• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 2 بهمن 1399
کد مطلب : 122338
+
-

هدهد اسیر

هدهد اسیر

 الهه صابر

عارف، زبان پرندگان را می‌دانست و به احوال آن‌ها آگاه بود. روزی که از کوچه‌ عبور می‌کرد، پسرکی را دید که روی زمین دانه می‌پاشید. لحظه‌ای ایستاد و کار پسرک را تماشا کرد. در حقیقت، دانه بهانه بود و پسرک داشت برای پرنده‌ها دام می‌گذاشت. عارف این صحنه را دید اما به پسربچه حرفی نزد و فقط سری تکان داد و رفت.
کمی جلوتر هدهدی مشغول آوازخواندن بود. عارف به او رسید و فوراً او را از وجود دام و دانه باخبر کرد، اما هدهد خنده‌‌ی مستانه‌ای کرد و گفت: «کار من و این پسربچه دیگر از این توصیه‌ها گذشته. او همیشه برای من دام می‌گذارد، اما  من تیزبال‌تر از آن بوده‌ام که به دام‌های کودکانه‌اش بیفتم. آخر دام‌گذاشتن هم راه و روشی دارد. به این سادگی‌ها که او خیال می‌کند، نیست.»
هدهد این را گفت و پرواز کرد اما نمی‌دانست دام تازه با همیشه فرق دارد. اول کمی در آسمان جولان داد و لحظه‌ای که غرور برش داشت روی شاخه‌ای فرود آمد. پسرک و دانه‌هایش را از دور تماشا کرد و دوباره خنده‌ای کرد و راهش را تغییر داد. آن‌گاه خوشحال و آسوده، در جای دیگری، روی زمین نشست و مشغول خوردن دانه شد که ناگهان به دام افتاد. پسربچه‌ای که شکارچی ماهرتری بود، هدهد را به چنگ آورد و او را در قفس انداخت.
وقتی که عارف این صحنه را می‌دید، جلو آمد و گفت: «ای هدهد، چه‌طور شد که به دام افتادی؟»
هدهد گفت: «من فریب ‌چیزی را خوردم که خودم آن را می‌دانستم. دشمنم را کوچک شمردم. حقه را دیدم و نادیده گرفتم. غرور برم داشت و نمی‌دانستم هوای نفس چشم‌های بینا را هم کور می‌کند.»
عارف رویش را برگرداند و پسربچه را صدا زد. در گوش او چیزهایی گفت که هدهد نشنید. پسرک لبخندی زد و درِ قفس را باز کرد و با سکه‌هایی که در دست داشت خوشحال و باشتاب رفت.
هدهد سرش را پایین انداخته بود که عارف به او گفت: «دیگر شرمنده نباش، تو را خریده‌ام که آزادت کنم. چون تو مرا یاد حضرت آدم‌ع انداختی. او هم لحظه‌ای که میوه‌ی ممنوعه را می‌خورد، دشمنش را می‌شناخت اما او را دست‌کم گرفته بود. اندوه تو برای من آشناست. من درد اسیران را خوب می‌شناسم.»

1. بازآفرینی داستان «نیک‌مرد با هدهد» از مرزبان‌نامه
2. خداوند در آیه‌ی 62 سوره‌ی زخرف می‌گوید:
وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ
و شیطان شما را (از راه خدا) باز ندارد، همانا او دشمن آشکار شماست.

این خبر را به اشتراک بگذارید