در سوگ و ستایش «رهنورد زریاب»
رهنورد جاده زبان فارسی
احسان حسینینسب ـ نویسنده
رهنورد زریاب، نویسندهای توانا بود اما مهمترین نویسنده افغانستان نبود. یکی از مهمترین نویسندههای افغانستان بود و این اهمیت باید در توجه بلیغ او به زبان فارسی نمود مییافت. او تا پیش از ظهور شبکههای اجتماعی برای کتابخوانان ایرانی، نویسنده شناختهشدهای نبود، خاصه آنکه سالهاست در ایران بازار کتاب نویسندگان افغان در اختیار عتیق رحیمی و خالد حسینی است که از قضا آثارشان به زبان فارسی نوشته نمیشود و در افغانستان هم منتشر نمیشود. در سالهای اخیر رهنورد زریاب به همت شبکههای اجتماعی به جامعه فرهنگی ایران معرفی شد حال آنکه او سالهای طولانی در افغانستان به نوشتن اشتغال داشت و برای مردم افغانستان چهرهای شناختهشده بود.
ادبیات داستانی افغانستان نهتنها ادبیاتی پیشرو و آوانگارد است، نهتنها عقیم نیست که زایا و جوشان است، که بازاری پرتحرک و پرمخاطب هم دارد [پرمخاطب با مختصات بازار ایران و نه مختصات بازارهای جهانی]. علاوه بر اینها نویسندگان بسیاری در این بازار آثار خود را عرضه میکنند و هر سال کتابهای بسیاری توسط ناشران افغان در افغانستان منتشر میشود و اینهمه، چه فرصت مغتنمی است تا دریچهها و درها را به روی هم باز کنیم. بازاری که به سهولت میتواند در اختیار ما و در اختیار مردم افغانستان قرار بگیرد تا از تولیدات زبانی مشترک بهره بگیریم. رهنورد زریاب هم در ایران شناختهشده نبود، چون آثارش در ایران عرضه نمیشد و چه بسیار نویسندگان دیگری که این روزها کتابهای مهمی به زبان فارسی مینویسند و آثارشان در افغانستان منتشر میشود و در ایران کسان بسیاری از شناختن آنها معافند. مانند خسرو مانی، اکرم عثمان و حمیرا قادری. آثار عتیق رحیمی و خالد حسینی هم که در ایران منتشر میشوند، بهدلیل رعایتنشدن قانون کپیرایت است. آثار این نویسندگان افغان به زبانی غیر از فارسی نوشته شده، توسط ناشران اروپایی و آمریکایی منتشر شده و مشمول کپیرایت نمیشود.
رهنورد زریاب در آثارش یکی از بلیغترین نمودهای زبان فارسی معاصر را به نمایش میگذاشت. نثر درست فارسی، با استخوانبندی محکم و کمتر تأثیریافته از نثر موردپسند عوام در شبکههای اجتماعی شأن او را درنظر زباندوستان بیشتر میکرد. اما او جز اینها، داستاننویسی سرآمد بود. «گلنار و آیینه» شاید یکی از مهمترین آثار این نویسنده افغان بود که جمع فرم مدرن داستاننویسی با زبان سره فارسی را در خود داشت. داستانهای کوتاهش، رمان «چارگرد قلاگشتم» و مقالات و یادداشتهای او که در این سالها پراکنده بهدست دوستدارانش در ایران رسیده بود، گواه آن بود که ما با یک زباندوست یا زبانشناس صرف روبهرو نیستیم. زریاب یک داستاننویس بالفعل بود که ظرفیتهای خود را در داستاننویسی با ظرفیتهای گسترده زبان فارسی همگرا کرده بود. او داستاننویسی توانا بود.
رهنورد زریاب بهتنهایی برای مردم افغانستان میتوانست یک پایگاه اجتماعی باشد. تحصیل در اروپا و بازگشت به وطن برای بازسازی آن از نظر مردم دور نمانده بود؛ چنانکه دولتآبادی در شب رهنورد زریاب که در سلسله شبهای بخارا برگزار شد، زریاب را به همین علت تحسین کرده بود. برای مردم افغانستان، او بیش از یک نویسنده بود. مرگ، قطعیتی انکارناپذیر دارد و نامنتظَر، خود را به زندگی آدمیزاد تحمیل میکند. ما برای مرگ کسی مرثیه میسراییم که خاطرهای مشترک داشته باشیم یا او خاطرهای برای ما ساخته باشد و برای ما مردم ایران، رهنورد زریاب نویسنده شناختهشدهای نبود. مرگ او اما تاثر بسیاری از ایرانیان را برانگیخت، چون ما دیرزمانی است مرثیهخوان زبان فارسی هستیم. برای ما که هموطن رهنورد نبودیم هم فقدان او ضایعهای بزرگ است. او رهنورد زبان فارسی بود؛ همراه و همقطار ما که زبان فارسی را دوست میداریم.