• پنج شنبه 12 تیر 1404
  • الْخَمِيس 7 محرم 1447
  • 2025 Jul 03
شنبه 9 اسفند 1399
کد مطلب : 125442
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/9ry4x
+
-

شهر مکتوب/ مردم بی‌حوصله

میثم قاسمی

 هر ملتی احتمالا اصطلاحات خاص خود را دارد که تنها زمانی می‌توان آنها را درک کرد که در بطن آن جامعه، سال‌ها زندگی کرده باشی. یکی از این اصطلاحات که در میان ما ایرانی‌ها رواج دارد، «شب عید» است. کسی به‌درستی نمی‌داند شب عید از چه زمانی آغاز می‌شود. از میانه بهمن؟ اول اسفند؟ یا دیرتر و زودتر؟ اما وقتی آن را به‌کار می‌بریم، مخاطب سخن ما به‌درستی متوجه می‌شود منظورمان چیست. شب عید می‌تواند با منظوری خوب به‌کار برود؛ مثلا «شب عیدی بریم لباس بخریم.» یا در معنی بد «الان شب عید موقع این کار بود؟» شما متوجه می‌شوید من چه می‌گویم و لازم به توضیح بیشتر نیست؛ اما حتما کسی که در فرهنگ ما زندگی نکرده باشد، نمی‌فهمد منظور از این جملات و تأکید بر شب عید، چیست. شب عید را با هر منظوری به‌کار ببریم، یک معنای ثابت هم با خودش دارد و آن شلوغی و ازدحام کارهاست. نزدیک نوروز که می‌شویم، ساعت‌ها تندتر می‌روند و کارها بیشتر می‌شوند. آدم‌ها اصرار دارند همه کارها را پیش از تحویل سال انجام بدهند و اینگونه است که زمان کم می‌آورند. مثل من که در شلوغی کارهای آخر سال، بدقول شده‌ام و این یادداشت‌های هفتگی را با تأخیر می‌نویسم. با آنکه کرونا مدت‌هاست که آمده و نمی‌رود؛ اما حتما زورش به رسم نوروز نمی‌رسد. خیابان‌ها شلوغ شده‌اند و آدم‌ها با سرعت بیشتری می‌روند و می‌آیند. حالا در این شلوغی و بلوا، یک نفر هم نشسته است روی زین دوچرخه و دارد آرام‌آرام راه خودش را می‌رود؛ اما انگار دیگر کسی حوصله دوچرخه‌سوار را هم ندارد.
آن یک نفر، من هستم که مثل همه آدم‌ها کارهایم را گذاشته‌ام در آخرین روزهای سال انجام بدهم. عوض کردن مانیتور لپ‌تاپ، خرید قهوه، سر زدن به فلان شرکت خصوصی برای انجام کاری به تأخیر افتاده و کلی کار دیگر. از مسیر دوچرخه می‌روم؛ اما تعداد زیادی ماشین و موتور در آن پارک کرده‌اند. عابران موبایل به دست، جایی بهتر از مسیر دوچرخه برای قدم زدن و صحبت کردن پیدا نمی‌کنند. حتی وقتی می‌بینند که دوچرخه‌سواری از دور می‌آید، اندکی جا برایش باز نمی‌کنند. انگار می‌خواهند بگویند: «تو دیگه از کجا پیدات شد؟» به خیابان می‌روم. ماشین‌ها ناآرام‌تر از همیشه می‌رانند و موتوری‌ها لابه‌لای ماشین‌ها غوطه می‌خورند. کسی نیش ترمز نمی‌زند. راه باز نمی‌کند. برایش مهم نیست دیگران در این خیابان چه می‌کنند. انگار آدم‌ها در شلوغ‌ترین روزهای سال، ‌کم‌حوصله‌تر شده‌اند. به خانه که می‌رسم، خسته‌تر از همیشه هستم. من هم حوصله شب عید را ندارم.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید