مخاطرات راه میانه
صهبا ملک
8سال ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی یکی از بحثبرانگیزترین دورههای دولتمداری در جمهوریاسلامی محسوب میشود که پس از گذشت سالها، همچنان میتواند بحثهای داغی را درمیان مردم و صاحبنظران برانگیزد. موافقان، او را سردار سازندگی، امیرکبیر زمان و آیت الله توسعه میخوانند و منتقدان به تعمیق شکافهای طبقاتی و گسترش بیعدالتی و فقر متهمش میکنند که شاید محصول انتخاب رویکردی باشد که درمیان دو طیف قرار میگرفت؛ از یکسو جناح چپ قرار داشت با منطق توزیعیاش و درمقابل جناح راست صفآرایی کرده بود با رویکرد تجاری، اما هاشمیرفسنجانی با گذر از بحران جنگ تحمیلی و فضای ایدئولوژیک نیمهنخست دهه1360، آمده بود که با مشی اعتدالی و عملگرایانه توسعه و رشد اقتصادی را محقق کند.
برخی معتقدند او در عرصه اخلاق عملی، یک پراگماتیست واقعی بود و این عملگرایی را با اقداماتی که درمسیر توسعه ایران انجام داد، به اثبات رساند. اندیشههای پراگماتیستی و توسعهگرایانه هاشمیرفسنجانی از سالهای قبل از انقلاب قوام گرفته بود و در کتاب تحقیقی «امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» که در سال1346 به چاپ رسید، نمود داشت و توجه او به توسعه ایران را میشد در ورق به ورق صفحات این کتاب حس کرد. هاشمیرفسنجانی حتی در کوران مبارزات قبل از انقلاب نیز نسبت به موضوعات اقتصادی بیتوجه نبود و برخورداری از پشتوانه مالی مناسب را یکی از ابزارهای رسیدن به موفقیت نهایی میدانست و در این راه از انجام فعالیتهای اقتصادی هم غافل نبود.
در واقع میتوان راهبردهای اقتصادی دولت پنجم و ششم را تبلوری از تجربیات و رویکردهای اقتصادی هاشمیرفسنجانی در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ارزیابی کرد که با گذر از مشی اقتصاد لیبرالی و غربگرایانه دولت مهندس بازرگان و سیاستهای اقتصادی ایدئولوژیک و چپگرایانه دولت میرحسین موسوی حاصل شده بود. دراین میان وضعیت کشور در جریان 8سال جنگ تحمیلی نقش ویژهای در انتخاب رویکردهای عملگرایانه اقتصادی ازسوی هاشمی رفسنجانی داشت؛ او از یکسو جنگ را عامل تشدیدکننده بحران اقتصادی قلمداد میکرد و ازسوی دیگر امنیتپایدار را پیشنیاز اصلی توسعه اقتصادی میدانست و دراین میان سیاست «دولتیسازی اقتصاد» را که از ابتدای انقلاب اسلامی مستمرا و در قالبهای مختلف پیگیری شده بود، ناکارآمد مییافت.
با فروکشکردن زبانههای جنگ، مشخص شد چپیها نتوانستهاند آرمان بهبود سطح زندگی مستضعفان را محقق کنند و اکنون باید با میدان دادن به بخشخصوصی، افزایش تولید و ایجاد اشتغال، با سرعت هرچه تمامتر کشور را با بهکارگیری ایدههای عملگرایانه، به مسیر توسعه هدایت کرد. این عملگرایی در عرصه سیاستخارجی هم نمود بارزی داشت و فصلی جدید از روابط خارجی جمهوریاسلامی را رقم زد. دراین دوران رویکرد مصلحتمحوری در تدوین راهبردهای جمهوریاسلامی بهصورت ویژه مورد توجه قرار گرفت، آیتالله معتقد بود که «آرمانهای اسلامی برای ما اصالت دارند، ولی در شیوه برخورد همیشه میتوان تغییراتی در تبلیغ افکار خودمان داشته باشیم.» (مصاحبه با روزنامه اطلاعات در تاریخ پنجم دیماه1373)
درواقع ایران در این دوره قصد داشت چهره جدیدی از خود را برای جهانیان به تصویر بکشد؛ چهرهای که بهنظر میرسید دیگر قصد مقابله حداکثری با نظام سرمایهداری با ابزار گذشته را ندارد و راهبرد تعامل مؤثر را جایگزین کردهاست تا صدور انقلاب با ابزارهای نوینتری صورت گیرد و قابلیت تأثیرگذاری جهانی داشته باشد.
ازسوی دیگر بازسازی زیرساختهای اقتصادی و دفاعی کشور اینگونه ایجاب میکرد که توسعه اقتصادی و فناوری بهعنوان اولویت نخست سیاستخارجی جمهوری اسلامی مطرح شود و دراین راه از ابزار دیپلماسی اقتصادی هم استفاده شد و دیپلماتها برای گسترش روابط خارجی کشور، به کمک دستگاههای اقتصادی کشور آمدند.
