گرگ و تنها
نثر ایرانی، نشان از پرکاری نویسنده دارد
علیاکبر شیروانی
ناصر ایرانی، نویسنده نمایشنامه، داستان کودک و نوجوان و داستان کوتاه و رمان بود و ویراستاری جدی که سالها به تصحیح و تنقیح متنهای دیگران مشغول بود. کارهای ایرانی گویا میخواهد جمع همه حوزههای کاریاش باشد؛ داستان کودک و بزرگسال را به نمایش نزدیک کند، نمایشنامه را سرراست ارائه دهد و رمان و داستان کوتاه را همهفهم و پرجزئیات بنویسد و در همه اینها نگاهی ویراستارانه دیده میشود. ایرانی، پرورده دهههای قبل بود و زبان پرشوری داشت و همین آثارش را به شیدایی زبانی آمیخته بود. پراکندگی آثار ایرانی چه هنگامی که خودش قلم میزد و چه در انتخاب آثاری برای ویرایش از دامنه تأثیرش کاسته بود و فقدان نظریههای زبان از امتداد زمانی آثارش کاسته بود، با این همه همان شیدایی نثر، آثار ایرانی را پرطرفدار کرده بود. ایرانی باری را از پایان دهه40 و سالهای دهه50 برداشته و در دهههای بعد ارائه کرده بود، با رنگ و بوی ایرانیاش. آنقدر بدتر از بد که اتاق ما که همیشه پر از خنده و شوخی و لطیفه بود، سوت و کور شد. عیب کار در این بود که نمیدانستیم چه شده. البته تا اندازهای میدانستیم. یعنی میدانستیم که آقای اشتهاردی با چشمهای غرقه در خونش و سگرمههای توهم رفتهاش روزگار ما را تاریک کرده، اما نمیدانستیم چرا چشمهای آقای اشتهاردی غرقه در خون شده و سگرمههایش تو هم رفته. بعضی وقتها آقای مستوقی گوشه چشم راستش را هم میکشید، 2گوشه لبهایش را پایین میآورد، با نوک دماغش به آقای اشتهاردی اشاره میکرد و درحالیکه اول به من و بعد به آقای رحمتی و بعد به آقای محمودزاده نگاه میکرد، چندبار سرش را به اینطرف و آنطرف تکان میداد که یعنی: «چی شده؟» ما هم دو گوشه لبهایمان را پایین میکشیدیم و چانه و شانههایمان را بالا میانداختیم که یعنی: «نمی دانیم».