• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
پنج شنبه 30 بهمن 1399
کد مطلب : 124747
+
-

با جعفر نجیبی؛ پیشکسوت مجسمه‌سازی که به‌عنوان یکی از مفاخر هنری در جشنواره تجسمی فجر از او تقدیر شد

هنر در کشور ما کم‌بها شده‌است

هنر در کشور ما کم‌بها شده‌است

نیلوفر  ذوالفقاری

خیلی از پیشکسوتان رشته‌های هنری وقتی به نخستین قدم‌هایشان در این راه طولانی برمی‌گردند، به روزهای کودکی و جوشش استعدادی خدادادی در وجودشان می‌رسند. جعفر نجیبی، پیشکسوت مجسمه‌سازی هم از همین دسته است. او نخستین جرقه‌های علاقه به هنر را در کودکی روشن کرده و شعله این اشتیاق را تا رفتن به دانشکده هنرهای زیبا، سال‌ها تجربه در فعالیت‌های هنری، ساخت تندیس‌های ماندگار و تدریس در دانشگاه‌ها پرنور نگه داشته‌است. تقدیر از او به‌عنوان یکی از مفاخر هنری در جشنواره هنرهای تجسمی فجر، بهانه‌ای شد برای اینکه با این هنرمند گفت‌وگو کنیم، هرچند او معتقد است برای یک هنرمند، هیچ تقدیری به اندازه رضایتمندی مردم، ارزشمند نیست.


