نویسنده محبوب خواص
ابوتراب خسروی تصمیم گرفت برای مردم بنویسد
حسنا مرادی
ابوتراب خسروی از شاگردان قدیمی هوشنگ گلشیری بود. او نویسندگیاش را با مجموعه داستان «هاویه» در سال1370شروع کرد. خسروی را هم یک نویسنده مدرن میدانند و هم یک نویسنده پستمدرن. با اینکه بیشتر داستانهای خسروی طی سالها نویسندگی او ویژگیهای مشترکی دارند اما او هیچگاه خود را تکرار نکرده است. هر داستان او، چه داستانهای کوتاه و چه رمانهای او، تازگی و خط داستانی منحصربهفرد خود را دارند. خسروی در ساختار داستانهای خود از کهنالگوها به شکلی امروزی استفاده میکند و عناصر اسطورهای جایگاهی ویژه در نثر او دارند. متون مذهبی و کتابهای آسمانی ادیان مختلف، نقشی ویژه در داستانهای او دارند. او چنان ماهرانه از نثر کهن و کلمات قدیمی در کنار نثر امروزی استفاده میکند که نثر داستانهایش یکدست و روان بهنظر میآید. فضای بیشتر داستانهای او فرازمانی و فرامکانی است و نوع روایت، بازیهای زمانی و چرخههایی که او در داستانهایش تعریف میکند، کارکرد فرم را به چیزی بیشتر از ظاهر داستان اعتلا میبخشد و آن را تبدیل به جزئی معنابخش در داستان میکند. سهگانه اصلی او، «اسفار کاتبان»، «رود راوی» و «ملکان عذاب»، نهتنها بازتاب دغدغه نویسنده در مورد سه موضوع قداست، فرقهگرایی و خرافه هستند بلکه نشان از سفر نویسنده برای تبدیل شدن از نویسندهای محفلی و مطلوب خواص به نویسندهای برای همه مردم دارند. خسروی در ملکان عذاب، پا بر بعضی از سنتهای آموخته از گلشیری میگذارد و سعی میکند که حین خلق یک اثر هنری، نثر خود را طوری بپروراند که برای مردم عادی هم جذابیت داشته باشد. «سالها قبل که من رونیز دارالمفتاح را ترک میکردم، پدرخواندهام مرا سوار وانتش کرد و از آن جاده سنگلاخ تا کنار جاده اصلی آورد و پیاده کرد. پدر چمدان چرمی لباسهایم را از باربند وانت پایین گذاشت و با هم کنار جاده منتظر یک اتوموبیل عبوری ایستادیم. من آن سالها پسرک تازهبالغی بودم که هنوز نرمهمویی پشت لبم سبز نشده بود. آن روز پدرخواندهام تقریبا چیزی نگفت. فقط گفت سفارشهایی که کردم فراموش نکن. روز قبلش پدرخواندهام گفته بود ما همه رعیتهای حضرت مفتاح هستیم و بیاذن او اجازه هیچ کاری نداریم. همین حالا هم من دارم تو را با صلاحدید حضرت مفتاح به لاهور میفرستم. فراموش نکن من یک رعیت بیقابلیت از رعایای دارالمفتاح بیش نیستم، ولی به تو قول میدهم کهماه بهماه خرجی برایت حواله کنم. حتی اگر عمرم کفاف ندهد وصیت میکنم از عایدی ملک رونیز سلفی برایت خرجی بفرستند».