گفتوگو با افسانه بایگان، بازیگر سینما و تلویزیون به بهانه هنرنماییاش در سریال باخانمان
دور افتادهایم از فرهنگ ایرانی
الناز عباسیان
«بازگشت ستاره سینمای دهه۶۰ به تلویزیون با یک فیلم کمدی» خبری بود که در این روزهای پراسترس بسیاری را خوشحال کرد. این ستاره کسی جز «افسانه بایگان» نبود؛ کسی که در دهه60 و نیمهنخست دهه70 پرکارترین بازیگر زن سینمای ایران بود. گرچه فعالیت هنری خود را از دوران نوجوانی با حضور در یک فیلم کوتاه آغاز کرد اما با بازی در مجموعه تاریخی و ماندگار «سربداران»، همکاری با کارگردانی صاحبسبک را تجربه کرد. پس از آن بود که به سینما راهیافت و برای بازی در فیلمهای «دو فیلم با یک بلیت» و «کافه ستاره» نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم فجر شده و در چهارمین دوره از این جشنواره، برای بازی در فیلم «خواهران غریب» دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول زن را دریافت کرد. او مدتی در سینما و تلویزیون کمکار شد و این اواخر هم بسیار گزیده نقش میپذیرفت. حالا با یک نقش متفاوت در سریال «باخانمان» به خانههای مردم برگشته تا حال مردم را خوب کند. با ما همراه باشید تا بخشهایی از گفتوگو با افسانه بایگان را بخوانیم.
چند شبی است که سریال کمدی و جذاب باخانمان از شبکه ۳ سیما پخش میشود و هنرنمایی شما در این سریال جزو معدود ژانرهای کمدی شماست؛ چرا که در کارنامه کاری شما نقش جدی همیشه حرف اول را میزند. از این تجربه کار کمدی و بازگشتتان به تلویزیون بگویید؟
بهطور کلی هر وقت فیلمنامهای میخوانم که احساس میکنم کودک درونم را خوشحال کرده و در طول مدتی که در آن نقش هستم میتوانم از آن لذت ببرم، آن را میپذیرم. کارهای کمدی هم اگر این شاخصه را داشته و برای من جذاب بودهاند قبول کردهام. اینکه تعدادش کم است به این دلیل است که فیلمنامههای مناسب بیشتری در این ژانر نخواندهام. سریال باخانمان ساخته آقای نیکنژاد هم برای من این شاخصه را داشت؛ نقشی که تا الان در ژانر کمدی بازی نکردهام و این نخستین تجربه است. یکی از چیزهایی که من همیشه بهدنبال آن بودهام، ریسک کردن و حضور در چالش است و در واقع اینگونه احساس زنده بودن و خوشحالی میکنم. چون برای من نقش، قبل و بعد و حاشیههایش اصلا مهم نیست، آن چیزی که برای من ارزش دارد لحظه خلق اثر است و اگر احساس کنم در آن لحظه میتوانم لذت ببرم و این لذت را به مردم هم منتقل کنم، درنگ نکرده و قبول میکنم.
شما یکی از پرکارترین بازیگران زن سینمای ایران و سوپراستار در دهه60 بودید اما مدتی کمکار شدید. پیشتر علت این کمکاری را فیلمنامههای ضعیف برشمردهبودید. آیا این روزها فیلمنامه و نقشی که بهدنبال آن بودید را در سینما پیدا کردید؟
بله، فیلمنامههای خوبی که من مطالعه کردم تعدادش محدود است؛ نبود فیلمنامه خوب دلایل زیادی دارد و بیان آنها از حوصله این بحث خارج است و من هم نمیخواهم به تلخیها و موضوعات پیرامون آن بپردازم. همانگونه که اشاره کردم بهطور کلی نقش برای من باید جذابیت داشته باشد و بعد از نقش، تیمی که کار را میسازد هم مهم است. فیلمنامه اگر منسجم باشد آن نقش میتواند برای من جذابیت داشته باشد. زمانی من نقشی را میپذیرم که چند سکانس بیشتر نبوده اما آن شاخصههایی را که میخواهم داشته. در حقیقت نقش خوب در یک فیلمنامه خوب، میتواند اثرگذار باشد. بارها شاهد بودهاید و حتی برای خود من هم این تجربه پیش آمده است که فیلمنامههایی را سالها پیش کار کردهام که نقش سراسری هم بوده ولی قدرت و استحکام دراماتیک لازم را نداشته و طبیعتا آن تأثیری را که باید بگذارد، نگذاشته است. پس ترجیح میدهم حتی به قیمت حضور در نقشهای کوچکتر، کارهای خوبی که از آن لذت میبرم را انجام دهم. امسال فیلمنامهای به نام فیلم «سیاهباز» به من پیشنهاد شد که بهزودی نمایش داده میشود؛ سیاهباز این شاخصهها را داشت؛ یعنی بسیار برای بازیگر چالش ایجاد کرده و یک نقش چندبعدی و چندلایه بود و هر لحظه این نقش در یک شکل خاصی جلوه پیدامیکرد. امیدوارم این کار خوب درآمده باشد. خودم فکر میکنم از کارهای خوب امسال باشد.
این روزها حال مردم خوش نیست؛ از یکسو مشکلات اقتصادی و از یک طرف شیوع ویروس کرونا، استرس و ناآرامی ایجاد کرده و مردم بیش از پیش به برنامههای حالخوبکن نیاز دارند. بهنظر شما تماشای سریالهای طنز خوب، چقدر میتواند مؤثر واقعشود؟
از سال گذشته ماجرای جدیدی را در سیارهمان تجربه میکنیم و حقیقتا جهان به 2بخش قبل و بعد کرونا تقسیم شدهاست اما جدا از موضوع نگرانیها و دردهایی که همراه خود آورده است بهنظر من کرونا بیش از نگرانی و دردهایش، بسیار پندآموز بوده است. اگر ما از این موضوع درسبگیریم و بتوانیم انسانهای کاملتر و عمیقتری شویم و این تغییرات را در وجود خودمان حسکنیم از این معضل در حقیقت درست بیرونآمدهایم اما اگر قرارباشد که همان حقارتهای کوچک و مواضع قبل را داشته باشیم فقط درد و نگرانیاش را کشیدهایم و آن چیزی را که باید از آن میآموختیم نیاموختهایم، بله در این دوران وظیفه همه ما که کار هنری در هر زمینهای انجام میدهیم این است که بتوانیم با مردم بوده و در خانههایشان حضور داشتهباشیم؛ از طریق تلویزیون و هر رسانهای که امکانش برایمان پیشبیاید و بتوانیم ساعتهایی که اغلب با نگرانی و فاصله و دوریها و تنهایی هست را پرکرده و انشاءالله دقایق لذتبخشی را برایشان ایجاد کنیم. در این برهه وظیفه ماست که به نوعی مثل کادر درمانی، سنگرمان را محکم حفظکنیم. تمام هنرمندان عزیزمان در این یکسال - بهرغم تمام مشکلاتی که این بیماری با خودش بهوجود آوردهبود- سعیکردند محصولات فرهنگی به مردم ارائه دهند.
گاهی در صفحه شخصیتان در فضای مجازی هم به اشعاری از مولانا، شمس و حتی شاعران معاصر اشاره میکنید. از این علاقهمندیتان بیشتر برایمان بگویید.
