همان همیشگی
شکست دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا یکی از خبرهای مهم در آبان 99 بود
جواد نصرتی ـ روزنامهنگار
تنها آنهایی که هیچ درک و شناختی از دونالد ترامپ ندارند فکر میکنند رئیسجمهور آمریکا به راحتی شکست در انتخابات را قبول میکند. پذیرش شکست در انتخابات، سنتی دیرپا در انتخابات ریاستجمهوری آمریکاست و گاهی برخی سخنرانیهای قبول شکست، که همیشه با وعده همکاری با نامزد پیروز همراه است، به نمونههایی از احترام به روح دمکراسی در آمریکا و جامعه این کشور ثبت شدهاند. اما ترامپ هیچ پیوندی با سنتها ندارد. سنتها در جامعه سیاسی آمریکا، برای آنهایی معنا دارد که ساخته و پرورشیافته روابط پیچیده و تعریفشده 2حزب بزرگ آمریکا باشند. ترامپ غریبهای در سیاست آمریکاست، و طبیعی است که مثل غریبهها رفتار میکند. شکست او در انتخابات 3نوامبر /13آبان، برای آنهایی که فضای انتخاباتی آمریکا را در ماههای گذشته از نزدیک رصد میکردند چندان غافلگیرکننده نبود. به همین نسبت، سرباززدن او از قبول شکست هم چندان غافلگیرکننده نبود؛ رئیسجمهور آمریکا، بارها گفته بود که شکست هیچ معنایی ندارد و حتی در پاسخ به سؤال مستقیم خبرنگاران درباره انتقال قدرت گفته بود باید ببینیم چه خواهد شد. آیا قبول نکردن شکست توسط چنین مردی عافلگیرکننده است؟
پیرمرد نیویورکی غرغرویی که کاخ سفید را اشغال کرده، سالها خود را برنده جا زده، به دروغ خود را خودساخته خوانده و آپارتمانهای لوکس و مبلهای طلاکوبش را بر سر مردم کوبیده است. او، در کارزارهای انتخاباتیاش در گوشهگوشه آمریکا در اوج همهگیری کرونا، جان مردم را به خطر میانداخت تا زودهنگام جشن پیروزی انتخاباتیاش را برگزار کند. در کارزارهای او، در صحبتهایش و در وعدهدادنهایش، نه ترس از شکست دیده میشد و نگرانی از پایینآمدن شانس انتخاب مجدد. او، خود را برنده میخواند چون اعتقاد دارد همیشه برنده است؛ و یا ترسناکتر از آن، به این خاطر که میداند چه از طریق صندوقهای رأی و چه از طریق راهروهای دادگاه، جواز حضورش در کاخ سفید تمدید خواهد شد.
دمکراتها، برای اینکه ترامپ را از کاخ سفید بیرون کنند و اجازه ندهند میراث و تفکر خطرناک او به خورد واشنگتن برود، به آب و آتش زدند، تا میتوانستد پول خرج کردند و به هر شکلی که میتوانستند هوادارانشان را ترغیب کردند که رأی بدهند. تمام زور آنها اما فقط چند میلیون رأی بیشتر (5میلیون رأی تا عصر چهارشنبه پیش) بود. ترامپ نه آنطور که حامیان دمکراسی آمریکایی میگفتند یک حادثه است و نه آنطور که دمکراتها آرزو میکنند یک کابوس زودگذر. ترامپ چه معلول طرز تفکری متفاوت در دل جامعهای آمریکا باشد چه مولد آن، نیرویی انکارنشدنی است که اصول بنیادین دمکراسی آمریکایی را نشانه رفته است. چهکسی فکرش را میکرد یک رئیسجمهور مستقر در آمریکا، اصل انتخابات را نشانه برود و بدون هیچ دلیل و مدرکی، آن را زیر سؤال ببرد؟ ترامپ اما این کار را کرد؛ همانطور که قبلا کنگره را زیر سؤال برده بود یا همانطور که متحدان آمریکا را به روسیه فروخته بود و یا همانطور که عملا خود را رئیسجمهور حامیانش میدانست و نیمی از جامعه را، بدون هیچ عذاب وجدانی نادیده میگرفت.
بسیاری حضور ترامپ در کاخ سفید را، یک حادثه زودگذر و دون شأن آمریکا میدانستند. از نظر آنها، اضافهکردن ترامپ به لیست پنجنفره روسای جمهوری که در تاریخ معاصر تنها یک دوره در کاخ سفید بوده، نشانهای از بازگشت عقلانیت به این کشور است. اما ترامپ، آیینهای از تغییراتی است که خودش سهمی سنگین در ایجاد آنها داشته است؛ آمریکاییها، با هر تفکری، چطور میتوانند از عقلانیت صحبت کنند وقتی رئیسجمهورشان اصل انتخابات را به چالش کشیده، فرماندهان نظامی را در فضایی که بوی کودتا میدهد تغییر میدهد و در حساب توییتریاش هر چند روز یکبار خود را برنده انتخابات میخواند؟
ترامپی که در هفتههای اخیر دیدهایم، نشانه شروع دورانی است که آمریکا در آن تغییر خواهد کرد؛ دورانی که سنتهای قدیمی سیاسی، جایشان را به ترامپ و میراثداران او خواهند داد.