سال شاهکارها
سووشون، شازده احتجاب، مدومه و من چهگوارا هستم در این سال منتشر شدند
حسنا مرادی
سال1348، سال تولد شاهکارهای داستاننویسی ایران هم بود. سیمین دانشور کمی پیش از مرگ جلال، نخستین رمان خود، «سووشون» را چاپ کرده بود؛ داستانی همهچیز تمام که هم عشق داشت، هم نفرت، هم مرگ و هم زندگی، هم ظلم و هم مظلوم. سووشون شرح زندگانی یوسف و زری از زبان زری بود در سالهای جنگ جهانی دوم. شیوه روایت پر از احساس و در عین حال واقعگرایانه دانشور، در کنار داستان دو لایه او، سووشون را تبدیل به اثری ماندگار کرد که تا به امروز بیش از 500هزار نسخه از آن چاپ و فروخته شده است. «شازده احتجاب» از هوشنگ گلشیری، رمانی بود که نام گلشیری را بر سر زبانها انداخت. گلشیری در شازده احتجاب، اضمحلال زندگی شازدهای قجری را به شیوه سیال ذهن روایت میکرد. روایت او آمیزهای از گفتوگوی درونی مستقیم، گفتوگوی درونی غیرمستقیم، حدیث نفس و دانای کل بود. گلشیری با این تغییر نگاهها، توانسته بود در آخرین شب زندگی شازده، کل زندگی او و اجدادش را خلاصه و موجز مرور کند. دیگر اثر شاخص این سال، «مد و مه» نوشته ابراهیم گلستان بود. سه داستان بلند «از روزگار رفته حکایت»، مد و مه و «در بار یک فرودگاه»، داستانهای این مجموعه بودند. داستان اول، خاطرهنگاریای با زبانی کودکانه بود که به مرور پخته میشد. مد و مه بهعنوان داستانی ذهنی تصویری و متأثر از نگاه سینمایی گلستان، بین گذشته و حال سرگردان بود. سومین داستان هم که انگار از آثار همینگوی الهام گرفته شده، مرور خاطرات مردی تنها و غریب بود که پریشانیاش او را بین رفتن و ماندن سرگردان کرده بود. شخصیتهای اصلی این داستانها، اگرچه ظاهرا در زمان حال زندگی میکردند اما راوی داستانهای گذشته بودند. اسلام کاظمیه در آخرین روز سال1347، مجموعهداستان «قصههای کوچه دلبخواه» را چاپ کرد که در عمل فرزند سال بعد بود. او که در آن سالها از همنشینان گعدههای جلالآلاحمد بود، این مجموعه را در شرح خاطرات زندگی پر از ترس و واهمه اهالی یک کوچه در زمان جنگجهانی دوم و سقوط رضاخان نوشته بود.
در این حال آثاری هم در توصیف زندگی شهری در سال1348 چاپ شدند. «یادداشتهای شهر شلوغ» از فریدون تنکابنی تلاشی واقعگرایانه برای ثبت زندگی روزمره مردم و جنبههای مختلف آن در شهر بزرگ تهران بود. «آقای دکتر ریش» اثری از جعفر شهریباف (شهری) بود که به یکی از جنبههای نوظهور زندگی شهری یعنی روابط پزشک و بیمار میپرداخت. مجموعهداستان «عمو غلام» نوشته عبدالحسین وجدانی هم در قالب شرح زندگی گذشته پیرمرد قهرمان داستان، جنبههای دیگری از زندگی شهری را روایت میکرد. این اثر برخلاف آثار قبلی که به زندگی مردم عادی در شهر میپرداختند، به زندگی طبقه اعیان تهران و آداب و رسومهایشان میپرداخت. ناصر تقوایی که چند سالی بود در مجلههای مختلف داستانهای کوتاه مینوشت، در این سال مجموعهداستان «تابستان همان سال» را چاپ کرد. داستانهای این مجموعه، داستانهای مختلفی در فضایی یکسان با شخصیتهای مشترک بودند. او در این داستانها چالشها و مسائل زندگی کارگران و دریانوردان جنوب را روایت میکرد. داستانهای تقوایی با سبکی الهامگرفته از داستانهای همینگوی و با زبانی نو و گرم روایت میشدند. «کوچهباغهای اضطراب» هم مجموعهداستانی از امین فقیری بود. داستانهای این مجموعه که در نوع داستان روستایی طبقهبندی میشدند، تازگی و جذابیت داستانهای قبلی او را نداشتند و ساختارشان به خوبی شکل نگرفته بود و از این نظر، قدمی رو به عقب برای نویسنده بودند. رضا بابامقدم هم مانند تقوایی، در این سال داستانهای کوتاهی را که سالهای قبل در مجله «سخن» نوشته بود، در مجموعهداستان «اسب» جمع و چاپ کرد. بیشتر این داستانها که در تهران قدیم میگذشتند، وصف مشفقانه زندگی تیرهروز فقرا بودند. او در بعضی از آثار خود مانند داستان «اسب» دنیایی سوررئالیستی مانند کافکا خلق کرده بود که هر چند خام مانده بود، اما در ادبیات داستانی آن روز ایران بدیع بود.
«هزارپای سیاه و قصههای صحرا» مجموعه داستانی از نادر ابراهیمی بود که در این سال چاپ شد. ابراهیمی، سه داستان از ترکمنصحرا را در کنار چند داستان دیگرش گذاشته بود و کتاب کرد. برخی از داستانهای این مجموعه، داستانهایی قابلقبول و پخته بودند، مانند داستان «باد، باد مهرگان» که در توصیف و نقد فضای روشنفکری نوشته شده بود. سال1348، سال پررنگترشدن حضور زنان در ادبیات داستانی ایران هم بود. علاوه بر سیمین دانشور، دو نویسنده زن جوان دیگر هم در این سال آثار خود را چاپ کردند. مهشید امیرشاهی مجموعه داستان «بعد از روز آخر» را منتشر کرد. گلی ترقی هم مجموعهداستان «من چهگوارا هستم» را منتشر کرد. شخصیتهای داستانهای ترقی، حساس و آسیبپذیر بودند که در مواجهه با دنیای سرد و سخت بیرون، سرخورده و پریشان میشدند. داستان من چهگوارا هستم، داستانی واقعگرایانه بود از تندادن و تسلیم قهرمان داستان به روزمرگی و زندگی حداقلی طبقه متوسط؛ در واقع داستانهای ترقی، شرح اندوه منفعلانه قهرمانانشان در رودررویی با زندگی بودند.