• چهار شنبه 26 دی 1403
  • الأرْبِعَاء 15 رجب 1446
  • 2025 Jan 15
سه شنبه 9 دی 1399
کد مطلب : 120211
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/wp5Vm
+
-

به مدد عشق از گور بیرونت خواهم کشید

به مدد عشق از گور بیرونت خواهم کشید

مرتضی کاردر_روزنامه نگار

باغ های کندلوس
ایرج کریمی 1383 

  همه فیلم‌های ایرج کریمی حکایت جست‌و‌جو و سفر است و تصادف و عشقی که از دست رفته یا در آستانه زوال است و بیماری و مرگی که شتابان می‌آید و سرنوشت همه‌‌چیز را عوض می‌کند. همه فیلم‌های ایرج کریمی کوشش برای همدلی و همزبانی و رسیدن به مفهوم گمشده‌ای است که هر یک از شخصیت‌ها تلقی متفاوتی از آن دارند. همه فیلم‌های ایرج کریمی یک داستان است که او سعی می‌کند به شکل‌های گوناگون تعریف کند، هر بار درونمایه‌ای پررنگ‌تر می‌شود و طرحی نو می‌آید و داستانی تازه صورت می‌بندد، گاهی مرگ، گاهی عشق، گاهی جست‌و‌جو، گاهی کوشش برای رسیدن به مفهوم نامعلوم. حتی در خود فیلم‌ها نیز در لحظه‌هایی یکی از آنها غلبه پیدا می‌کند، انگار تکه‌هایی از چند فیلم باشند که به‌صورت موازی تدوین شده‌اند و یک فیلم تازه را سامان داده‌اند؛ داستان‌هایی که انگار هنوز شکل‌نگرفته‌اند، می‌روند و می‌آیند و تعریف می‌شوند و قرار است در ویرایش‌های بعدی کامل‌تر شوند و داستان بزرگ را خلق کنند و فیلم بزرگ را به پرده سینما بیاورند. همه فیلم‌های ایرج کریمی کوشش برای سبکی از داستان‌گویی در سینماست؛ کوشش برای تصویر‌کردن شکلی نو از ادبیات در سینما، تصویر کردن داستان‌هایی بدون فراز و فرود و موقعیت‌هایی که ناگهان شکل می‌گیرند و خیلی روزمره و عادی به‌نظر می‌آیند و قرار است در همین روزمرگی‌های ناگهان درونمایه‌های ازلی ابدی مثل عشق و مرگ و... را به تصویر بکشند. همه فیلم‌های ایرج کریمی... اصلاً مگر ایرج کریمی چند فیلم دارد؟ 
  بیژن، علی و سعید در جست‌و‌جوی آرامگاه‌های دوستان فقیدشان کاوه و آبان راهی کندلوس می‌شوند. ذکر جست‌و‌جوگران عشق کاوه و آبان است و در خلال جست‌و‌جو در آرامگاه‌های کندلوس تکه‌تکه به زبان بیژن و علی و سعید می‌آید. نماهایی از زندگی کاوه و آبان به تصویر کشیده می‌شود که گوشه‌هایی از عشق‌شان را به تماشا بگذارد.
عشق کاوه و آبان محصول یک تصادف است و مگر همه عشق‌ها محصول تصادف نیستند؟ عشقی که در نهایت سادگی و ازخودگذشتگی و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز شکل می‌گیرد، چیزهایی که در زندگی جست‌و‌جوکنندگان غایب است. حتی وقتی دست مرگ می‌آید که آبان را از کاوه جدا کند، ازخودگذشتگی آبان است که به کمک می‌آید و آیا پیش‌دستی کاوه در مرگ هم نوعی ازخودگذشتگی است؟ 
عشقی که ایرج کریمی می‌کوشد در «باغ‌های کندلوس» جاودانگی‌اش را تصویر کند چه مختصاتی دارد که این‌قدر رشک‌برانگیز و دست‌نیافتنی به‌نظر می‌رسد؟ نماهای طولانی جست‌و‌جوی بیژن ،علی و سعید و بحث‌های طولانی‌شان درباره عشق وقتی در کنار نما‌های زندگی کاوه و آبان قرار می‌گیرد، قرار است چه چیزی را نشان بدهد؟ عشق کاوه و آبان یا سرگشتگی دوستانشان را؟ اصلاً رفقایی که پس از سال‌ها به جست‌و‌جوی آرامگاه‌های کاوه و آبان آمده‌اند، به‌دنبال عشق دست‌نیافتنی این دو می‌گردند یا عشق‌های از‌دست‌رفته خودشان را جست‌و‌جو می‌کنند؟ کاوه و آبان واقعاً این‌قدر عاشقانه هم را دوست داشته‌اند یا عشق آنها ساخته ذهن دوستانشان است؟ 
جوینده یابنده است و جست‌و‌جو در نهایت به سرانجام می‌رسد اما انگار سرانجام داستان در این جهان اتفاق نمی‌افتد. تصادفی هولناک درمی‌گیرد و مرگ می‌آید و بیژن و علی، کاوه و آبان را در سوی دیگر ملاقات می‌کنند و سعید که لحظه‌ای به ملاقاتشان نایل می‌شود، می‌ماند که داستان را روایت کند.
  همه فیلم‌های ایرج کریمی حکایت جست‌و‌جو و سفر است و تصادف و عشقی از دست رفته. همه فیلم‌های ایرج کریمی جست‌و‌جوی گمشده‌ای است که دور از دست به‌نظر می‌رسد. همه فیلم‌های ایرج کریمی کوشش برای شکلی تازه از داستان‌‌گویی در سینماست که... متأسفانه مرگ شتابان از راه می‌رسد و جست‌و‌جو را ناتمام می‌گذارد، درست مثل باغ‌های کندلوس.
 عنوان نوشته سطری از شعر بلند «اسماعیل» سروده رضا براهنی است.

همه فیلم‌های ایرج کریمی حکایت جست‌و‌جو و سفر است و تصادف و عشقی از دست رفته. همه فیلم‌های ایرج کریمی جست‌و‌جوی گمشده‌ای است که دور از دست به‌نظر می‌رسد. همه فیلم‌های ایرج کریمی کوشش برای شکلی تازه از داستان‌‌گویی در سینماست که... متأسفانه مرگ شتابان از راه می‌رسد و جست‌و‌جو را ناتمام می‌گذارد، درست مثل باغ‌های کندلوس
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :