نگاهی به زندگی فوتبالی دختران کوهمره نوادان
شوتی به سمت امید
نسترن عسگری:
دشت بلوط
قدم به قدم، درخت بلوط است. طبیعت بکر و نابی دارد. با اینکه نمیتوانم زیر ماسک، نفسهای عمیق بکشم، اما تا به منطقهی «پاپون علیا» در استان فارس برسم، کیف میکنم. نام پاپون، از مردمانی آمده که برای اولینبار به این سرزمین پا گذاشتند و اینجا را آباد کردند...
سرزمین عجایب
همهچیز از یک بازی آنلاین شروع شد؛ وقتی کرونا کمکم چترش را روی سر و صورتمان باز کرده بود، با او آشنا شدم؛ «الهام منصوری». دختر آفتابسوختهی کوهمره نوادان.
بانوی جوان، پس از اتمام تحصیلاتش در رشتهی تربیتبدنی و آغاز فعالیتش در آموزش و پرورش استان فارس در بخش کوهمره نوادان، استعدادیابی دختران را شروع کرد.
مربی ژیمناستیک و فوتسال است و از افتخاراتش، مقام سوم استان فارس در رشتهی فوتبال؛ اما زمانی صدایش پرهیجانتر میشود که میگوید: «یک بازیکن به تیم ملی فوتسال و سه بازیکن به مسابقات کشوری معرفی کردهام.» حالا دوست مجازی من، از اول بازی تا آخر کنار شاگردانش، آنها را همراهی میکند.
نمرهی بیست!
انگیزهاش را از ورود بهدنیای ورزش اینطور بیان میکند: «تنها نمرهی بیستی که در درسهایم میگرفتم، ورزش بود!» و میخندد. حالا بالاترین هدفش، شناسایی استعدادهای بچههاست.
او میگوید از شهرداری ناحیه و «سامان رضازاده»، رئیس هیئتفوتبال کوهمره نوادان صمیمانه متشکر است که بهصورت رایگان، سالن در اختیار بچهها قرار میدهد و بار سنگینی را از روی دوششان برمیدارد.
بوی خوش آشنایی
توپهای پخششده پس از چند ساعت بازی نفسگیر، روی زمین ولو شده و شیشههای خالی آبمعدنی هم چشمک میزنند. اما در کمتر از یکربع، بچهها همهی زبالهها را جمع میکنند و بهصف میشوند. جایزهها، کارتهای هدیهای هستند که تنها با حمایت آشنایان و بعضی دوستان همان بازی آنلاین تهیه شده.
وقتی بچهها میپرسند من با الهام یا همان مرلن، چگونه آشنا شدم، باخنده میگویم توی یک بازی آنلاین! مرلن اسم مستعارش در بازی است.
با خودم فکر میکنم؛ دنیای مجازی با همهی بدیهایش، گاهی بهکار میآید تا از تنهایی اجباری اینروزها بیرون بیاییم.
پشتک و وارو
«مرضیه کاویانی»، دوست دارد در کنار ورزش، بازیگر هم بشود! بین دونیمه در وسط زمین با انجام حرکتهای ژیمناستیک، همه را هیجانزده میکند. با اینکه فوتبال بازی میکند، اما زیاد فوتبال تماشا نمیکند. بنابراین برخلاف بعضی بازیکنانهای دیگر، توی خانه هم با خانواده سر کانالهای تلویزیون کلکل ندارند!
مهاجم ستارهای
وقتی از «سارا زارعی» میپرسم: «بزرگترین آرزویت چیست؟» چشمهایش مثل ستارهها میدرخشد. «سربلندکردن پدرم و خانم منصوری، وقتی که بزرگترین فوتبالیست زن دنیا شدم.» او در ابتدا همراه دخترهای روستا، فوتبال بازی میکرده و کمکم جزئی از تیم شده.
ترشها بهترند!
«مهشید انصاری»، 13ساله است و سر بازی، خیلی حرص و جوش میخورد. وقتی از او می پرسم «حاضری بهخاطر گلزدن، خطا هم بکنی؟» خندهی شیطنتآمیزی میکند و میگوید: «بله، اما دارم سعی خودم را میکنم هیجانم را کنترل کنم. مزهی گلزدن، درست مثل لواشکی است که توی دهن آب میشود.او فوتبال را با گلکوچک شروع کرده است.»
دوتا یک، کنار هم
تلخترین و شیرینترین خاطرههای «زینب خواجه»، زلال و کودکانه است؛ درست مثل سنش که دوتا یک کنار هم است. عصبانیشدنش توی زمین و گاهی دادزدنش، از بدترین خاطرههایش هستند، اما اولشدن همیشگی تیمش در مسابقات (بهجز یکی دو بار) از خاطرات شیرینش است.
وقتی باباها کوچک میشوند
«کرم شفیعی» و «مصطفی فرهادی»، مدتهاست نهتنها مشوق بیچون و چرای دخترانشان هستند، بلکه با تشویقهایشان، به بقیهی دخترها هم قوت قلب میدهند. همهی مردم کوهمره نوادان، حتی روح سبز همان مردهایی که اولین قدمها را در این سرزمین گذاشتند، دلشان میخواهد از اینهمه استعداد حمایت شود.