    چه شد که راه شما به مسیر هنر افتاد؟
وقتی دبستانی بودم، پدرم قناد بود و همین بهانه‌ای شد برای اینکه من با خمیر قنادی آشنا شوم. شب‌های زمستان، دور کرسی جمع می‌شدیم و پدرم برایمان داستان‌هایی از مختارنامه و شاهنامه تعریف می‌کرد. من کنجکاو بودم و در ذهنم از این داستان‌ها، تصویرهای خیالی می‌کشیدم. پدرم از آن دسته افراد مذهبی و متعصب بود که با تصویر و نقاشی مخالف بود و حتی معتقد بود تماشای تلویزیون حرام است. اما ذهن من دنبال تصاویر می‌گشت. وقتی داستانی از دیو در ماجرای ملک‌محمد تعریف می‌کرد، من کنجکاو بودم که بدانم دیو چه شکلی است؟ پدرم با خودکار تصویری می‌کشید، اما زود کاغذ را پاره می‌کرد. من در خلوت همان تصویر را ادامه می‌دادم و کامل می‌کردم. کلاس پنجم دبستان بودم که یواشکی چهره معلم ادبیات را نقاشی کردم. معلم که متوجه شد کاغذی را قایم کرده‌ام، با اصرار آن را از من گرفت و در کمال تعجب، آن را به بچه‌ها نشان داد و گفت: بچه‌ها ببینید چه نقاشی قشنگی شده، تشویقش کنید. از همان‌جا من به تصویر و نقاشی علاقه‌مند شدم. در واقع پدرم و معلم ادبیات پنجم دبستان، مرا به این مسیر هدایت کردند.
    چطور وارد یادگیری و تحصیل در رشته هنر شدید؟
بعد از سوم دبیرستان، از خوی راهی تهران شدم و به هنرستان هنرهای زیبا رفتم. همان زمان یک بورس پنج‌ساله برای فرانسه داشتم اما موفق نشدم از آن استفاده کنم، بنابراین کنکور دادم و وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شدم. در دانشگاه 2سال نقاشی و 2سال مجسمه‌سازی خواندم. آن زمان امکان ادامه تحصیل در رشته هنر، در مقطع بالاتر از لیسانس وجود نداشت. از همان دوران دانشجویی هم فعالیت هنری را شروع کردم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مدتی کار نظارت بر میادین را انجام دادم و بعد، مجسمه‌سازی متوقف شد.
    چرا مجسمه‌سازی متوقف شد؟
به‌مدت 15سال، ساخت مجسمه از افراد از نظر شرعی پذیرفته نمی‌شد. به همین دلیل من سراغ فعالیت‌های مطبوعاتی و طراحی رفتم. در این مدت حدود 700طرح در مطبوعات کشیدم و بعد وارد کار تدریس در دانشگاه‌های مختلف شدم تا به عضویت هیأت علمی دانشگاه فردوسی درآمدم. بعد از 28سال تحصیل در دانشگاه‌ها، بازنشسته شدم.
    انتخاب مجسمه‌سازی چه تأثیری بر روحیه و زندگی شخصی شما گذاشت؟
هنر، ‌زاده احساسات درونی انسان است. اینکه انسان به هنر پناه می‌برد، تبلور نیروی خداوندی است و به او کمک می‌کند که اثری هنری خلق کند. البته داشتن علم و دانش در کنار این احساس درونی، کمک می‌کند که هنرمند آگاهی و شناخت پیدا کند. جنبه دیگر هنر هم، خلاقیت و مهارت است. هنرمند در شروع با کپی کردن از آثار هنرمندان بزرگ شروع می‌کند و کم‌کم از طبیعت الهام می‌گیرد و با پی بردن به بزرگی خلاقیت خداوند، آثار هنری می‌آفریند.
    مقایسه مجسمه‌سازی در دنیا با وضعیت این هنر در ایران چه نتیجه‌ای دارد؟
در دنیا اتفاقات جدیدی در هنر مجسمه‌سازی افتاده‌است. هنرهای بعد از کوبیسم، مثل دیجیتال‌آرت و پاپ‌آرت شکل گرفته‌اند. متأسفانه در کشور ما سعی می‌کنند از این هنرها تقلید کنند، درحالی‌که هنر گذشته ما بسیار غنی است. هنرمندان بسیار موفقی داشته‌ایم که با تأثیرپذیری از آثار بزرگان و فرهنگ ایرانی و اسلامی خودمان، آثاری را خلق کرده‌اند که برخاسته از فرهنگ ایرانی است و ایران را می‌شناساند. کشورهایی مانند هند و چین، ویژگی‌های فرهنگی خود را در این هنر به نمایش می‌گذارند. در کشورهای دیگر روی هنر مجسمه‌سازی، سرمایه‌گذاری می‌شود و از این راه می‌توانند توریست جذب کنند. آنها به جای درآمد نفتی، توریست‌هایی را جذب می‌کنند که پول خرج می‌کنند تا مجسمه‌های میکل‌آنژ را در ایتالیا ببینند یا به تماشای کارهای لئوناردو داوینچی در فرانسه بروند. به این ترتیب هنر، به کمک اقتصاد این کشورها هم می‌آید؛ فرصتی که ما اصلا به آن توجه نمی‌کنیم.
    به‌نظر شما چرا تندیس‌هایی که از مشاهیر ساخته می‌شود، مانند گذشته ماندگار نیست و ضعف‌های زیادی دارد؟
متأسفانه هنر مجسمه‌سازی، لوث شده است. مسئولین دنبال آثار ارزان‌قیمت می‌گردند و شناختی هم از هنر ندارند. در کشورهای دیگر، از کودکی بچه‌ها را با هنر آشنا می‌کنند و مقدماتی از هنرهای مختلف را به آنها می‌آموزند. اما ما در دبیرستان هم چندان به هنر اهمیت نمی‌دهیم. همه پدر و مادرها دوست دارند فرزندشان دکتر و مهندس شود و نه هنرمند. هنوز در جامعه ما هنر آنطور که باید، شناخته‌شده نیست؛ به همین دلیل هم هنر کم‌بهاست.
    از نظر هنری، در ساخت تندیس یک چهره مشهور، باید به چه نکاتی توجه شود تا شاهد ساخت این آثار ضعیف نباشیم؟
2نوع مجسمه‌سازی از چهره مشاهیر داریم؛ یکی ساخت تندیس از چهره مشاهیری است که زنده هستند. در ساخت این مجسمه‌ها، سازنده باید با آن فرد آشنایی و ارتباط پیدا کند و از جنبه‌های فرهنگی، فعالیت‌ها و ویژگی‌های او اطلاعات کسب کند. شناخت ویژگی‌های روحی فرد، اهمیت زیادی برای موفقیت هنرمند در ساخت تندیس از او دارد. بعد از آن هنرمند باید بتواند شباهت‌سازی را به خوبی انجام دهد. نوع دیگر، ساخت تندیس مشاهیری مانند حافظ، سعدی، مولانا و... است، برای ساخت تندیس آنها هم باید با شعر و تاریخچه فعالیت آنها آشنا شویم و درباره‌شان تحقیق کنیم. مجسمه‌سازانی که تجربه کمی دارند، به این موضوع توجه نمی‌کنند. به‌نظر من هنرمندی که دنبال پول باشد، هرگز موفق نمی‌شود. بعضی هنرمندان برای تامین معاش، در فراخوان‌های هنری شرکت می‌کنند اما بدون شناخت چهره، پرتره‌ای را به شکل نامطلوب می‌سازند. مسئولین هم بدون شناخت هنری از مجسمه‌سازی، تندیس را در شهر نصب می‌کنند و به جای زیباسازی، شهر را زشت می‌کنند و به شخصیت آن فرد مشهور هم توهین می‌شود.
    از بین آثاری که ساخته‌اید، کدامیک را بیشتر دوست دارید؟
وقتی ساخت تندیس اشخاص ممنوع بود، من در مدت 7ماه، مجسمه‌ هفت‌دلفین را به ارتفاع 7متر ساختم. چون بودجه استفاده از برنز را نداشتیم، مجسمه را با بتن ساختم و مراحل قالب‌گیری و آرماتورکشی را با هر سختی‌ای که بود، انجام دادم. این مجسمه را با عشق ساختم و بدون دریافت هیچ پولی، آن را به زادگاهم خوی هدیه کردم. من مجسمه‌های زیادی ساخته‌ام اما هیچ‌کدام به این اندازه به دلم ننشسته‌اند. بعد از بازنشستگی به این فکر هستم که مجسمه‌هایی ماندگار بسازم.
    تندیس چه چهره‌ای را دوست دارید بسازید؟
اگر به مرحله‌ای از خلاقیت برسم که مجسمه‌ای با عشق بسازم، دوست دارم مجسمه‌ای با موضوع آزادی کار کنم که سمبلی از آزادی همه مردم دنیا باشد. از بین شخصیت‌ها هم، دوست دارم تندیس یا سردیسی از مولانا بسازم که ماندگار شود.
    درباره تقدیر از خودتان به‌عنوان یکی از مفاخر هنری در جشنواره هنرهای تجسمی فجر چه نظری دارید؟
بهترین تقدیر برای یک هنرمند این است که مردمش سرافراز باشند. من به‌عنوان هنرمند وقتی ببینم مردم کشورم محتاج نیستند، بهترین احساس را خواهم داشت. لوح تقدیر و جایزه برای من ارزش و ماندگاری ندارد، تنها سرافرازی و بی‌نیازی ملت کشورم برایم ارزش دارد.

این خبر را به اشتراک بگذارید