• سه شنبه 11 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 21 شوال 1445
  • 2024 Apr 30
شنبه 24 آبان 1399
کد مطلب : 115679
+
-

یاد / معلمی که حجت خداوند بود

دل نوشته‌ای برای معلمی که تا پای جان دغدغه آموزش داشت

حسن خلیل‌آبادی- عضو شورای شهر تهران

  چند روز پیش تصویرش در رسانه‌ها درحالی‌که به سبب ابتلا به کرونا روی تخت بیمارستان ‌به وسایل پزشکی متصل بود، منتشر شد.

   با این حال به واسطه تلفن همراه و کتاب در دستانش به دانش‌آموزان خود به‌صورت مجازی تدریس می‌کرد!

   این روحیه همواره همراه معلمان کشورمان بوده و در روزهای کرونایی با وجود برنامه‌های آموزشی تلویزیون، همراهی خانواده‌ها و سایر امکانات، معلمان در امر آموزش و ارتباط عاطفی هنوز یکی از عناصر کلیدی تعلیم و ‌تربیت کشور هستند.

   این امر در زنان معلمی که تشکیل خانواده داده‌اند و همسر و فرزندان برای مدیریت خانه نیاز شدید به محوریت مادر خانواده دارند، بیش از دیگران مشهود است؛ ولی معلمان در این راه بی‌هیچ چشمداشتی با حضور در مدارس، مهرشان را میان خانواده و دانش‌آموزان تقسیم و به همه امور رسیدگی می‌کنند.

   امروز قریب به یک میلیون معلم در چنین شرایط دشواری به دور از کلاس و دانش‌آموزان اما با شور و پشتکار به آموزش فرزندان کشورمان مشغولند، گاه تمام روز تا پاسی از شب فعالیت‌های آموزشی دانش‌آموزان خود را پیگیری می‌کنند و با رویی گشاده پاسخگویشان هستند.

   در نگاه اول شاید همه این تلاش‌ها برای یادگیری ‌از طریق فضای مجازی مشکل بود و برخی آن را نمایشی تلقی می‌کردند، لیکن وقتی انسان‌ها حرفه و شغلی را با عشق انتخاب کنند، هیچ مانعی برای انجام وظیفه وجود ندارد...

  پذیرش جمله «معلمی شغل نیست، هنر عشق ورزیدن است» برای کسانی که در این کسوت نیستند، سخت بود! اما «مریم اربابی» معلم مدرسه شاهد ریحانه شهرستان گرمه در خراسان شمالی ثابت کرد و نشان داد که معلمان عاشق‌پیشه و هنرمند به‌معنای واقعی در دشوارترین روزهایشان هم ایثارگر و تلاش‌ورز هستند.

   او بر تخت بیمارستان درحالی‌که نفس‌هایش به شماره افتاده بود، این عشق به معلمی و آموزش را در قابی زیبا و ماندگار در دل میلیون‌ها انسان گرفتار شرایط کرونا نشاند.

  حال سیل اشک مردم قدرشناس روانه روح بلند او شد.

  بانو «مریم اربابی» به ما معلمان آبرو و حیثیتی دوباره بخشید و زنگارهایی که بعضا مادی مسلک به معلمی نگاه می‌کردند و رقم‌های نجومی کلاس‌های خصوصی مرفهان را به طعنه به رخمان می‌کشیدند، زدود ...

  خانم اربابی اجازه داد دوباره ما معلمان عشق و هنر عشق ورزیدنمان را به جهان ثابت کنیم...

  او ما را یاد معلمانی انداخت که جان خود را فدا کردند تا آتش بخاری مدرسه بچه‌ها را نسوزاند و یاد معلم مدرسه‌ای که موی سرش را تراشید تا با دانش‌آموز بیمارش احساس همدردی کند، آموزگاری که کلیه‌اش را هدیه کرد تا سایه پدر از سر دانش‌آموزش کم نشود را زنده نگاه داشت.

   او را مقایسه کنیم با کسی که در اتوماسیون اداره برای مطالعه یک پرونده و پاسخ چند کلمه‌ای به ارباب رجوع بیچاره‌ای که نمی‌تواند او را ببیند تا اعتراضش را بیان کند، هفته‌ها تعلل می‌کند!

   امیدوارم همه ما و کارگزاران نظام از معلمان بیاموزیم حتی بر تخت بیمارستان و با نفس‌های به‌شماره افتاده تا پایان جان، پاسخگوی مردم و وظایفی که برعهده داریم باشیم.

   اینگونه انسان‌ها در هر شغلی که هستند، مثل معلمان، پزشکان و کادر درمانی باید در حافظه بلندمدت ملتمان بمانند، چراکه اینان ستاره‌های درخشان بشریت و حجت‌های خدا هستند برای زیست مسلمانی و انسانی ...

روحش شاد و راهش پررهرو باد

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :