فراتر از مرزهای وظیفه
سامان رضایی
آدمها را از منظر تعامل با جامعه، وظیفهشناسی و قانونمداری میتوان به 3 دسته کلی تقسیم کرد. دسته نخست دنبال راه فراری برای دور زدن قانون هستند تا زودتر به سرمنزل مقصود برسند و هزینه کمتری بدهند (حتی به قیمت تحمیل این هزینه به دیگران). آنها برخلاف عملکرد غیرمسئولانه خود بیش از هر تیپ شخصیتی دیگری از همهچیز و همهکس شکایت میکنند و به قول معروف از زمین و زمان گلایه دارند. هیچ خبر خوبی از آنها نمیشنویم و در ذکر مصیبت ید طولانی دارند.
دسته دوم فقط قانون و وظیفه را میشناسند و نه پس و نه پیش از آن حرکت میکنند. این تیپ آدمها به عصاقورتدادهها مشهورند و اگرچه قانونمند و وظیفهگرا هستند اما در مقابل خرق عادت و طرحی نو در انداختن مقاومت شدیدی میکنند. در ادبیات داستانی بازرس سمج و پیگیر داستان بینوایان ژاور نماد این قانونگرایان بیانعطاف است. او با اینکه تغییر ژالوالژان را به عینه میبیند ولی معتقد است قانون بیهیچ کم و کاستی باید درباره او اعمال شود. از این دسته فقط اخبار نقض قانون و به فنا رفتن اخلاقیات را میشنویم. اما در جامعه انگشتشمار آدمهایی هستند که نه قانون و وظیفه را نقض میکنند و نه به آن محدود میشوند. این دسته سوم حرفهایشان در مجالس گوناگون نقل میشود، رفتارهایشان الگوی اخلاقگرایان و تصویرهایشان گاهی قابی میشود تاملبرانگیز که برای مطبوعات و مخاطبهایشان جذاب است. 2 افسر یا سرباز وظیفهای را که در تصویر این ستون مشاهده میکنید 2 نمونه از افراد دسته سوم هستند. معمولا چنین افرادی منتظر تغییر در جامعه نمیشوند. تغییر را از خود آغاز میکنند. اگر بهدست یاری بودن باور دارند دستهایشان از جنس یاری است. معمولا چنین افرادی کمتر شعار میدهند و کمتر گلایه و بیشتر به باورهایشان عمل میکنند. احوال و رویدادهای مثبت را از میان چندین خبر بد و مایوسکننده دستچین کرده و با دیگران به اشتراک میگذارند. آنها فراتر از مرزهای وظیفه هستند.