برهمین اساس هم بود که هاشمیرفسنجانی استراتژی برونگرایی اقتصادی را باهدف توسعه صادرات برگزید؛ «اگر مردم معتقدند که ما میتوانیم در پشت یک در بسته زندگی کنیم، در اشتباهند. درحالیکه باید بهگونهای عقلانی مستقل بشویم. ما نیازمند داشتن دوستان و همپیمانانی در سراسر جهان نیز هستیم.»
هاشمیرفسنجانی با تمام وجود معتقد بود که اقتصاد آزاد گزینه نهایی است و «ما باید راهی را برویم که ترکیه، مالزی، برزیل، آرژانتین، شیلی و... رفتند.» براین اساس بود که اعتقاد پیدا کرد «اقتصاد فاسد، دولتی و غیرکارآمد ایران باید از بین برود و بهجای آن یک اقتصاد آزاد مشابه این کشورها بیاید.» برهمین مبنا هم بود که دو سیاست تعدیل و سازندگی را در دستورکار اصلی دولتش قرار داد، اما منتقدان عدالت اجتماعی را حلقه مفقوده این دوران میدانند؛ موضوعی که هاشمیرفسنجانی پس از انقلاب اسلامی اشارات متعددی به آن کرده و بهکرات در خطبههای نمازجمعه هم پیرامونش صحبت کرده بود و حمایت از اقشار آسیبپذیر را از سرفصلهای اصلی انقلاب1357 میدانست.
فرامرز رفیعپور، جامعهشناس اگر نه از موضع حامی، ولی ویژگیهایی ازجمله «حرکت از یک جامعه بسته بهسوی یک جامعه باز»، «انعطافپذیری درمورد الگوهای مذهبی - سنتی»، «استفاده از متخصصان و روشهای جدید در اداره کشور» و «کاهش کنترل دولت بر اقتصاد» را از نکات مثبت مسیر جدیدی میداند که دولت سازندگی در پیش گرفته بود و سعید لیلاز اقتصاددان هم تمامقد از سیاستهای اقتصادی دولتهای پنجم و ششم دفاع میکند و آنها را گریزناپذیر میداند؛ «برنامههای اول و دوم بهترین برنامههای توسعهای بود که بعد از انقلاب اجرا شد و با کمترین درآمد ارزی موفق شدیم ظرف یک دوره پنجششساله کشور را از لبه پرتگاه دور کنیم و ظرف کمتر از 5/2سال ایران موفق شد رکورد تولید ملی دوره شاه را بشکند.»
چنین ویژگیهایی درحالی ازسوی برخی صاحبنظران طرح میشود که عده دیگری معتقدند دراین دوران شاهد شکلگیری فساد گسترده اقتصادی، رونق بورسبازی بهجای تولید و خصوصیسازی ناقص هستیم که انحصارات، رانتها و ویژهخواریهای قابلتوجهی بههمراه داشت. دراین میان برخی معتقدند اجرای نسخههای شکستخورده بانکجهانی و صندوق بینالمللی پول به نابرابریها دامن زد، تورم را افزایش داد و وابستگی کشور به خارج را بیشتر کرد. آنان اجرای سیاستهای تعدیل ساختاری را عامل افزایش فقر و نابرابری میدانند.
برهمین اساس حسین راغفر اقتصاددان نهادگرا معتقد است که تعدیل ساختاری عدمتعادل بسیاری در حوزه اقتصاد بههمراه داشت و عاملی بود برای اینکه قشرهای کمدرآمد جامعه پس از اعمال این سیاستها به حال خود رها شوند و از فقر و نابرابری آسیب ببینند؛ «استقراض زیادی در دوره هاشمی از بانک جهانی صورت گرفت که این موضوع منجر به افزایش بدهی دولت بعدی شد. همین سیاست تعدیل ساختاری سرانجام در سال1374 سبب تورم 50درصدی شد.» از فرشاد مومنی، اقتصاددان نهادگرا گرفته که نظرات مشابهی دارد و معتقد است تعدیل ساختاری فقر و فلاکت به بار آورد و وعدههای پرطمطراق، راه را برای وارد آمدن شوکهای کوچک و بزرگ به شاخصهای کلیدی اقتصاد کشور ازجمله تورم و نرخ ارز گشودند تا عبدالکریم سروش که تقدم توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی - اجتماعی را اشتباه راهبردی دولت سازندگی میداند، منتقدانی هستند که معتقدند سیاستهای اجرایی آن دوره تأثیر پایداری بر حوزههای مختلف در کشور برجا گذاشت.