خوشحال هستم و از شما متشکرم بهخاطر اینکه نگاه دغدغهمندی نسبت به ادبیات دارید. بله من از نوجوانی بسیار به ادبیات منظوم و منثور علاقهمند بودم و بعد از سالها مطالعه مسیری را برای خودم پیدا کردم که جذابیت بیشتری دارد؛ ادبیات کهن بهخصوص در زمینه نظم که من فکر میکنم اینها نقشه گنج وجودمان را به ما معرفی میکنند و میگویند که این گنج کجا هست و از چه مسیری باید برویم و سر راه چه مشکلاتی وجود دارد. هر کسی به طریقی آنها را گفته است: عطار، سعدی، حافظ، مولانا و حتی در روزگار جدید فروغ فرخزاد، احمد شاملو و فریدون مشیری. اگر در الهامی که این شاعران عزیز داشتهاند دقیق شویم متوجه میشویم که چه چیزی میگویند؛ یعنی از سطح موضوعات عبور کرده و میتوانیم عمیقا به درک و دریافت جدیدی در زمینه انسانشناختی و راه برونرفت از معضلات دست پیداکنیم. بهخصوص چیزهایی را که انسان معاصر را درگیر خودش کرده است میتوانیم در ادبیات بهویژه ادبیات عرفانی خودمان پیداکنیم.
با توجه به نگرش شما به ادبیات کهن و همچنین دغدغه همیشگیتان که دوری نسل جدید از این گنجینههای ادبی است، بهنظرتان برای این نسل چه میتوان کرد؟
متأسفانه در سالهای اخیر شاهد این بودیم که با رونق گرفتن فضای مجازی، ما از بضاعت فرهنگی عمیق خودمان که ریشههای ما را میسازد خیلی دور افتادهایم و این خطر بدونریشهبودن، نسل جدید را تهدید میکند. بارها گفتهام ملتی که از ریشههای فرهنگی قطع میشود دیگر توفان نیاز ندارد، یک نسیم میتواند آن را از جا ببرد. به قول رهیمعیری: «برگ خزان رسیده بیطاقتم، رهی/یک بوسه نسیم، ز جا میبرد مرا». راهش این است که متولیان فرهنگی و دولتمردان نسبت به این موضوع دغدغهمند باشند. من مدتهاست که راجع به این موضوع صحبت نمیکنم و الان هم به این جملات بسنده میکنم. چون بارها گفتیم و اتفاقی نیفتاد. میبینیم که در کتابهای درسی نام شاعران حذف میشود و اصلا این دغدغه وجود ندارد. متأسفانه نگرش و بینش در اتاق فکر ما به مرحله تولید یک جریان نمیرسد، درحالیکه ما بهشدت به این موضوع نیازمند هستیم.
در آستانه ۲۶دی و روز تولد شما هستیم. دوست دارید زین پس چگونه روزهایتان را رقمبزنید؟
از اینکه وارد یک سال جدید از عمرم میشوم میتوانم بگویم که من طی سالهای گذشته - بهرغم تمام معضلات و دغدغههایی که همه ما کم و بیش درگیر آنها هستیم- هر سال بیشتر از گذشته احساس سبکبالی، شعف و شادی میکنم. من این حس را مدیون همان جهانبینی ادبی و وامدار این بزرگان و این گنجینه ادبیات عرفانی ایران هستم که به من این نگرش، بینش و جهانبینی را دادهاست. شاید یک بخش دیگر این است که هر سال فکر میکنم این مرغ سبکبال یک سال دیگر گذشت و چیزی به آزادیاش نمانده و بیشتر شعفناک میشوم. واقعا در زندگی شخصیام همینطور است؛ بیشتر به مسافرت به طبیعت، بیابان، صحرا، کوه، ورزش، ساز و آواز میپردازم و اوقات خوشی را اینطور در زندگی تجربه میکنم. زندگی لحظه اکنون و حال است، دیروز وجود دارد (جز در پندار ما) و آینده هم باعث اضطراب میشود و حقیقتا وجود ندارد. یعنی آنچه ما در دست داریم و میتوانیم به آن تکیه کنیم همین درست زندگی کردن و کمال در لحظه اکنون است که لحظه فردا و فرداهایمان را میسازد.
متأسفانه در سالهای اخیر با رونق گرفتن فضای مجازی، ما از بضاعت فرهنگی عمیق خودمان که ریشههای ما را میسازد خیلی دور افتادهایم و این خطر نسل جدید را تهدید میکند. بارها گفتهام ملتی که از ریشههای فرهنگی قطع میشود دیگر توفان نیاز ندارد، یک نسیم میتواند از جا ببرد