سکانسهای ماندگار
ماموریتی بالاتر از خطر
مزد ترس هانری ژرژ کلوزو 1953
سعید مروتی|روزنامهنگار:
اگر در «قاتل شماره21 زندگی میکند»، (1942) و «کلاغ» (1943) میشد نشانههای آشکاری از ظهور یک استعداد فوقالعاده را مشاهده کرد «مزد ترس» (1953) و «شیطان صفتان» (1955) استادی و توانایی خیرهکننده سازندهشان را به نمایش گذاشتند. هانری ژرژ کلوزو با همین 2 فیلم نام خود را در تاریخ سینما به عنوان کارگردانی بزرگ به ثبت رسانده است. 2 شاهکار بیگفتوگوی سینمای فرانسه در دهه50، پیش از شکلگیری موج نو که در آنها توانایی فیلمساز در خلق دلهره و تعلیق با زمینه های اجتماعی مؤثر همراه میشود. تلاش هایی که در جهت بازسازی وفادارانه یا برداشت و الهامگرفتن از حال و هوای آثار هانری ژرژ کلوزو صورت گرفت، نشان داد تکرار موفقیتهای این کارگردان بزرگ فرانسوی، اگر غیرممکن نباشد، بسیار دشوار است. کارگردانی جاهطلب و بلندپرواز که شاید همین ویژگیهایش باعث شد دوران طلایی حرفهایاش کمی بیش از یک دهه به طول بینجامد. مزد ترس که منتقدان آن را بهترین فیلم هانری ژرژ کلوزو میدانند ماجرای مردانی را روایت میکند که در ازای دریافت 2 هزار دلار و نجات از جهنمی که در آن زندگی میکنند، ماموریتی بسیار خطرناک را به عهده میگیرند. داستان در یکی از شهرهای کشوری در آمریکای لاتین میگذرد. کشوری که نامی از آن در فیلم برده نمیشود ولی مشخص است که فیلمساز فضا و حال و هوا را بر اساس تجربه زیستن در کشور برزیل خلق کرده است. بدمن مزد ترس هیچ کدام از مردان خلافکارش نیستند، منفیترین حضور را باید به نام شرکت نفتی آمریکایی ثبت کرد که در منطقهای محروم کارگران را استثمار میکند. شرکتی که یکی از چاههای نفتش در 300کیلومتری خارج شهر آتش میگیرد و برای خاموشکردن نیاز به نیتروگلیسیرین وجود دارد. حالا 4 مرد هستند و 2 کامیون حاوی نیتروگلیسیرین که باید از جادهای خطرناک عبور کنند و هر لغزشی میتواند به انفجار بینجامد. تعلیقی که فیلمساز در نیمه دوم مزد ترس میآفریند پس از گذشت بیش از 6دهه همچنان کار میکند و بر تماشاگر امروزی که انواع و اقسام فیلمهای مشابه را در این سالها دیده، اثر میگذارد. تعلیق نابی که در آن کنار آفریدن هیجان، به پیشبرد روابط انسانی میان کاراکترها نیز میانجامد. همچنان که نقد سرمایهداری را نیز میشود در این شاهکار پرهیجان مشاهده کرد.
سکانس برگزیده: کامیون لوییجی (فولکو لولی) و بیم با (پیتر وان آیک) منفجر شده و جو (شارل دانل) هم مرده، حالا تنها این ماریو است که زنده مانده و به سلامت کامیون حاوی نیتروگلیسیرین را به مقصد رسانده است.
در سکانس پایانی فیلم شاهد بازگشت ماریو با کامیون هستیم. پس از هیجان شدیدی که با کاراکترها تجربه کرده و همپای آنها طعم ترس را چشیدهایم، حالا با قهرمان در حال لذت بردن از موفقیت چشمگیر او هستیم.
فیلمساز در مسیر سرخوشی قهرمان، به طور موازی شادمانی لیندا (کلوزو) زنی را که دوست میدارد نیز به نمایش میگذارد و حتی از موسیقی مشترک «والس دانوب آبی» استفاده می کند. تقطیع نماها در خدمت گسترش و تکمیل این شادمانی است و نماهایی هم که از جاده میبینیم دیگر هراسآمیز به نظر نمیرسند، تا نمای درشتی از ماریو که اضطراب در چشمانش موج میزند. کنترل کامیون از دستش خارج میشود و به پرتگاه سقوط میکند. قهرمانی که همراه با نیتروگلیسیرین جادهای پرخطر را پشت سر گذاشته حالا در مسیر بازگشت دچار حادثه میشود.
سقوط کامیون در پرتگاه بیشتر با نماهای درشت همراه است. نماهایی از چهره وحشتزده ماریو و قسمتهای مختلف کامیون که در حال متلاشیشدن هستند. از جمله بوقی که شدتش را میبینیم ولی صدای کرکنندهاش قطع نمیشود. فیلم با مرگ ماریو به پایان میرسد؛ پایانی که پس از گذشت 65 سال همچنان رادیکال و تکاندهنده است.