تهرانباز
عکس مغشوش سی تیر
علیرضا محمودی|نویسنده و روزنامهنگار:
آن که سرنوشت سی تیر را با ساندویچ پیوند داد، بیگمان خوش است از خوشدلی مردمی که خوشند از شبانههای شاد. شادی که برگش را برگر و سازش را کالباس و پردهاش را پنیر بیاورد و بگیرد و بسازد، برهکشان اژدرخواران است. کوران کرهکباب شده راه کنشت و کنیسه و کلیسا را کوت کرده و دود چرب، چانه چهار راه را نوچ. باد بو داده میرود به دقالباب قوام و سوز داغ سیخ میشود به جگرسخایی. خروش روغن فلافل با فسیل در موزه ملی و جوش قهوه ترک با ترک بلور موزه آبگینه، تاریخ را ورق میزنند. دست قضاست یا حکم قدر که معبر اصلی تیرجوشان سی و یک، راسته هله هوله امروز تهران شود.
خیالتان از هر اختلال و ضمیرتان صاف از هر اغتشاس، جمع و راحت که حرفم خرابی شادی شادجویان و کسادی بازار نانآوران نیست. هر که از خنده توده نخندد، شایسته گریه است و هر که به دخل خالی کاسبان دل ببندد، بایسته گرسنگی. حرف، حرف سلیقه شهر است. از سستی نیست از بیسلیقگی است این سیل سس روی سنگفرش سیتیر. ظهور فستفوداستریت تهران، مظهرچشمه ذوق آنهایی است که بلدند همه شهر را معبر بی منظر و منظر بی معبر کنند. وای بر شهری که جای رفتنش مسدود و جای دیدنش اندود شود. شهر، دفع شر تنهایی است با جمعیت. بودن با جمع و ماندن با جمع. بلدیه برای رفع بلای بادیهنشینی، شهروندان را به شهرنشینی میکشاند نه با راسته بافی که با منظره سازی.
کندن آسفالت و سنگکردن پیراهن راه برای پیادهروی، یعنی دیده از راه برداشتن و چشم به دیوار دوختن. کشاندن شهروندان از پشت فرمان به وسط خیابان که تور صیاد در سی تیر مملو از صدف است. سی تیر راه تماشاست نه جاده سودا. طریق دقت است نه مسیر غفلت. یادگاه یادآوری و بارگاه باورسازی. جایی که تهران تاریخ ساخت و تاریخ تهران. سی تیر نشانی تهرانی است که برای نهضت نفت سوخت تا چراغ ملیت روشن بماند. سند این خیابان را به نام تاریخ و سجلش را به نام تهران زدهاند.
همسایگی کافه سیار و بوفه دوار با تاریخ تهران ذوق کردن ندارد. نه لقمهای میگیرند از میل تهرانی و نه جرعهای میسازند از شوق اینجایی. هر فرنگی راهی تهران، رفتنش به موزه ملی ایران بی گمان و راهی شدنش به موزه آبگینه حتمی است. برای هر شهری چنین مکانی، صحنه نمایش تفاوتهاست. آدرسی که فقط در تهران میتوان یافت و نشانی که تنها نشان تهران است. در نشانی هویت شهر، جمعیت بههم ریختهای برای فرانسه و ترک و آمریکانو و دنراستانبولی و همبرآمریکایی و هات داگ آلمانی صف میکشد و تصویر سرپایی و سردستی از خیابان نیلوفر میسازد.
محصول مرغوب ذوق میخواهد و حاصل مطبوع شوق. برای ذوق آسانگیر و طبع راحتساز، همین که مردم خانه نمانند کفایت میکند. برای مردمی که این همه صنعت دقیقه و هنر ظریفه دارند، ساختن اغتشاش به بهای شادی معتبر نیست؛ حداقل برای این معبر.
رهانیدن سی تیر از اغتشاش، تراشیدن شادی از شهریت شهر و ساختن کسب از هویت شهر لامحال نیست. حال میخواهد به قدر ذوق ایرانی و حوصله میخواهد به قیمت شوق تهرانی. این تصویرسوغاتی خوبی برای بردن وعکس لایقی برای یادگاری گرفتن نیست. حرف این است که آیا برای همجواری با هم هیچ جوری جز جرعه قهوه و لقمه ساندویچ جور نیست؟ تهرانی شادی جز شکمچرانی هم بلد است. کافی است به کفایت، رعایت شود. که تهران را تهرانی ساختن هنر است.