• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 19 آذر 1399
کد مطلب : 118252
+
-

ماهی عشق نور را عشق است داداشی...

ماهی عشق نور را عشق است داداشی...

مسعود میر_روزنامه نگار

 با خودمان که می‌توانیم روراست باشیم، نه؟
 پس برای ذهن فراموشکار جماعتی که به روتوش و تصحیح سبقه خودش عادت کرده نه اکنونش، این کلمات را باید به داغ چاپ سپرد. حرف‌های فلسفی و تحلیل‌های پر از افاده کلام درباره فیلمساز سابق بر این محبوب و حالا نه چندان باب میل مردمی که ذکرشان در جمله قبل رفت هم بماند برای آنها که مشتاقند و مدعی.
رک و راست اینکه آن روزهایی که «پری» رخ‌نما شد قریب به اتفاق دختران هم‌سالش اسیر خفاش مانتوهایشان بودند و پسرها گرفتار خمره شلوار‌شان.در این توده مذکور، اکثر آنهایی که از خوش‌اقبالی به اهمیت شعر قائل بودند با تبختر و تپق چنین قرائت می‌کردند که «روزگارم بد نیست...» 
عوام تشنه تماشای ماجراهای خان‌داداش و عروس کوچیکه بودند که «داداشی» رو شد. خیلی‌ها هنوز معطل تعداد نفرات حاضر سرسفره آقاجون بودند که یک کاسه‌ آش با عشق پخته شده به دهان تا بناگوش بازمانده ما ریخته شد. در روزهایی که تهران عمودی می‌شد به ناگهان غرش آتش در کلبه «اسد» معنای رسیدن گرفت و ما فهمیدیم جز ماهی گلی بدبخت و ماهی دودی مفلوک، ماهی‌های عشق نور هم برای خودشان حکایات بسیاری در باب فنا شدن دارند.
خیلی‌ها هنوز در خیابان و کوچه برف سیاست پارو می‌کردند که از این سوی پنجره کسی در گوش ما اصالت انسانیت و کلمه را تکرار کرد: «چه سعادتی است وقتی که برف می‌بارد دانستن اینکه تن پرنده‌ها گرم است».
تا فراموش نشده این را هم یادآور شوم که گروهی چونان امروز ارتباط با خالق و راه رستگاری را تنها از دریچه چشم خود می‌جستند و در این میانه به ناگاه بسیاری که چنان نبودند ذکری به‌خاطر لب‌هایشان ماند که «گر بر تن من زبان شود هر مویی/ یک شکر تو از هزار نتوان کرد». با خودمان روراست باشیم. مهرجویی در چنین احوالاتی فیلم ساخت و ما را چنین عاشق «پری» کرد. این یگانگی و عشق و نگاه او مرحبا نداشت؟ مرحبا ندارد؟

این خبر را به اشتراک بگذارید