• دو شنبه 31 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 12 ذی القعده 1445
  • 2024 May 20
چهار شنبه 19 آذر 1399
کد مطلب : 118221
+
-

همه از ایران ترسیدند

دو روی جنگ در سال 64

دفاع‌مقدس
همه از ایران ترسیدند


سعید زاهدی  
روی اول 

سال نو در حالی شروع شد که عملیات بدر به نتیجه مطلوب نرسیده و صدام جنگ شهرها را تشدید کرده بود. هواپیماهای عراقی مدارس و بیمارستان‎‌‎ها را با بمب خوشه‎‌‎ای می‎‌‎زدند تا هزینه روانی جنگ را بالا ببرند. آنها برای نخستین‌بار تهران را هم با هواپیما بمباران کردند و همزمان 9شهر ایران را موشک‌باران کردند که درنتیجه بیش از 5500نفر شهید و مجروح شدند.
در این شرایط فشار و دلهره زیاد شد و اختلاف بین فرماندهان جنگ نیز بالا گرفت. از آنجا که فرمانده نبردهای اخیر، سپاه بود، به سپاه فشار می‎‌‎آوردند. اول بین خود فرماندهان سپاه اختلاف بود، بعد سیاسی‎‌‎ها نسبت به سپاه موضع گرفتند. آنها در مجلس، مجمع عقلا شکل دادند تا مسئله جنگ را بررسی و فشار را بر فرماندهان جنگ زیاد کنند. از کمیسیون دفاعی مجلس حتی گفتند اصلا سپاه چرا این‎‌‎قدر نیرو دارد، بخشی را بدهد به ارتش. فرماندهان ارتش هم می‎‌‎گفتند اگر نیروها را به ما بدهید ما پنج‌روزه جنگ را تمام می‎‌‎کنیم. بالاخره هم بنا شد سپاه زیرمجموعه ارتش قرار گیرد و با این اوضاع ارتش هم چند عملیات کرد که پیروزی جدی‎‌‎ای حاصل نشد.
فرماندهان سپاه اما می‎‌‎گفتند مسئله اصلی این است که نظام هزینه جنگ را نمی‎‌‎دهد و جنگ برایش در اولویت نیست. می‎‌‎گفتند اگر در همین عملیات قبلی فقط 200قایق بیشتر داشتیم پیروز می‎‌‎شدیم. دراوج این فشارها، امام به سپاه دستور داد نیروهای سه‎‌‎گانه تشکیل دهد و این حکم آن‎‌‎قدر عجیب بود که حتی فرمانده سپاه هم ترسید.
 
روی دوم
این بخش را باید از جبهه دشمن روایت کرد. صبح 20بهمن از 2 منطقه به فرماندهی عراق خبر رسید ایرانی‎‌‎ها حمله کرده‎‌‎اند؛ شلمچه و فاو. از آنجا که ایرانی‎‌‎ها در روزهای اخیر تحرکات فراوانی در هور داشتند و مسئله نبرد در هور هنوز روی میز ایرانی‎‌‎ها بود، عراقی‎‌‎ها منطقه اصلی نبرد را هور می‎‌‎دانستند و نیروهایشان را از هور تکان ندادند که غافلگیر نشوند. آنها با هجوم ارتش در شلمچه مقابله کردند و مسئله نفوذ ایران در فاو را جدی نگرفتند. مطمئن بودند ایران نهایتا می‎‌‎خواهد یک حمله مختصر کند و از آنجا که نمی‎‌‎تواند نیرو و امکانات فراوانی از هور بگذراند، پس سریع عقب می‎‌‎نشیند. حق هم داشتند. کسی نمی‎‌‎توانست باور کند درحالی‎‌‎که آواکس‎‌‎های آمریکایی 24ساعته اطلاعات جابه‎‌‎جایی ایرانی‌ها را به عراق داده‎‌‎‌اند، ایرانی‎‌‎ها بتوانند این همه تجهیزات و امکانات و نیرو را به حاشیه اروند ببرند. و تازه ببرند، چطور می‎‌‎خواهند این‎‌‎همه نیرو و امکانات را از اروند خروشان بگذرانند؟ حتی بر فرض که گذراندند، روی چه حسابی تصور می‎‌‎کنند که می‎‌‎توانند در فاو که زمینش مسطح است، مقابل ارتش عراق مقاومت کنند؟
برای همین، وقتی شب اول غواص‎‌‎های خط‌شکن‎‌‎ ایرانی از اروند گذشتند و به خط دوم عراق رسیدند توانستند باقی را هم وارد عمل کنند و کاری که قرار بود در دو شب انجام بدهند را شب اول به پایان رساندند. آنها روز اول فاو را کامل تصرف کردند و ارتش عراق که دید در هور خبری نیست روی شلمچه متمرکز شد. روز دوم، ایرانی‎‌‎ها با کمک پل ابتکاری جهادی‎‌‎ها، دستگاه‌های مهندسی را از اروند گذراندند و شروع به ساخت خاکریز و استحکام خط مقدم کردند. روز سوم، ایرانی‌ها در فاو مستقر شدند که با کویت هم‎‌‎مرز بود و ارتباط عراق با دریا را قطع می‌کرد. تازه اینجا بود که عراقی‎‌‎ها متوجه شدند اصل نبرد کجاست.
صدام آمده بود همه اروند را بگیرد، اما سوی خودش را هم از دست داد. او تیپ‎‌‎های ارتش، نیروهای مردمی، لشگرهای مخصوص گارد و کماندوهایش را فرستاد. هرچه هواپیما، بالگرد، تانک، نفربر، تیربار و توپخانه و شیمیایی هم داشت، روانه فاو کرد، اما رزمندگان ایرانی در پناه پروازهای مستمر جنگنده‎‌‎ها، فعالیت دقیق پدافند، آتش شدید توپخانه و تجهیزات خوبی که با پای کار آمدن 10وزارتخانه دولت مهیا شده بود، فاو را حفظ کردند، به لشگرهای عراق خسارت جدی زدند و بیش از 10هواپیمای عراق را ساقط کردند و به جهان نشان دادند که چگونه می‌شود از دل خاکستر، حماسه آفرید. حالا همه واقعا از قدرت ایران ترسیده بودند.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :