• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
چهار شنبه 26 آذر 1399
کد مطلب : 119002
+
-

«ممد تراب» سینه‌سوخته عشق

سعید مروتی_روزنامه نگار

  نامش را نخستین‌بار در تیتراژ فیلم «گوزن‌ها» دیدم. کنار تصویر قاصدکی که میان سیم خاردار‌گیر کرده بود و موسیقی منفرد‌زاده و صدای پری زنگنه همراهی‌اش می‌کرد، نامش با فونتی درشت کنار مسعود سلطانی به‌عنوان دستیار کارگردان می‌آمد. این نام با همین عنوان بارها در فیلم‌های کیمیایی تکرار شد؛ در «غزل»، «سفر سنگ»، «خط قرمز»، «تیغ و ابریشم»، «سرب» و «گروهبان». نشانه‌ای از سال‌ها همراهی وفادارانه با کیمیایی از دهه50 تا پایان دهه60. انبوهی از نام‌ها می‌آمدند و می‌رفتند ولی او همیشه بود، جز سر فیلم «دندان مار».
  پاییز ۸۳، متل قو، به دعوت مسعود کیمیایی آمده‌ایم سر صحنه فیلم حکم. با مدیر مسئول روزنامه و دوست و همکارم خسرو نقیبی آمده‌ایم به قصد یک روز حضور و تهیه گزارش و بعد بازگشت به تهران. سکانس‌های داخلی گرفته شده و نوبت به فصل‌های خارجی رسیده و شدت باران امکانی برای فیلمبرداری فراهم نمی‌کند، پس گزارش پشت‌صحنه‌ای هم در کار نیست. دوستان به تهران بازمی‌گردند و من به لطف و محبت کیمیایی می‌مانم. امیرشهاب اسماعیلی، امین فرج‌پور و علی جناب دستیاران کیمیایی دوستانم هستند. نخستین پلان‌های حضور عزت‌الله ‌انتظامی در حکم فیلمبرداری می‌شود که خودش حکایتی است. مو‌سپید‌کرده‌ای هم با دوربین ویدئویی کوچکی از پشت صحنه فیلم می‌‌گیرد. شب قبلش وقت شام لحظه‌ای دیده بودمش که کنار اسحاق خانزادی، صدابردار فیلم نشسته بود. از کیمیایی می‌پرسم او کیست و می‌گوید: «‌نمی‌شناسیش؟ ممد ترابه دیگه». محمد تراب‌نیا با اندامی نحیف که دیگر جان کار پرشتاب دستیاری را ندارد و از پشت صحنه فیلم می‌گیرد. کیمیایی او را آورده تا در کنار گروه باشد. ۱۵‌سال قبل همین حوالی و هنگام فیلمبرداری «گروهبان» او برنامه‌ریز و دستیار اول کارگردان بوده و حالا دوباره به گروه کیمیایی پیوسته. با تراب‌نیا گرم می‌گیرم و در سه شبی که مهمان فیلم حکم هستم، با او هم‌اتاق می‌شوم. کیمیایی سرحال و پر‌نشاط از صبح تا عصر کار می‌کند و با علیرضا زرین‌دست پلان‌های دلخواهش را می‌گیرد. هر وقت دوربین هست، حال کیمیایی خوب است. نور که می‌رود و به نزدیکی غروب می‌رسیم، کار تعطیل می‌شود و من هم با تراب‌نیا به اتاقش می‌روم؛ فرصتی مناسب برای همراهی با کسی که سر صحنه گوزن‌ها و غزل و سرب بوده و نشستن پای خاطرات جذاب مردی که سر صحنه بهترین فیلم‌های زندگی ما حاضر بوده. از حوالی ۱۱ شب تا ۵ صبح می‌نشینیم به صحبت. گپ‌وگفت و چای و سیگار. معمولا در حوالی صبح و میان صحبت‌هایش خوابم می‌برد و چند ساعت بعد با بوی سیگارش بیدار می‌شوم. او کی می‌خوابد و کی بر‌می‌خیزد؟ اصلا می‌خوابد؟ روی پرسیدنش را ندارم. در عوض کلی سؤال درباره جزئیات ساخت فیلم‌های قدیمی کیمیایی دارم که ممد تراب نجیب باسواد با حوصله و دقت پاسخشان را می‌دهد. و یک سؤالی که همیشه داشتم: چرا در فیلم دندان مار شما نبودی؟ 
«‌چادری که در دندان مار سر گلچهره سجادیه است، چادر مادر من است. من مثل همیشه کنار آقای کیمیایی بودم. نقش طلعت را هم قرار بود فریماه فرجامی بازی کند. چادر مادرم را آوردم خانم فرجامی سرش کرد. با آقای کیمیایی رفتیم به گمرک و مولوی و همه‌‌چیز هم خوب بود. همه کارها انجام شده بود که خبر رسید خانم فرجامی و من نباید باشیم.»
و داستان آشنایی با کیمیایی: «‌من هم در سن و سال شما مطبوعاتی بودم. سال‌۵۲ در ستاره سینما مطلبی درباره فیلم «خاک» نوشتم. آقای کیمیایی محبت کرد تماس گرفت و رفتم استودیو میثاقیه و دیگر شدم جزو گروه کیمیایی.» 
   خوب خوانده و خوب دیده بود. قاعدتا باید پس از سال‌ها دستیاری فیلمساز بزرگی چون کیمیایی، کارگردان می‌شد که نشده بود. سال‌۸۳ نحیف‌تر از آنی بود که باید باشد. از پشت صحنه فیلم می‌گرفت و کیمیایی به احترام در تیتراژ نامش را به‌عنوان مدیر صحنه ثبت کرد. از سینما فاصله گرفته بود؛ سینمایی که عاشقانه دوستش داشت.
شبی کیمیایی گروه را جمع کرد تا دور هم فیلم پشت‌صحنه را ببینیم. در تصاویر پشت‌صحنه فیلمی که عزت‌الله ‌انتظامی، لیلا حاتمی و بهرام رادان و... حضور داشتند، دوربین تراب‌نیا فقط یک نفر را دنبال کرده بود؛ فقط مسعود کیمیایی را. یادم هست که کیمیایی از تراب‌نیا خواست در روزهای بعد کل صحنه و عوامل را پوشش بدهد و به‌خصوص آقای انتظامی را. نمی‌دانم توانست یا نه، ولی می‌دانم که عشق و ارادتش به خالق گوزن‌ها، خالص و بی‌شائبه بود. روحش شاد.

این خبر را به اشتراک بگذارید