سیدمحمدحسین هاشمی
بعضی وقتها باید رها کرد همشهری! باید گذشت. انگار نه انگار که سختی هست؛ انگار نه انگار که نود و نه برایم هیچچیزی نداشت جز غصه. بعضی وقتها باید رها کرد همشهری! باید دل بدهی به حرف دلت. باید دستور بدهد و تو اجرا کنی؛ باید تابع باشی؛ حتی همین حوالی زمستانی که رنگ زمستان ندارد؛ حتی همین زمستانی که آفتابش میسوزاند، سرمایش نا ندارد؛ حوصله برف ندارد که هیچ، باران را هم دریغ میکند. باید رها کنی؛ بروی یکی از این دوچرخههای نارنجی را از یک گوشه شهر برداری و رکاب بزنی به امید اینکه پروانهها دوباره به شهرمان برگردند. راستی! خیلی وقت است پروانه ندیدیم. از آن سال که یکهو توی شهر جشن گرفته بودند و هر جا که میرفتیم برایمان شادمانه میرقصیدند خیلی وقت است گذشته و خیلی وقت است که حتی یکیشان را هم ندیدم. رکاب میزنم تا ببینم دلم میگوید کجا. لابلای شلوغی مرکز شهر، بگذار یاد خاطرات کنم در بوستان لاله. آخر مگر میشود قدمزدنهایش را فراموش کرد؟ مگر میشود درس خواندن لابلای درختان بلندش را روی نیمکتهای چوبی از یاد برد. مگر طعم آش رشته بازارچه بالاییاش را میتوان فراموش کرد؟ حسرت رفتن توی موزه هنرهای معاصر. دیدن مجسمههای حیاتش را. رکاب میزنم و شهر را میبینم تا حالم عوض شود. آدمها را میبینم. آدمهایی که یک زمان سرخوشانه باروبندیل شام را جمع میکردند و گوشهای از چمن مینشستند از گرگ و میش تا سکوت شهر. اما حالا از آن آدمها چه مانده است؟ دارم فکر میکنم به پیرمردهایی که یک گوشه نشستهاند و زل زدهاند به ناکجا. مغزشان جایی در دیروز مانده است. یک جایی گیر افتادهاند انگار. چشمانشان این را فریاد میزد. چشمهایشان دروغ نمیگوید. چین و چروک اطرافشان را کنار بزنی، میبینی که دارند به روزهایی فکر میکنند که همین حوالی، دغدغهشان این بود که بچهها توپشان را محکم شوت نکنند تا مبادا به جایی برود که نتوانند بروند و بیاورندشان. رکاب میزنم و میرسم کنار آنهایی که دارند صفحه شطرنج را نگاه میکنند. انگار دنیا هم برایشان سیاه و سفید شده. شاه دلشان را گذاشتهاند گوشهای؛ سربازانشان از نا افتادهاند؛ رخ ندارند که نشان دهند و از اسب افتادهاند. حالا آنها روزشان را فراموش کردهاند انگار. آنقدر فراموش شدهاند که یادشان نمیآید یک روزگاری چقدر پدر بودند. دوچرخهام را بر می دارم، رکاب میزنم و فکر میکنم به آنهایی که باختهاند؛ مات شدهاند.
روشنفکری در خیابان / برای آنها که باختهاند؛ مات شدهاند
در همینه زمینه :