آتش به انبار باروت
نابودی یک لشکر ویتنامی در کامبوج؛ سقوط یک سلسله در تهران
محمدناصر احدی
شنبه 17دی 1356که شماره 15506روزنامه «اطلاعات» روی کیوسک آمد؛ روزنامهای بود شبیه همه روزنامههای دیگر. تیتر اصلی این شماره این بود: «یک لشکر ویتنام در جنگ با کامبوج نابود شد». سایر تیترهای این صفحه را چنین خبرهایی تشکیل میداد: «اسامی 6200دانشجوی جدید اول بهمن اعلام میشود»، «درخواست آموزش و پرورش از مردم: فرزندان بیمار خود را به مدرسه نفرستید»، «نرخ بلیت اتوبوس برای طبقات مختلف تغییر میکند»، «دولت بهتدریج از کار گوشتفروشی خارج میشود»، «خاصه خرجی در پرداخت پاداش ممنوع شد»، «حمله به سفارت ایران در دانمارک تکرار نمیشود» و «دانشآموزان برای کارآموزی به کارخانهها اعزام میشوند». برای کسی که از شرایط آن مقطع تاریخی بیخبر است، این تیترها از زندگی عادی و روزمره کشوری حکایت دارد که یکی از قدیمیترین و حرفهایترین روزنامههایش از فرط بیخبری در مسائل داخلی، در شروع هفته، نابودی یک لشکر ویتنامی را در کامبوج تیتر یک میکند. اما واقعیت این است که در آن روزها مدتی میشد که اوضاع اصلا عادی نبود؛ تقریبا از اول آبان که خبر شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی از عراق به ایران رسید، دیگر نمیشد از لفظ «عادی» برای توصیف و ارزیابی وقایعی که زیر پوست شهرهای مختلف جریان داشت استفاده کرد. در تهران، قم و شهرهای دیگر مراسم ترحیم آیتالله سیدمصطفی خمینی برگزار شد و حتی تعهدگیری از بانیان برگزاری این مجالس نیز مانع از سخنرانیهای تندوتیز وعاظ علیه رژیم پهلوی نشد. برگزاری مراسم ترحیم به کنشی سیاسی برای نشان دادن مخالفت با حکومت بدل شده بود و دانشجویان انجمنهای اسلامی اروپا، کانادا، آمریکا و هند هم مراسم فاتحه و یادبود برگزار کردند. بعد هم نگرانی ساواک از این قضایا با پیامهای انقلابی امام(ره)، در جواب تسلیتهایی که به نجف فرستاده شده بود، تشدید شد و وقتی شاه در جریان امور قرار گرفت، دستور نوشتن مقالهای را داد که آتش به انبار باروت زد. اگر کسی اینها را بداند، آنوقت متوجه میشود که چرا نباید به تیترهای صفحه اول شماره 15506روزنامه اطلاعات در 17دی 1356(2536شاهنشاهی) دل خوش کند؛ چون مهمترین مطلب این شماره، در صفحه 7و در ستون «نظرها و اندیشهها» تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم احمد رشیدی مطلق ـ که نامی مستعار بود ـ چاپ شد. این همان مقاله معروفی است که بهرغم کوتاهیاش، اما بهدلیل اهانت به ساحت امام خمینی(ره) ولولهای به راه انداخت و به اعتقاد برخیها سنگ بنای انقلاب را گذاشت. در طول سالیانی که از چاپ این مقاله میگذرد، در کتابها و خاطرات افراد مختلف به ماجرای چگونگی نگارش این مقاله و نام واقعی نویسنده آن اشاره شده است. ازجمله افرادی که این مقاله به آنها منسوب شده داریوش همایون (وزیر اطلاعات و جهانگردی)، پرویز نیکخواه (مدیر گروه تحقیق رادیو و تلویزیون)، فرهاد نیکخواه (مشاور مطبوعاتی وزیر دربار) و علی شعبانی (روزنامهنگاری که بهکار مرغداری اشتغال داشت) هستند. حتی این فرضیه وجود دارد که گروهی متشکل از خود شاه، هویدا و چند نفر دیگر این مقاله را نوشته باشند. هرچه بود، این مقاله شروع پایانی بود که تقریبا یک سال بعد، سقوط رژیم پهلوی را رقم زد.