ایران در عرصه یک نبرد بینالمللی
اصغر صوفی | خبرنگار:
به بهانه تحولات جدید در سطوح منطقهای و بینالمللی با ناصر هادیان- استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل بینالملل- به گفتوگو نشستهایم. او ضمن تشریح سناریوهای مرتبط با برجام، درباره وقوع یک جنگ در نتیجه روی کار آمدن افراد تندرو در کابینه ترامپ ابراز نگرانی میکند و در عین حال بر این باور است که امکان شکلگیری یک جنگ تمامعیار علیه ایران وجود ندارد. وی از تعبیر «نبرد بینالمللی» استفاده میکند که ایران درگیر آن است؛ نبردی که تضعیف توان نظامی، سیاسی و امنیتی ایران و درگیر کردن آن در مسائل داخلی را هدف گرفته است. هادیان پیشنهاد تشکیل یک کمیته ملی فرا قوهای را میدهد که بهطور مستقل و فارغ از جناحبندیهای سیاسی، آثار سیاستهای نظام بر آرایش این نبرد بینالمللی را بررسی کند.
تغییرات صورت گرفته در کابینه ترامپ و روی کارآمدن چهرههای تندرو و رادیکال مانند پومپئو و بولتون را چگونه ارزیابی میکنید؟ حضور این افراد چه تأثیری بر سیاست آمریکا در قبال ایران و بهویژه برجام خواهد داشت؟
در این رابطه شخص ترامپ در تصمیمگیریها محوریت دارد؛ یعنی بیش از آنکه تحتتأثیر مشاوران و اعضای کابینه خود باشد، براساس تشخیص خودش عمل خواهد کرد. در ارتباط با برجام، ما باید فرض را بر این بگذاریم که ترامپ در اردیبهشتماه تحریمها را تعلیق نمیکند. اما بحث خروج آمریکا از برجام حالتهای مختلفی دارد؛ سناریوی اول این است که آمریکا تحریمهای هستهای را تعلیق نمیکند و قوانین ثانویه نیز به وضعیت گذشته بازمیگردند. در این سناریو، آمریکا در مقام اجرای برجام، برای اعمال تحریمها سختگیری نخواهد کرد؛ برای مثال، شرکتها و کشورهای مختلف را بهدلیل همکاری با ایران تنبیه نمیکند.
سناریوی دوم آن است که آمریکا تحریمها را تعلیق نمیکند و در مقام اجرا، بدون ارجاع موضوع به سازمان ملل، قوانین ثانویه را سرسختانه اعمال خواهد کرد. در سناریوی سوم، آمریکا با استناد به متن برجام، از سازوکار «برگشتپذیری تحریمها» (Snap back) استفاده میکند و پرونده هستهای ایران را به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع میدهد. در اینجا آمریکا برای احیا و اجرای قطعنامههای قبلی شورای امنیت تلاش خواهد کرد. اما این نکته بسیار مهم است که هرچند آمریکا به لحاظ حقوقی ممکن است بتواند به تنهایی این مسیر را طی کند اما قطعنامهها، آن مشروعیت و قوت گذشته را نخواهند داشت؛ بهدلیل اینکه اروپاییها، روسها و چینیها با این کشور همراه نخواهند شد و به آن صرفا به مثابه یک مسئله تکنیکال حقوقی نگاه خواهند کرد. باید توجه داشت که قوت و مشروعیت قطعنامهها صرفنظر از زمینههای حقوقی آنها از اراده سیاسی کشورها ناشی میشود. باید گفت اراده سیاسی لازم برای اجرای قطعنامههای پیشین سازمان ملل علیه ایران وجود ندارد. از طرف دیگر، اگر ایران همچنان به تعهدات خود در برجام پایبند باشد، بعید است که دیگر کشورها با آمریکا همراه شوند و به قطعنامههای مورد اشاره مشروعیت ببخشند؛ هرچند که به لحاظ حقوقی آمریکا قادر است قطعنامههای سازمان ملل را احیا کند.
