• جمعه 6 مهر 1403
  • الْجُمْعَة 23 ربیع الاول 1446
  • 2024 Sep 27
چهار شنبه 26 آذر 1399
کد مطلب : 118955
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/wpx8w
+
-

سیامک یاسمی و فردین

یابندگان گنج قارون

یابندگان گنج قارون

یاسمن هجری _خبرنگار 

مهم‌ترین همکاری کارگردان، بازیگر در سینمای عامه‌پسند قبل از انقلاب با زوج سیامک یاسمی و محمدعلی فردین رقم خورد. این همکاری با نخستین فیلم فردین «چشمه آب حیات» شروع شد. طبیعی بود که کشتی‌گیر دیروز و بازیگر تازه‌کار امروز در نخستین حضور جدی‌اش مقابل دوربین خیلی راحت نباشد. فردین خجالتی و محجوب هنوز راه درازی تا رسیدن به موفقیت در پیش داشت. سیامک یاسمی هم به‌عنوان کارگردان گرچه در آن زمان چند فیلم ساخته بود و بی‌تجربه محسوب نمی‌شد ولی هنوز از فیلمساز جریان‌ساز دهه40 فاصله داشت. چشمه آب حیات توفیقی کسب نکرد. فردین هم بعدها گفت که یاسمی در آن مقطع کم‌تجربه‌تر از آن بود که بتواند به او کمکی کند. البته پرسونای جوان جوانمرد سینمای فارسی از همین فیلم شروع می‌شود. بعد از چشمه آب حیات، فردین در فیلم‌های کارگردان‌های دیگر بازی کرد و به‌مرور توانست جایگاه خود را به‌عنوان بازیگر تثبیت کند؛ به‌خصوص همکاری با ساموئل خاچیکیان بهترین کارگردان سینمای ایران در نیمه‌اول دهه 40، در فیلم «فریاد نیمه‌شب»، به شهرت فردین کمک کرد. سیامک یاسمی هم فیلم‌های دیگری ساخت و تجربه کسب کرد تا اینکه ۴سال پس از چشمه آب حیات، فردین و یاسمی دوباره به هم رسیدند؛ در «ساحل انتظار» یاسمی و فردین می‌کوشند در فضایی متفاوت از سینمای متداول فارسی حرکت کنند. سال۴۳ سیامک یاسمی، «آقای قرن‌بیستم» را با فردین می‌سازد. این نخستین فیلم شهری یاسمی و فردین است. (چشمه آب حیات، فضای روستایی داشت و ساحل انتظار در شمال و فضای دریا و ساحل ساخته شد). تیپ تازه فردین به‌عنوان لمپن طبقه فرودست که جوانمرد است، از دل سنت می‌آید و مظاهر پیشرفت و تجدد را دست می‌اندازد و جدی نمی‌گیرد با آقای قرن بیستم شکل می‌گیرد. موفقیت تجاری آقای قرن بیستم، باعث می‌شود تیم دو نفره یاسمی- فردین سال۴۴ دو فیلم دیگر با هم کار کنند. «قهرمان قهرمانان» در تداوم تجربه موفق قبلی، فردین را در تیپ کارگر فقیر اما خوش‌قلب بیشتر جا می‌اندازد و گام مشترک بعدی «گنج قارون» است. با گنج قارون همه معادلات گیشه به هم می‌ریزد. فروش افسانه‌ای فیلم، فردین را به مقام ستاره بی‌گفت‌وگوی سینمای فارسی می‌رساند و سیامک یاسمی هم حالا پولساز‌ترین کارگردان این سینماست.

قهرمان طبقه فرودست
این روایت فریدون جیرانی از جایگاه فردین در مقام ستاره است؛ جایگاه و موقعیتی که از دل ۳ همکاری با سیامک یاسمی شکل گرفت و به‌وجود آمد: 
  با فیلم«آقای قرن بیستم» که در فروردین ۱۳۴۳ به نمایش درآمد، تیپ لمپن مدافع مردم وارد فیلمفارسی شد؛ تیپی که در یک‌دهه فیلمسازی در ایران قهرمان اول فیلم‌ها بود و فردین با ایفای این تیپ به شهرت و محبوبیت رسید. این تیپ از همین فیلم اول (آقای قرن بیستم) دارای مشخصاتی شد که به‌دلیل ارتباط با مخاطب در تمام فیلم‌های بعدی با همین مشخصات ظاهر شد.
حبیب (فردین) قهرمان فیلم آقای قرن بیستم در خانواده کارگر باشرفی به نام کربلایی حسن بزرگ شده بود اما برخلاف پدر از راه جیب‌بری زندگی‌اش را می‌گذراند و مادر بیمارش (پرخیده) را مداوا می‌کرد. البته بعد از دزدی معتقد بود که همه پول مال او نیست و همیشه بخشی از پول دزدی را بین فقرا تقسیم می‌کرد و موقع تقسیم می‌گفت: «امروزم خدا رسونده، تا ببینیم فردا چی پیش می‌آد، خدا به ما برسونه، مام به شما می‌رسونیم، شمام دعا کنین ننه ما خوب بشه.» پاتوقش کافه احمد جگرکی، کافه‌ای در جنوب شهر، بود. با فاصله 3سال از نمایش فیلم«دام عشق» کافه دیگر محل کسب درآمد قهرمان قصه نبود که مشروعیت داشته باشد. کافه پایین‌شهر، محل تفریح لمپن‌ها و جایی بود که زنی از زور بدبختی بعد از مرگ شوهرش برای نان شب بچه‌هایش با شبی 20تومان می‌رقصید و آواز می‌خواند؛ جایی که آدمی از جگرکی به کافه‌داری رسیده بود و حالا در شغل جدیدش حاضر نبود 20تومان دستمزد هر شب خواننده را بپردازد و حبیب می‌بایست وارد عمل می‌شد و از طریق ربودن کیف بغلی صاحب کافه، دستمزد خواننده را می‌پرداخت تا گناه دزدی را با ثوابی جبران کند. حبیب سواد نداشت و با افتخار اعلام می‌کرد: «معلم، ما نیستیم بابا، ما از بچگی از مکتب‌خونه در رفتیم». او معنای حمام‌گرفتن را نمی‌دانست و به شستن دست و صورتش داخل دستشویی عادت نداشت. او عادت داشت سر حوض صورتش را بشوید و صبحانه کله‌پاچه بزند. «زدن» واژه‌ای بود که به جای خوردن به‌کار می‌گرفت؛ واژه‌ای که میان شمال‌شهری‌ها مفهوم نبود؛ همانطور که حمام‌گرفتن در جنوب شهر قابل فهم نبود. حبیب کت و شلوار نمی‌پوشید اما وقتی مجبور می‌شد بپوشد ناراحت بود؛ «از این رختای مکش مرگما مچلم.» به کروات، قلاده می‌گفت و بستنش او را اذیت می‌کرد؛ «آخه این داره من‌و خفه می‌کنه.» با آداب و رسوم فرنگ بیگانه بود و مایل نبود با زن شمال شهری تانگو برقصد و می‌گفت: «آخه ناسلامتی تو نامحرمی، می‌خوای اون دنیا ما رو بفرستی جهنم».
اگر حبیب، پسر کربلایی‌حسن زبان انگلیسی را مسخره می‌کرد، دلیلش روشن بود، انگلیسی‌خوانده‌ها و فرنگ‌رفته‌ها ادای فرنگی‌مآبی را در می‌آوردند. فیلمفارسی‌ساز هم این را می‌دانست و به همین دلیل زهره(مینا) زن پولدار شمال‌شهری، به حبیب می‌گفت: «باید رقص یاد بگیری، اگه رقص بلد نباشی، نمی‌شه گفت از آمریکا اومدی». چون مخاطب فیلمفارسی با این اداها کنار نیامده بود، برخورد حبیب هم باید با فرهنگ مخاطبش جور در می‌آمد. به همین دلیل لمپن فیلمفارسی با رقص و آواز ایرانی، مهمانی شمال‌شهری‌ها را به‌هم می‌ریخت و با آوازش ادای فرنگی‌مآبی را مسخره می‌کرد.
  از سال ۱۳۴۳ در فیلمفارسی در مقابل شمال‌شهری‌های فرنگی‌مآب، یک لمپن بی‌سواد الکی‌خوش قرار می‌گرفت. اصلا از سال۱۳۴۳ به بعد فیلمفارسی در مقابل سواد جبهه گرفت و در طول دهه40 و حتی در دهه50 در فیلمفارسی، آدم‌های بی‌سواد، قهرمان قصه بودند و برعکس، آدم‌های باسواد در فیلمفارسی شخصیت منفی، منفعل یا مضحک داشتند.
   فیلم آقای قرن‌بیستم در فروردین ۱۳۴۳ با استقبال خوبی روبه‌رو شد و صفحه ۴۵ دور آوازهای فیلم فروش رفت و ترانه «هاواریو مستر» با عنوان «آی‌لاوسوزی، لحاف‌دوزی» بین مردم معروف شد. با فروش این فیلم، فیلمفارسی‌سازان متوجه تیپ جدیدی شدند اما هنوز هیچ‌کس به میزان موفقیت این تیپ آگاه نبود.
از سال۱۳۴۴ با فروش فیلم قهرمان قهرمانان، تیپ لمپن سنت‌‌گرا و قضا و قدری، قهرمان فیلمفارسی شد. در بهار همین سال فردین به‌طور همزمان در 3 فیلم «خوشگل خوشگلا»، «مو طلایی شهر ما» و گنج قارون بازی کرد. با فروش غیرمنتظره گنج قارون در آبان۱۳۴۴، فیلمفارسی تثبیت شد؛ فروشی که همه را متعجب کرد.
از سال۱۳۴۴ به بعد همه دیگر لمپن فیلمفارسی را با چهره فردین، صدای جلیلوند و آواز ایرج شناختند. محبوبیت این تیپ به‌حدی رسید که در نقدها و مقالات مختلف فیلمفارسی با سینمای فردین مترادف شد و حتی فروغ فرخزاد در شعر سوسیالیستی‌اش سینمای فردین را هم بین همه تقسیم کرد.
  در فیلم گنج قارون، علی بی‌غم (فردین) مکانیک فقیری بود که رضایت از زندگی فقیرانه‌اش را مرتب به رخ تماشاگران می‌کشید: 
علی بی‌غم: شام چی داریم ننه؟
مادر علی: چی می‌خواستی داشته باشیم آبگوشت ننه.
علی بی‌غم: عالیه، چون ننه خیلی‌ها واسه این آبگوشت خودشون‌رو می‌ندازن تو رودخونه.
وجود آبگوشت در فیلمفارسی، ریشه در شرایط اقتصادی مخاطب داشت. تا اواسط دهه40 مصرف برنج در میان اقشار پایین جامعه بسیار پایین بود و غذای برنج خوراک اصلی اقشار مرفه محسوب می‌شد. رایج‌شدن اصطلاح «لباس ‌پلوخوری» میان اقشار پایین جامعه از این شرایط نشأت می‌گرفت. در صحنه نهایی فیلم گنج قارون، وقتی مشخص شد علی بی‌غم فرزند قارون است و همه در خانه فقیرانه علی دور سفره جمع شدند، پلو، شام شب را تشکیل می‌داد.
  در گنج قارون علی بی‌غم و حسن جغجغه (ظهوری) اصلا نمی‌دانستند زخم معده چیست و بالارفتن چربی و اوره چه عواقبی به بار می‌آورد؛ «ما اینا رو نمی‌دو‌نیم چی هست، ما فکر اینا‌رو نمی‌کنیم که بهش مبتلا بشیم.» مخاطب هم براساس شناختش، این ندانستن را یک نکته مثبت می‌دانست.
قارون (آرمان) وقتی همراه پایین‌شهری‌ها فکر دنیا را نکرد، خورد خوابید، گشت و کیف کرد و بی‌توجه به رژیم غذایی‌اش، آبگوشت خورد و آب را با کاسه سر کشید؛ چربی، اوره و زخم‌معده‌اش خوب شد. وقتی علی بی‌غم شعار می‌داد: «بخور، بخواب، بگرد، کیف کن، (و فکر نکن) دنیا همینه، سلامتی و دل‌خوش می‌خواد، فقط» مخاطب می‌توانست سلامتی و دل‌خوش خودش را با زندگی قارون مقایسه کند و شکرگزار باشد.
   در فیلمفارسی دهه40 هیچ‌گاه لمپن سنت‌گرا به‌طور ناگهانی پولدار نشد و در خانه‌های بزرگ بالای‌شهر زندگی نکرد. او بر عکس حتی اگر به‌صورت اتفاقی پسر قارون از کار درمی‌آمد، نه می‌توانست روی تختخواب پر قو بخوابد و نه راضی بود «یک روز زندگی فقیرانه‌اش را با تمام گنج قارون عوض کند». لمپن سنت‌گرا به لقمه‌ای نان و گلیم‌پاره قانع بود.
  دوره محبوبیت تیپ لمپن سنت‌گرا و قضا و قدری فیلمفارسی 4سال طول کشید (از سال۴۳تا سال 48). با تغییرات شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران که دگرگونی ساختار سیاسی و طبقاتی جمعیت را به‌دنبال داشت، لمپن فیلمفارسی هم تغییر کرد و با شکل جدیدی به حیاتش ادامه داد.

  مرد هزار لبخند 

پس از موفقیت گنج قارون فردین به بازتولید تیپ محبوبش در فیلم‌های دیگر ادامه داد ولی یاسمی کوشید سراغ فضاهای تازه برود و از سینمایی که منتقدان به تحقیر آن را آبگوشتی می‌خواندند فاصله بگیرد. پیش از آن، این دو در فیلم «طوفان نوح» باز هم با یکدیگر همکار شدند و یک عامل تجارتی دیگر (ناصر ملک‌مطیعی) هم به آنها اضافه شد. فیلم‌های بعدی فردین موفقیت را در سطح گنج قارون تکرار نکردند ولی اغلبشان بسیار موفق و پرفروش بودند. از «جهان پهلوان» تا «سلطان قلب‌ها» فردین در اوج شهرت و محبوبیت به حرکتش ادامه می‌داد. سیامک یاسمی اما سراغ فیلم‌های پرهزینه رفت و مثلا «تنگه اژدها» و «لیلی و مجنون» را ساخت که خیلی موفقیت‌آمیز از کار درنیامدند. سیامک یاسمی کوشید تا سینمای فارسی را وارد مسیرهای تازه‌ای کند ولی بعد از فیلم «قیصر» سبک فیلمسازی یاسمی دیگر خیلی جواب نمی‌داد. با ظهور قیصر و آمدن قهرمانی تازه، سکه شانس فردین هم تا اندازه‌ای از رونق افتاد. 
سیامک یاسمی و فردین آخرین بار در فیلم «مرد هزار لبخند» با یکدیگر همکار شدند ولی در ابتدای دهه 50 دیگر خبری از دوران طلایی گنج قارون نبود. آخرین فیلم‌های یاسمی بدون حضور فردین ساخته شدند و هیچ کدام هم موفق نبودند. فردین هم در این سال‌ها با کارگردان‌های موج نو همکاری کرد که پرحاصل‌ترین همکاری‌اش با موج‌نویی‌ها بازی در «غزل» کیمیایی بود. غزل سال۵۵ اکران شد و تحسین منتقدان را به همراه داشت. در همین سال «هیولا» ساخته سیامک یاسمی هم روی پرده رفت، شکست خورد و پرونده فیلمسازی یاسمی با همین فیلم بسته شد. 2سال بعد، قصه سینمای فارسی به سر رسید؛ سینمای عامه‌پسندی که یاسمی و فردین، مهم‌ترین زوج کارگردان، بازیگرش بودند.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :