• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 23 مهر 1399
کد مطلب : 113108
+
-

همنشینی قدرت و فساد

برای 30سالگی «رفقای خوب»؛ ساخته مارتین اسکورسیزی

همنشینی قدرت و فساد


علی عمادی ـ روزنامه‌نگار



قدرت و فساد، همنشین و همزاد هم‌اند. قدرت، فساد می‌آورد و فساد برای نهادینه‌شدن، دنبال قدرت می‌رود. حالا اینکه کدامیک زودتر آغاز شوند، بستگی به موقعیت و جایگاه افراد دارد. چیرگی بر دیگران نیز شمایل مختلفی دارد؛ روزگاری زور بازو غلبه می‌آورد و اکنون پول و سیاست. هر چه هست، شمایل قدرت، جذابیت دارد؛ چشم‌ها را خیره می‌کند و دهان‌ها را از تعجب باز. قدرت، سودایی است که هر بنی‌بشری آن را در سر می‌پروراند؛ آن را تخیل می‌کند؛ برای هر نداشته‌ای، داشته‌اش را در حد اعلای قدرت در ذهن، خلق می‌سازد و خود را قدرتمندترین آدم زمین تصور می‌کند؛ این خصلت آدمیزاد است. به ضرب شست رستم دستان و ثروت قارون و استیلای نمرود، رشک می‌برد و می‌خواهد همه اینها و بیش از آنها باشد. «خواستن» در همه هست اما اینکه چه کسی و با چه محنتی به «توانستن» برسد، حکایتی دیگر خواهد بود. غالبا علاقه آن است که در چشم‌به‌هم‌زدنی صاحب همه‌‌چیز شد؛ شاید در عالم واقع نشدنی باشد اما در خیال که شدنی است و چه جایی بهتر از سینما برای آن هست؟

فساد اما برخلاف قدرت چهره‌ای کریه دارد. کسی قلب سیاه و دست آلوده را نمی‌پسندد. جنایتکارترین انسان‌ها برای خود توجیه می‌تراشند و دروغگوترین‌ها خود را راستگو می‌پندارند که اگر اینگونه نیندیشند، از ابتدا مرتکب آن نمی‌شوند؛ اگر بر خطایی هم واقف باشند، آن را به سودایی تاخت می‌زنند. این است که قدرت‌طلبان برای کسب چیرگی یا حفظ آن، در هر حد و اندازه‌ای خود را به منجلاب فساد می‌اندازند؛ دروغ می‌بافند، ریا می‌کنند، دست در جیب دیگران می‌برند و رستم دستان هم که باشند، دست به خون پسری چون سهراب آلوده می‌کنند. این قاعده کسب و نگهداری قدرت است. شاید همین وجه تاریک باشد که آدم‌های معمولی به‌ خاطر اعتقاد، مذهب، اخلاق، وجدان یا هر نامی که برایش انتخاب کنیم، از قدرت حذر می‌کنند و با وجود همه «خواستن‌»‌هایشان، پا در مسیری نمی‌گذارند که دامن به ننگ بدکارگی و فساد آلوده ‌کنند. راهی که برای کسب قدرت در قواره‌های مختلفش باز می‌شود، گذرگاهی است که بی‌ فساد و تردامنی به مقصد نمی‌رسد؛ با این حال روی دلفریب این چیرگی آنچنان فریباست که شیفتگان قدرت حتی اگر تباهی را فرجام کار خود بدانند هم پا از این مسیر برنمی‌دارند؛ چه به‌دست دیگری از پای درآیند یا به خواست نیرویی ماورایی در زمین فرو روند یا مقهور عنصری ناچیز از طبیعت همچون پشه‌ای افلیج شوند. این داستان پرتکرار بشریت است؛ داستانی که سینما مکرر آن را بازگو می‌کند.
      
«رفقای خوب» 30ساله شد؛ فیلمی که قصه‌اش همین همنشینی قدرت و فساد را بازگو می‌کند. راوی داستان، از راه‌برگشته‌ای است که از جایی به بعد، ننگ دست‌های آلوده را تحمل نمی‌کند و آدمی‌معمولی‌بودن را به داشتن قدرت، ترجیح می‌دهد؛ اگرچه در نوجوانی سودایش را داشته و در جوانی پا در مسیرش گذاشته است. از نگاه اوست که هر گام در مسیر کسب قدرت، توأم با انجام فساد است اما اگر به‌جای هنری هیل (ری لیوتا) ماجرا از نگاه جیمی کانوی (رابرت دنیرو) یا تامی دوویتو (جو پشی) به تصویر کشیده می‌شد، شاید دست‌ها دیگر آلوده نبود و جنایت‌ها برای هدفی والا صورت می‌پذیرفت؛ همان حکایت همیشگی که هر قصه‌ای اقلا دو روایت دارد؛ حالا اینکه کدام ‌سو ایستاد و نگریست به قضاوت دیگران مربوط است؛ عملیات انتحاری یک داعشی را می‌توان به زعم او حرکتی شهادت‌طلبانه توصیف کرد یا به داوری دیگر مردمان، جنایت؛ حمله یک کشور به سرزمینی دیگر را برای نجات دنیا خواند یا تجاوز و کشتار انسان‌هایی بی‌گناه. هر چه هست به نوع روایت بستگی دارد و قضاوت دیگران. اما اسکورسیزی در روایتش سویی را برگزیده که قدرت را از مسیر فساد نشان می‌دهد و این کار را استادانه انجام داده و حالا داوری دیگران از این ساخته تصویری، خود گویای کار بزرگی است که 3دهه پیش به فرجام رساند.
      
روایت اسکورسیزی از همنشینی قدرت و فساد در رفقای خوب بسنده نمی‌شود و رد پای آن را می‌توان در دیگر کارهایش دید. غیر از فیلم‌های گانگستری او و سرآمدش «دارودسته‌های نیویورکی» که روی سیاه فساد از وجه دل‌انگیز قدرت در آنها پررنگ‌تر است، در برخی دیگر از آثار او می‌توان این همنشینی را به تماشا نشست. در «سلطان کمدی»، روپرت پاپکین (رابرت دنیرو) در پی قدرتی محدود روی صحنه است تا با خنده، دل‌هایشان را تصاحب کند و برای رسیدن به این خواسته حتی کمدین محبوبش جری لانگ‌فورد (جری لوئیس) را می‌دزدد؛ درست مثل زوالی که جیک لاموتا (باز هم رابرت دنیرو) در «گاو خشمگین» برای رسیدن به برتری در بوکس میان‌وزن طی می‌کند. تراویس بیکل (و باز هم رابرت دنیرو) در «راننده تاکسی» یک‌تنه به جنگ قدرت و فساد می‌رود اما چون زورش به قدرت نمی‌رسد، فاسدترین آدمی را که می‌شناسد از پای درمی‌آورد. «گرگ وال‌استریت» شمایل دیگری از جذابیت قدرت و شناعت فساد است؛ جایی که هر کاری برای رسیدن به پول و قدرت اقتصادی مجاز شمرده می‌شود. در «هوانورد» سودای چیرگی بر طبیعت و رسیدن به نهایت سرعت، هاوارد هیوز (لئوناردو دی‌کاپریو) را سودایی می‌کند و به جنون می‌کشاند... و همین‌هاست که نسل‌های آرمانگرا از مارتین اسکورسیزی، شمایلی اسطوره‌ای می‌سازند؛ کسی که رساتر از دیگران، خواسته‌هایشان را فریاد می‌زند.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید