حسین تولائی
در قسمت قبل صحبت کردیم که شاعر باید با حوصله بگردد و مناسبترین کلمه را برای ابراز اندیشهاش پیدا کند. کلمهای که از نظر تصویری که در ذهن تداعی میکند، موسیقی کلام و ارتباط موسیقایی با بقیهی کلمهها در بهترین جای ممکن در شعر بنشیند. و قرار شد با شعری کوتاه از «احمد شاملو» زبان شعر را بررسی کنیم.
سلاخی
میگریست
به قناری کوچکی
دل باخته بود.
با چند سؤال شروع میکنم. چرا شاعر به جای «سلاخ» نگفت «قصاب»؟ چرا بهجای «میگریست» نگفت «اشک میریخت» یا «هایهای گریه میکرد»؟ اصلاً چرا گفت «قناری»؟ میتوانست بگوید «پرنده»، «پرستو»، «گنجشک» و... چرا در سطر پایانی از «دل باختن» استفاده کرد؟ چرا نگفت «دل داده بود»، «دل سپرده بود»، «عاشق شده بود» و...؟
به کلمه و صدای «آخ» در واژههای «سلاخ» و «باخته» توجه کنید. این صوت برای ابراز درد و رنج و غم کاربرد دارد. احساس و عاطفهی این شعر هم درد و غم است. از سوی دیگر، تکرار این صوت در شعر موسیقی ایجاد میکند، همینطور تکرار حرف «ر» در «میگریست» و «قناری» و تکرار حرف «س» در «سلاخ» و «گریست».
بنابراین اگر شاعر میگفت «قصاب»، این ارتباطها و موسیقی کلام از بین میرفت، یا اگر بهجای «میگریست» معادل دیگری میگذاشت یا به جای «قناری»، اسم پرندهی دیگری را میآورد.
نکتهی دیگر اینکه شاعر برای آنکه اوج و عمق درد و غم را نشان بدهد دو تصویر کاملاً متضاد را روبهروی هم قرار داده است. «سلاخ» در برابر «قناری». سلاخی اوج خشونت است در برابر قناری که پرندهای ظریف و زیباست و حتی نگهداریاش در قفس سخت است، از بس کوچک و بهاصطلاح نازکنارنجی است!
شاعر عمق اندوه و گریه را با فعل «میگریست» نشان میدهد که کلمه «گریه» در آن حضور دارد و تککلمهای و ساده و کوتاه است و ضربه و تأکید دارد. درحالیکه «اشک میریخت» و «گریه میکرد»، فعلهای مرکب هستند و آن تأکید را ندارند.
شاملو اوج علاقه و دوستداشتن را با تصویر و مفهوم «دلباختن» نشان میدهد. دل باختن یعنی عاشق همهچیزش را برای معشوق از دست میدهد و این خیلی عمیقتر از «دلسپردن» و «دلدادن» است.
بنابراین میبینیم که شاعر برای شعری که کمتر از ۱۰ کلمه دارد، اینهمه حوصله به خرج داده است. رسیدن به زبان سالم شعر، حوصله میخواهد و بازنویسی و بازخوانی چندباره و چندباره.
شعرنوردی/ باید حوصله داشت
در همینه زمینه :