاد دارم؛ دعوت شدن به این کار جذاب بود و فرصتی یگانه. در ابتدا نوشتن چیزی حدود 40مدخل به من محول شد. اما اندکی بعد هراس به سراغم آمد که آیا من اساساً واجد آن دانش و دقتی هستم که حسن حسینی دارد. خیلی زودتر از آنچه فکر میکردم از نوشتن باقی مدخلها دست شستم، شاید بیشتر از آنرو که پاسخم به سؤال بالا منفی بود. پس حضورم در این کتاب بیشتر باری بود بر دوش دیگران که باید تاوان بدقولی من را میدادند و به جای من مدخلها را مینوشتند. سهم علیرضا محمودی و علی قلیپور گویا در این میانه بیشتر بود. اتفاقی خوب برای کتاب و برای اهالی سینما که میتوانند از دانش و قلم و تبحر این دو بهره بیشتری ببرند که هر دو متخصصند.
اما کتاب برای من به همان کتابی تبدیل شد که مسیر زندگیام را تغییر داد؛ حضور اندکم در کتاب اما نشان داد که برای نوشتن درباره سینما چقدر باید بدانم و جستن ابزار مناسب برای درک هر فیلم چقدر خطیر و دشوار و مهم است. اگر اینها را داشته باشم به مدد حسن حسینی است و دقت و دانش و جدیتاش در کاری که دوست دارد. بیش از هر چیز او به ما آموخت که سینما چقدر مهم است و نوشتن در باب سینما دشوار که تنها به تأسی جستن از منش او ممکن است.