اعتراف در شب بارانی
مهرماه 82 شهلا جاهد در اداره آگاهی به قتل لاله سحرخیزان اعتراف کرد
جواد عزیزی
شهلا جاهد در همه 8سالی که در بازداشت بود، فقط 2بار به قتل لاله سحرخیزان اعتراف کرد؛ اعترافاتی که هیچکدام آنها در دادگاه و نزد قاضی نبود. نخستین بار مهرماه سال82 بود که آن ملودرام معروف در حیاط اداره آگاهی تهران رقم خورد و دومین بار 7سال پس از آن و زمانی که تنها دقایقی به پایان زندگی او مانده بود.
11مهرماه سال82، هوای پایتخت بارانی بود. شهلا جاهد همچنان در بازداشتگاه اداره آگاهی، در چهارراه شاهپور زندانی بود و از یکی دو روز قبلتر، خبرنگارها باخبر شده بودند که ناصر محمدخانی نیز با دستور قاضی پرونده دستگیر شده است. عکسی از ناصر محمدخانی درحالیکه به او چشمبند زدهاند و دستهایش از پشتسر دستبند زده شده، هنوز هم در آرشیو عکس برخی از خبرنگاران به چشم میخورد.
نیمههایشب بود که ملاقات عاشقانهای در حیاط اداره آگاهی رقم خورد. مأموران در برنامهای از قبل تعیینشده، شهلا را از بازداشتگاه زنان بیرون آوردند. همزمان ناصر محمدخانی نیز از بازداشتگاه به حیاط اداره آگاهی منتقل شد و برای دقایقی شهلا و ناصر فرصت پیدا کردند که زیرباران و در حیاط بزرگ اداره آگاهی با هم قدم بزنند. آن شب انگار که لاله هرگز کشته نشده بود. انگار که شهلا دیگر مجبور نبود مخفیانه و دور از چشم مردم با ناصر قدم بزند. باران نمنم میبارید و در آن فضای عاشقانه بود که شهلا تصمیم بزرگی گرفت؛ تصمیمی که در نهایت او را پای چوبه دار کشاند. اینکه آن شب چه بین آنها گذشت و چه جملاتی میانشان رد و بدل شد، جز شهلا و ناصر کسی از حقیقت آن باخبر نیست اما شهلا بعدها و در جلسه دادگاه درباره آن شب چنین گفت: «ناصر به من گفت یکماه دیگر سالمرگ لاله است. اگر تو قتل را گردن نگیری، آنها مرا بازداشت میکنند. او از من خواست به قتل اعتراف کنم تا آبرویش حفظ شود. ناصر به من گفت برای گرفتن رضایت از اولیایدم یعنی دو پسرش و پدر و مادر لاله تمام سعی خود را خواهد کرد. من نمیتوانستم مردی را که این قدر عاشق او بودم، با آن وضعیت و اینطور خوار ببینم. من فقط بهخاطر اینکه ناصر بیشتر از این اذیت نشود، به این قتل اعتراف کردم».
بازسازی قتل لاله
با اعترافات شهلا، مأموران پلیس به سرعت مقدمات بازسازی صحنه جنایت را در همان شب آماده کردند. حالا که شهلا به قتل اعتراف کرده بود، میبایست با حضور در محل جنایت، نحوه کشتن لاله را مو به مو توضیح دهد تا هیچ شکی درخصوص اینکه جنایت را خود او مرتکب شده، باقی نماند. شهلا همراه با تیم بازسازی صحنه جرم، راهی خانه ناصر محمدخانی شد و به این ترتیب مهمترین شب این پرونده طولانی رقم خورد. او درحالیکه نشان میداد چطور لاله را به قتل رسانده است، ماجرا را اینطور روایت کرد: «از روز قبل از جنایت با کلید یدکی که داشتم، وارد خانه لاله شدم. او و بچههایش در خانه نبودند اما ساعتی بعد به همراه مهمانشان که یک زن جوان بود وارد خانه شدند. موبایلم را خاموش کردم و پشت پرده ضخیم خانه، پنهان شدم. تا صبح همانجا ماندم و با روشنشدن هوا، ابتدا مهمان لاله و بعد بچههایش برای رفتن به مدرسه خانه را ترک کردند. بعد از رفتن آنها از مخفیگاهم بیرون آمدم. لاله روی تختش دراز کشیده بود و وقتی مطمئن شدم که خوابش برده، چوب بیسبال و چاقویی از داخل آشپزخانه برداشتم و خودم را بالای سرش رساندم. من با انگیزه قتل وارد خانه آنها نشده بودم اما وقتی دیدم کسی در خانه نیست و لاله خوابش برده، به ذهنم رسید که او را به قتل برسانم. بالای سرش رفتم و با ضربات چوب بیسبال و چاقو، او را به قتل رساندم».
شهلا در جریان بازسازی صحنه قتل، جزئیات جنایت را مو به مو توضیح داد و بهگفته پلیس، حتی به نکاتی اشاره کرد که تا آن زمان از دید تیم تحقیق مخفی مانده بود؛ نکاتی ازجمله قطره خونی که روی تشک مانده بود و بهخاطر اینکه شهلا بعد از جنایت تشک را برعکس کرده بود، پلیس آن را ندیده بود.
این نخستین اعتراف شهلا به قتل لاله سحرخیزان بود و هر چند پس از آن، اعترافش را پس گرفت و در همه جلسات دادگاه گفت که او لاله را نکشته و فقط بهخاطر عشقش به ناصر محمدخانی به قتل لاله اعتراف کرده، اما کار از کار گذشته بود و همین اعترافات و بازسازی صحنه قتل بود که باعث شد قاضی فخرالدین جعفرزاده، حکم قصاص او را صادر کند؛ حکمی که طی سالها بعد، چندین بار نقض و باعث شد که شهلا دوباره محاکمه شود اما هیچکدام از جلسات محاکمه دوباره باعث نشد که تغییری در حکم او ایجاد شود.