آیا همین اقدامات حقوقی آمریکا برای بازگرداندن قطعنامهها موجب نخواهد شد که کشورها، شرکتها و سرمایهگذاران خارجی با محاسبه ریسک همکاری با ایران از حضور در اقتصاد کشورمان صرفنظر کنند؟
این مسئله در واقع یک امر حقیقی و واقعی است و صرفا امری حقوقی نیست. امروز به لحاظ حقوقی مانعی برای همکاری کشورها و شرکتهای خارجی با ایران وجود ندارد. با وجود این، آنها در سرمایهگذاری و همکاری با ایران احتیاط میکنند. این رفتار آنها در واقع یک امر واقعی محسوب میشود؛ یعنی با وجود اینکه به لحاظ حقوقی مانعی برای همکاری کشورها و شرکتها با ایران وجود ندارد اما در عالم واقع آنها با محاسبه ریسک از حضور در ایران امتناع میکنند.
تفاوت رویکرد تیم جدید ترامپ با تیم قبلی نسبت به برجام چیست؟ آیا در 22اردیبهشتماه که موعد بعدی تصمیمگیری درباره تعلیق تحریمهاست، ترامپ بار دیگر تحریمها را تعلیق خواهد کرد؟
تیم جدیدی که روی کار آمده ممکن است هر اقدامی را برای نقض صریح برجام انجام دهد اما تیم قبلی و افرادی مانند مک مستر یا تیلرسون تلاش میکردند تندرویهای رئیسجمهور را تعدیل کنند. برای مثال آنها در مواجهه با تصمیم ترامپ برای تعلیق نکردن تحریمها، سعی میکردند اروپاییها را بهصورت تدریجی با مواضع ترامپ همراه کنند و از طرف دیگر، برای اتلاف وقت، ترامپ را متقاعد میکردند که برای انجام تغییرات مورد نظر او با اروپاییها در حال مذاکره هستند و برای این منظور کارگروه مشترک با اروپا تشکیل دادهاند. تیم قبلی در مقام اجرا، مانع همکاری شرکتها با ایران نمیشدند و آنها را الزاما بهدلیل همکاری با ایران تنبیه و جریمه نمیکردند. اما تفاوت تیم جدید این است که کاملا با ترامپ علیه برجام همسو بوده و حتی مواضع رادیکالتری نسبت به او دارند؛ بنابراین بهتر است ما فرض را بر این بگذاریم که ترامپ تحریمها را تعلیق نمیکند و از برجام خارج میشود.
اما هنوز بخشی از بدنه نظام تصمیمگیری آمریکا بر این باورند که نفع آمریکا در ادامه تعلیق تحریمهاست.
این باور در میان اعضای کنگره و حتی کسانی که مخالف برجام بودند مانند باب کورکر و جیمز متیس وجود دارد. اما این رویکرد هم شرایط دشوارتری را برای ایران ایجاد میکند و نمیتوان گفت که تعلیق تحریمها به این شکل به نفع ایران است. برای مثال، طرح کورکر برخلاف تصمیم ترامپ برای خروج یکباره از برجام، شرایط پیچیدهای را برای برجام پیشبینی میکند و 3 بخش اصلی را شامل میشود؛ ١- کنگره آمریکا قانونهایی تحریمی در حوزههای غیربرجامی علیه ایران اعمال کند. ٢- دولت این کشور بهدنبال تشدید فشار بر ایران از طریق ایجاد نظام راستیآزمایی قویتر و اجرای قویتر برجام برود. ٣- ایالتهای مختلف آمریکا با توجه بهنظام فدرالی این کشور بر حجم فشارهای ایالتی بر ایران بیفزایند.
طرح ترامپ با کورکر نتایج متفاوتی خواهد داشت؛ چنانچه آمریکا براساس طرح ترامپ یکباره از توافق خارج شود، این کشور در سطح بینالملل منزوی میشود اما اجرای بد برجام که روش مدنظر کورکر است، هدف خروج ایران از برجام را مدنظر قرار داده تا کشورمان با این کار در سطح بینالمللی منزوی شود.
