بیگانهای در میان ما
کتابی که به «شازده کوچولو» پهلو میزند
یاور یگانه_روزنامه نگار
روزی پسرک کوچکی تصمیم میگیرد برای کشف اخترکهای دیگر، خانه و گلسرخ محبوبش را ترک کند و به زمین بیاید. او با زمینیهای مختلفی آشنا میشود که هرکدام چیزی به او میآموزند. پسرک درنهایت ماجرای خود را برای خلبانی که وسط بیابان گیر افتاده تعریف میکند و خلبان این پسر کوچک را شازده کوچولو مینامد. سالها از انتشار ماجرای «شازده کوچولو»ی آنتوان دوسنت اگزوپری میگذرد و این بار فرازمینی دیگری به زمین میآید که دست کمی از روح بیآلایش و ساده شازده کوچولوی معروف ندارد. اسم این فرازمینی «جامنی» است.
کموبیش برای همهمان پیش آمده که بهخودمان بیاییم و بفهمیم چقدر جهانمان مسخره بهنظر میرسد؛ بیهیچ دلیلی ناراحت میشویم، خلقمان تنگ میشود، نسبت به همه آنچه به ما داده شده ناشکری کرده و با همدیگر همچون چیزی دورریختنی برخورد میکنیم. جامنی توسط دوستان فضاییاش به زمین آورده شده تا درباره زمینیها یا به قول خودشان زبینیها تحقیق کند. او میان همسیارهایهای خودش هم غریبه است. جامنی آدم فضاییای است که بلد نیست کلمات را بهدرستی ادا کند. او همانطور که بهش دستور داده شده به اینجا و آنجا میرود و با موجوداتی ملاقات میکند که نماینده افکار و احساسات انسانها هستند. کتاب پر است از تمثیلهای غنی که هر خوانندهای ـ صرفنظر از رده سنی ـ میتواند به قدر فهم خود آنها را آویزه گوشش کند و بهنحوی به زندگی خودش ربط دهد. برای مثال کاراکتر «پوچی»، ظهور میکند، اما به محض اینکه بو میبرد حضورش باعث پراکندگی سایر شخصیتها میشود، تصمیم میگیرد به این حس «قدردیدهنشدن» خاتمه دهد و بگذارد آشوب، وحشت و اضطراب وجود کاراکترها را فراگیرد. همه کاراکترها التماس پوچی را میکنند. از او میخواهند برگردد و بار دیگر به همهچیز سامان دهد. در پسِ چنین تمثیلهایی معانی و مفاهیم بسیار جدی نهفته است؛ هرچند شاید داستان، دیالوگها و کاراکترها بهنظر ساده و دوستانه و بامزه میآیند. هیچیک از شخصیتهای این کتاب جزئی و کوچک نیستند، بلکه نوعی استعارهاند. خرسی که جانش به لبش رسیده از بس موجودات دیگر از او میترسند و فرار میکنند، تخمی که مدام به این فکر میکند که قرار است چه چیزی از آب دربیاید، تولهسگی که زبانِ ابراز عشق ندارد، زنبورهایی که نگرشی عمیق و پیچیده نسبت به عشق دارند، پرندگانی که دوست دارند خورشید را بخورند، روحی که با مرگ کنار میآید و خارپشتی درونگرا که به آرامی به جامنی اجازه میدهد دلواپسیهای هنریاش را ببیند. در عین حال، حضور کنجکاوانه جامنی به این شخصیتها اجازه میدهد که راحت حرف دلشان را بزنند؛ طوری که تا قبل از آن اصلاً نمیتوانستند این کار را انجام دهند.
از نظر نوشین سلیمانی، مترجم این اثر، اوج داستان صفحات آخر آن است. مترجم اشاره میکند که درست برخلاف ساختار دراماتیک معمول، نقطه اوج در پایان داستان اتفاق میافتد. نوشین سلیمانی در اینباره چنین میگوید: «من نخستینبار که داستان را خواندم، درست لحظه آخر وقتی فکر میکردم داستان دارد خط پایانی خود را طی میکند، دچار اپیفانی (بهاندیشی) شدم».
در قسمتی از این کتاب، لاک پشت دانا به جامنی میگوید: «اگه درختی عاشق جنگل شه، اما هیچ صدایی ازش درنیاد، جنگل هیچوخت میفهمه درخت عاشقش بوده. » و وقتی درخت را قطع میکنند، جغد دانا به جامنی میگوید: «اگه یه درخت عاشق جنگلی بشه و هیچکس حرفش رو نشنوه، خب شاید درخت خودش میخواسته توی سکوت عاشق بشه و از عشقش جایی حرف نزنه.» درنهایت جامنی به سیاره خودش برمیگردد. بهنظر همسیارهایهایش خیلی تغییر کرده، اما او فقط از اینکه باید احساس ناراحتی بکند، خوشحال است.
جامنی سان، نویسنده این اثر، کتابی پر از جزئیات و ریزهکاری خلق کرده است؛ از جلد پشت و رویش بگیرید تا فونتها، نگارهها، نقشه زمین و غلطهای املایی! اگر کسی این استعارهها را دریابید، احتمالا زندگی برایش معنای بیشتری پیدا خواهد کرد. خب میدانید، این کتاب تقدیم شده به هر کسی که خود را در این جهان بیگانه میبیند!
کتاب «همه قریبهن وختی خدت هم قریبهای» نوشته جامنی سان و با ترجمه نوشین سلیمان در 295صفحه از سوی نشر ققنوس به قیمت 48هزار تومان منتشر شده است.