همه از ایران ترسیدند
دو روی جنگ در سال 64
سعید زاهدی
روی اول
سال نو در حالی شروع شد که عملیات بدر به نتیجه مطلوب نرسیده و صدام جنگ شهرها را تشدید کرده بود. هواپیماهای عراقی مدارس و بیمارستانها را با بمب خوشهای میزدند تا هزینه روانی جنگ را بالا ببرند. آنها برای نخستینبار تهران را هم با هواپیما بمباران کردند و همزمان 9شهر ایران را موشکباران کردند که درنتیجه بیش از 5500نفر شهید و مجروح شدند.
در این شرایط فشار و دلهره زیاد شد و اختلاف بین فرماندهان جنگ نیز بالا گرفت. از آنجا که فرمانده نبردهای اخیر، سپاه بود، به سپاه فشار میآوردند. اول بین خود فرماندهان سپاه اختلاف بود، بعد سیاسیها نسبت به سپاه موضع گرفتند. آنها در مجلس، مجمع عقلا شکل دادند تا مسئله جنگ را بررسی و فشار را بر فرماندهان جنگ زیاد کنند. از کمیسیون دفاعی مجلس حتی گفتند اصلا سپاه چرا اینقدر نیرو دارد، بخشی را بدهد به ارتش. فرماندهان ارتش هم میگفتند اگر نیروها را به ما بدهید ما پنجروزه جنگ را تمام میکنیم. بالاخره هم بنا شد سپاه زیرمجموعه ارتش قرار گیرد و با این اوضاع ارتش هم چند عملیات کرد که پیروزی جدیای حاصل نشد.
فرماندهان سپاه اما میگفتند مسئله اصلی این است که نظام هزینه جنگ را نمیدهد و جنگ برایش در اولویت نیست. میگفتند اگر در همین عملیات قبلی فقط 200قایق بیشتر داشتیم پیروز میشدیم. دراوج این فشارها، امام به سپاه دستور داد نیروهای سهگانه تشکیل دهد و این حکم آنقدر عجیب بود که حتی فرمانده سپاه هم ترسید.
روی دوم
این بخش را باید از جبهه دشمن روایت کرد. صبح 20بهمن از 2 منطقه به فرماندهی عراق خبر رسید ایرانیها حمله کردهاند؛ شلمچه و فاو. از آنجا که ایرانیها در روزهای اخیر تحرکات فراوانی در هور داشتند و مسئله نبرد در هور هنوز روی میز ایرانیها بود، عراقیها منطقه اصلی نبرد را هور میدانستند و نیروهایشان را از هور تکان ندادند که غافلگیر نشوند. آنها با هجوم ارتش در شلمچه مقابله کردند و مسئله نفوذ ایران در فاو را جدی نگرفتند. مطمئن بودند ایران نهایتا میخواهد یک حمله مختصر کند و از آنجا که نمیتواند نیرو و امکانات فراوانی از هور بگذراند، پس سریع عقب مینشیند. حق هم داشتند. کسی نمیتوانست باور کند درحالیکه آواکسهای آمریکایی 24ساعته اطلاعات جابهجایی ایرانیها را به عراق دادهاند، ایرانیها بتوانند این همه تجهیزات و امکانات و نیرو را به حاشیه اروند ببرند. و تازه ببرند، چطور میخواهند اینهمه نیرو و امکانات را از اروند خروشان بگذرانند؟ حتی بر فرض که گذراندند، روی چه حسابی تصور میکنند که میتوانند در فاو که زمینش مسطح است، مقابل ارتش عراق مقاومت کنند؟
برای همین، وقتی شب اول غواصهای خطشکن ایرانی از اروند گذشتند و به خط دوم عراق رسیدند توانستند باقی را هم وارد عمل کنند و کاری که قرار بود در دو شب انجام بدهند را شب اول به پایان رساندند. آنها روز اول فاو را کامل تصرف کردند و ارتش عراق که دید در هور خبری نیست روی شلمچه متمرکز شد. روز دوم، ایرانیها با کمک پل ابتکاری جهادیها، دستگاههای مهندسی را از اروند گذراندند و شروع به ساخت خاکریز و استحکام خط مقدم کردند. روز سوم، ایرانیها در فاو مستقر شدند که با کویت هممرز بود و ارتباط عراق با دریا را قطع میکرد. تازه اینجا بود که عراقیها متوجه شدند اصل نبرد کجاست.
صدام آمده بود همه اروند را بگیرد، اما سوی خودش را هم از دست داد. او تیپهای ارتش، نیروهای مردمی، لشگرهای مخصوص گارد و کماندوهایش را فرستاد. هرچه هواپیما، بالگرد، تانک، نفربر، تیربار و توپخانه و شیمیایی هم داشت، روانه فاو کرد، اما رزمندگان ایرانی در پناه پروازهای مستمر جنگندهها، فعالیت دقیق پدافند، آتش شدید توپخانه و تجهیزات خوبی که با پای کار آمدن 10وزارتخانه دولت مهیا شده بود، فاو را حفظ کردند، به لشگرهای عراق خسارت جدی زدند و بیش از 10هواپیمای عراق را ساقط کردند و به جهان نشان دادند که چگونه میشود از دل خاکستر، حماسه آفرید. حالا همه واقعا از قدرت ایران ترسیده بودند.