آیا این امکان وجود دارد که در نتیجه نقضهای مکرر و صریح برجام توسط آمریکا، ایران پیش از آمریکا از برجام خارج شود؟
اینکه ترامپ از برجام خارج میشود یا نه، برای ما اهمیت ثانوی دارد. آنچه برای ما اهمیت دارد این است که آیا برجام منافع ما را تامین خواهد کرد یا نه. باید توجه داشت که منافع برجام صرفا اقتصادی نیستند. در ارزیابی منافع برجام باید ترازویی را درنظر بگیریم که در یک کفه آن منافع اقتصادی، سیاسی، امنیتی، اجتماعی و ... و در کفه دیگر آن مضرات و زیانهای ماندن در برجام قرار دارد. پس از سبک و سنگین کردن این کفهها ما میتوانیم برای ماندن یا خروج از برجام تصمیم بگیریم. بر این اساس رفتارهای آمریکا، اروپا و دیگر طرفهای برجام برای ما اهمیت ثانوی خواهند داشت. اگر با وجود همه رفتارهای آنها، کفه منافع برجام برای ما سنگین باشد ما در برجام میمانیم و در غیراین صورت، چه ترامپ تحریمها را تعلیق کند چه نکند، ما باید از برجام خارج شویم. ملاک ما در اینجا منطق سود و زیان(Cost–benefit) است. بر این اساس، تا آنجایی که منافع برجام بر مضرات آن بچربد ما در برجام خواهیم ماند و در غیر اینصورت خارج خواهیم شد.
در شرایط فعلی و با توجه به نقض برجام از طرف آمریکا، ایران باید چه رویکردی را در ارتباط با برجام در پیش بگیرد؟
پیام ایران برای کل دنیا و بهویژه اروپا باید این باشد که این کشور به تعهدات خود وفادار بوده و چنانچه منافعش در برجام تامین نشود، از آن خارج خواهد شد. وظیفه اروپا نباید صرفا راضی کردن ترامپ باشد بلکه ایران هم باید از اجرای توافق رضایت داشته باشد.
با توجه به حضور افراد تندرو مانند جان بولتون و پمپئو در کابینه ترامپ، بهنظر میرسد که هدف اصلی این تیم بر تغییر نظام سیاسی در ایران متمرکز خواهد شد. بهنظر شما پیگیری این سیاست به چه نحوی خواهد بود؟
بله، هدف اعلامی آنها تغییر رژیم است اما خود آنها هم به خوبی بر این امر واقفند که امکان و توانایی این کار را ندارند؛ چراکه حکومت در ایران از اقتدار و اراده لازم برای مدیریت نارضایتیها و اعتراضات برخوردار است. اما هدف اصلی آنها فراهم کردن اسباب آزار و اذیت، درگیر و مشغول کردن ایران است. به این شکل که هزینه و تبلیغات خود را علیه ایران روی گروههای اقلیت و اپوزیسیون گستردهتر میکنند. هدف این است که انرژی ایران را صرف مسائل داخلی کنند. آنها از این طریق به موتلفان خود نیز اطمینان میدهند که در حال تلاش برای براندازی حکومت ایران هستند. آنها با آگاهی از این موضوع که توانایی تغییر رژیم در ایران را ندارند، هدف اعلامی خود را تغییر رژیم معرفی میکنند اما هدف واقعیشان درگیر کردن حکومت ایران با مسائل داخلی است.
آیا امکان تقابل نظامی آمریکا با ایران وجود دارد؟
نگرانی من عمدتا تلاش آمریکا برای تغییر رژیم نیست؛ چراکه این هدف قابل تحقق نیست. تاکید میکنم تیم جدید خطرناکتر از تیم قبلی ترامپ است. رویکرد ایدئولوژیک تیم جدید این است که ما را تحقیر و مجبور به تسلیم محض کند یا اینکه ایران را بهشدت درگیر مسائل داخلی کند. در میان این افراد جایگاه بولتون مهمتر است چون هم از جایگاه بسیار خطرناکی برخوردار بوده و هم اینکه بهشدت ایدئولوژیک است و کمترین انعطافی در دیدگاههای خود ندارد. هرچند مقام بولتون نسبت به پمپئو پایینتر است اما بهدلیل نزدیکی و دسترسی به رئیسجمهور و تأثیرگذاریاش بر او از جایگاه مهمتری برخوردار بوده. موقعیت بولتون به وی این اجازه را میدهد که بسیاری از دیدگاهها و نظرات کارشناسی را که از سوی اعضای کابینه و وزارتخانهها ارسال میشود فیلتر، حذف یا بهنحوی که خود میخواهد جرح، تعدیل و تفسیر کند؛ به همین جهت میگویم که هم جایگاه و هم شخصیت بولتون برای ما نامناسب و نامطلوب است.
شاهدیم که کارشناسان مختلف در ایران، اروپا و آمریکا مدام به دولت ترامپ هشدار میدهند که خروج آمریکا از برجام موجب انزوای این کشور در جهان خواهد شد. مفهوم انزوای آمریکا دقیقا چیست؟ آیا دولتمردان آمریکا در نحوه رفتار خود با برجام درباره این موضوع نگرانی ندارند؟
از آمریکا بهعنوان یک ابرقدرت، انتظاراتی وجود دارد. اما ترامپ در طول یک سال گذشته ضربه اساسی و حیثیتیای به آمریکا زده است. وقتی آمریکا در چنین جایگاهی تعهدات بینالمللی خود را زیر پا میگذارد این مسئله برای دنیا قابلقبول نیست. مشابه این عدمپایبندی به تعهدات را در نمونههای مختلف از قبیل معاهده اقلیمی پاریس، توافق «نفتا» (قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی) و برجام شاهد هستیم.
رفتارهای ترامپ نشان میدهد که او، نه فهمی از دولت دارد و نه فهمی از آمریکا و جایگاهش. او یک بیزینسمَن است که عادات و رفتارها و شخصیتش براساس آن حرفه شکل گرفته است. برای مثال وقتی از خواب بیدار میشده یک نفر را اخراج میکرده و یکی دیگر را به جای او مینشانده است. اینگونه رفتارها اکنون و درحالیکه ترامپ بر مسند ریاستجمهوری آمریکا تکیه زده است، ادامه دارد و میبینیم که او وزیرخارجه خود را از طریق توئیتر برکنار کرده و بسیاری از تصمیمات مهم خود را نیز از همین راه اعلام میکند. بهطور کلی، ترامپ از فهم جایگاه خود عاجز است. او اهمیت تعهدات دولتی را تشخیص نمیدهد. کشورهای دنیا نیز براساس شناختی که از ترامپ پیدا کردهاند، میدانند که او سیاستمدار متعارفی نیست؛ آنها تلاش میکنند او را بهگونهای تحمل کنند تا دورهاش به اتمام برسد.
دنیا ترامپ را آدم قدرتمندی میداند که در عین اینکه دارای یک هیکل، بازوهای بزرگ و توانمندیهای زیاد است، از مغز کوچکی بهره میبرد که با آن بدنه، سازگاری ندارد. تحلیل دنیا نسبت به این شخصیت این است که بهگونهای از کنار او بگذرد و از بروز هرگونه تصادم که موجب آسیب شود، پرهیز کند. حتی بهدلیل این ویژگیهای خاص ترامپ، در جاهایی ممکن است کشورها حاضر باشند برای دوری از آسیبهای احتمالی از جانب او، امتیازاتی هم به او واگذار کنند. بهترین تعبیر از رفتارهای ترامپ را سناتور باب کورکر، همحزبی ترامپ و رئیس کمیته روابط خارجی سنای آمریکا بهکار برد؛ بنا به این تعبیر، ترامپ کاخ سفید را به یک «مهد کودک» تبدیل کرده است. کورکر به بزرگان هشدار میدهد که این کودک را کنترل کنند و او را به حال خودش رها نکنند.
آیا اروپا قادر است برجام را نجات دهد ؟
اروپا تا این مرحله مواضع قابلقبولی داشته است اما امیدواریم که در ادامه راه، سیاست «رضایت ترامپ به هر قیمت» را در پیش نگیرد. با وجود ارادهای که اروپاییها برای حفظ برجام دارند باید ببینیم آیا اروپا در عمل این توانمندی را دارد که درصورت کنارهگیری آمریکا، به تعهداتش در برجام وفادار بماند یا نه. نشانههایی وجود دارد که اروپاییها بهدنبال برنامههای B و C هستند. آنها بهدنبال این هستند که با تاسیس صندوقهای دولتی در کشورهای خود پروژههای خود در ایران را تضمین و تامین مالی کنند. ویژگی این صندوقها آن است که بهدلیل دولتی بودنشان آمریکا نمیتواند آنها را تحریم کند. پلان C نیز که توسط اروپاییها دنبال میشود این است که بانکهای مرکزی این کشورها عهدهدار تضمین و تامین مالی پروژهها در ایران باشند؛ مکانیسمی که باز هم امکان تحریم آن توسط آمریکا وجود نخواهد داشت.
بهنظر من، اگر اروپا بهطور جدی بخواهد، میتواند در مقابل ترامپ بایستد. باید درنظر داشت که ترامپ مشروعیت لازم را ندارد، با این حال اروپاییها به هر طریقی سعی کردهاند رضایت او را جلب کنند. در کنار اینها، چینیها و روسها نیز به اندازه کافی از سیاستهای ترامپ ناراضی هستند. بهطور کلی فضایی وجود دارد که اروپا اگر بخواهد میتواند در مقابل ترامپ و در حفظ برجام بهطور مؤثری ایفای نقش کند.
شمـا در گـفـتوگـوهـا و یادداشتهای خود همواره بر مفهوم «ابتکار یکجانبه» برای اعتمادسازی بینالمللی تاکید کردهاید و اخیرا نیز در جایی گفتهاید که «ایران به کشورهای خواهان مذاکره پیشنهاد دهد که برای مدت زمان محدودی برد موشکهای خود را مثلا از ۲ هزار کیلومتر افزایش نمیدهد.» با وجود مخالفتهای زیاد در کشور پیرامون این مسئله، منظور شما دقیقا از این مفهوم چیست؟
بهنظر میرسد که نکته مورد نظر من به خوبی منعکس نشده است. ما برای فهم این مسئله باید موضوع مذاکره را از بحث ابتکار یکجانبه تفکیک کنیم. برجام یک مذاکره بود که در آن بدهبستانهایی صورت گرفت. از طرف دیگر باید درنظر داشته باشیم که مفهوم مذاکره با گفتوگو نیز تفاوت دارد. هدف از گفتوگو، توصیف کردن، توضیح دادن و مفاهمه است. ما در همه دولتها گفتوگو داشتهایم اما مذاکره نداشتهایم. هدف مذاکره، معامله است. در کنار مذاکره و گفتوگو، مقولهای به نام ابتکار یکجانبه مطرح است که هدف اصلی آن اعتمادسازی است. آنچه من در مصاحبههای قبلی پیرامون موشکهای ایران پیشنهاد دادم، برخلاف برخی جنجالسازیها، پیشنهاد مذاکره در این زمینه نبود بلکه ابتکار یکجانبه بود؛ موضوعی که چندی پیش توسط یکی از فرماندهان ارشد نیروهای مسلح مطرح شد که طی آن اعلام کرد سقف برد موشکها 2هزار کیلومتر تعیین شده است.
هدف از این اظهارات قطعا اعتمادسازی بود اما نحوه پردازش آن کاملا اشتباه بود؛ چراکه این موضوعات باید در قالب یک چارچوب رسمی و حسابشده و توسط یکی از مقامات بلندپایه و رسمی مانند دبیر شورایعالی امنیت ملی، رئیسجمهور یا وزیر دفاع مطرح شود. مطرح کردن 2هزار کیلومتر بهعنوان سقف تعیینشده برای برد موشکها موضوعی بود که در دنیا مورد توجه کافی قرار نگرفت اما اگر همین اظهارات توسط یک مقام بلندپایه و رسمی اعلام میشد، میتوانست به مثابه سیاست رسمی جمهوری اسلامی تلقی شود و مخاطب خود را پیدا کند. ابتکار یکجانبه از موضع قدرت اعلام میشود و با طرح یک پیشنهاد که از موضع ضعف اعلام میشود، متفاوت است.
نتیجه ابتکار یکجانبه این است که ایران خودش داوطلبانه و بدون فشار هیچ کشوری، این کار را میکند و هر وقت اراده کند، میتواند دست از این تعهد بردارد. ضرر آن نیز این است که این کار را بدون هیچ مابازایی انجام دهد. اما آنچه از این اقدام یکجانبه حاصل میشود، نوعی اعتمادسازی بینالمللی است.
اگر بنا بر مذاکره در حوزه موشکی باشد، این مذاکره احتمالی باید دارای چه الزامات و شرایطی باشد؟
در مذاکره باید همه موضوعات روی میز قرار بگیرد. مذاکرات موشکی، مذاکره درباره سلاحهای متعارف محسوب میشود. اصل پذیرفتهشده در اینگونه مذاکرات این است که موازنه تسلیحاتی نباید بر هم بخورد. قرار نیست امتیازهایی از سوی یکی از طرفین داده شود تا طرف دیگر قویتر شود. مبنای مذاکرات سالت و استارت که میان شوروی و آمریکا انجام میشد این بود که موازنه قوا و توانمندیهای نظامی طرفین نباید بر هم بخورد. حال اگر ما بخواهیم مذاکرات موشکی داشته باشیم، طرف مقابل ما موشکهای بیشتر با برد بیشتری در اختیار دارد. آنها همچنین هواپیماها، کشتیها و تانکهای بیشتری در اختیار دارند که همانند موشکهای ما سلاحهای متعارف محسوب میشوند و باید همه این موضوعات روی میز مذاکره قرار بگیرند.
بنابراین حتی اگر ما دنبال معامله و بدهبستان نباشیم، به نفع ما خواهد بود که از مذاکره استقبال کنیم، چون مذاکره در جهان و نزد افکار عمومی خریدار بیشتری دارد. رد کلیت مذاکره در هر امری اشتباه است. ما میتوانیم برای مذاکرات پیششرطهایی را تعیین کنیم؛ برای مثال ما میتوانیم این سوال را طرح کنیم که چرا به نتایج مذاکرات برجام پایبند نیستید؟ وقتی شما به نتایج مذاکرات و توافقات صورتگرفته در مذاکرات قبلی پایبند نیستید، مذاکره درباره دیگر مسائل چه فایده و معنایی دارد؟ ما چگونه میتوانیم بار دیگر به شما اعتماد کنیم و وارد مذاکره دیگری با شما بشویم؟ ما میتوانیم به آنها بگوییم که با شما مذاکره میکنیم اما با توجه به عدمپایبندی شما به توافقات، نمیتوانیم به توافق جدیدی دست پیدا کنیم.
ایران در سطوح منطقهای و بینالمللی در موضوعات مختلف درگیر تنشهای متعددی است؛ بهطوری که ما شاهد یک موقعیت استثنایی برای ایران در عرصه بینالملل هستیم. این موقعیت استثنایی از کجا ناشی میشود؟
ایران درگیر یک نبرد بینالمللی است. بر این اساس، نبرد ما به آمریکا و اسرائیل و عربستان و... محدود نمیشود. در این عرصه ما با مجموعهای از مخالفان و دشمنان سرسخت مواجه هستیم و در طرف دیگر مجموعهای نیز هستند که شیفته ما نیستند اما با دسته اول اختلاف دارند. ما باید با دقت ارزیابی کنیم موضعی که اتخاذ میکنیم و رفتارمان چه تأثیری بر آرایش این نبرد بینالمللی دارد. هدف ما هم باید این باشد که مواضع دشمنان سرسخت ما تضعیف شود و مخاطبانی که نسبتا با ما همسوتر هستند تقویت شوند.
برای مثال در ارتباط با برجام، در اروپا گروهی از مخاطبان ما دولتها هستند؛ ما باید کاری کنیم که آنها در مقابل مخالفان برجام در آمریکا تقویت شوند. مواضع ما باید بهگونهای باشد که چینیها و روسها در کنارمان بمانند. باید مواضعی اتخاذ کنیم که اتاقهای فکر در آمریکا و اروپا که موافق برجام هستند، تقویت شوند.
راهبردها و اقدامات بایسته ایران در این نبرد بینالمللی چیست؟
با آمدن تیم جدید، من واقعا نگران هستم؛ چراکه جنگ برای من مهم است. من حدود 2سال قبل پیشنهاد تشکیل یک کمیته ملی فرا قوهای را دادم که این کمیته، همه سیاستهای کشور و بازخوردهای آن را مورد بررسی قرار دهد. این کمیته فراقوهای باید نتایج و تأثیر همه تصمیماتی را که توسط دستگاهها و قوای سهگانه اتخاذ میشود، بر آرایش نبرد بینالمللی بررسی کند. هر چند ما نهادهایی مثل شورایعالی امنیت ملی را داریم اما عملکرد این شورا کارکرد لازم را ندارد. افراد و اشخاصی که در نهادهای مشابه حضور دارند آشنایی و تخصص کافی پیرامون این نبرد بینالمللی را ندارند.
همانطور که شاهد هستیم با رویکردی که عربستان سعودی در مقابل ایران در پیش گرفته تنش میان عربستان و ایران تشدید شده است؛ آیا در شرایط کنونی امکان آغاز یک فرایند تنشزدایی میان دو کشور وجود دارد؟
باید توجه داشت که هیچگونه تهدید واقعی از سوی ایران متوجه عربستان نیست. در سطح منطقه دریافت تهدید ما صرفا از جانب اسرائیل و آمریکاست. ایران در تلاش برای ایجاد بازدارندگی در مقابل اسرائیل و آمریکاست که در سوریه، لبنان و عراق حضور دارند؛ مسئلهای که هیچ ارتباط مستقیمی با عربستان ندارد و تهدیدی برای این کشور محسوب نمیشود. اما با این حال عربستان حضور و نفوذ منطقهای ایران را تهدیدی برای خود تلقی میکند. مسئله اصلی اما این است که ایران برای سعودیها به یک دشمن سودمند تبدیل شده است. به این معنا که فایده دشمنی با ایران برای عربستان بیشتر از ضررش است. تا زمانی که این معادله برقرار است دلیلی ندارد که عربستان از سود حاصل از دشمنی با ایران چشمپوشی کند. از طرف دیگر دشمنی با اسرائیل برای عربستان هزینهساز است؛ به همین دلیل عربستان در تلاش برای حل اختلافات خود با اسرائیل و معرفی ایران بهعنوان دشمن اصلی خود است.
عربستان با اتخاذ این سیاست، میکوشد بر مشکلات داخلی و منطقهای خود مانند یمن، بحرین و... سرپوش بگذارد؛بنابراین تا زمانی که دشمنی با ایران برای عربستان مفید باشد، این کشور بهعنوان یک بازیگر به این دشمنی ادامه خواهد داد.