همدیگر را به یاد میآوریم
داوود پنهانی- روزنامهنگار
سهم پاییز به خیابانهای شهر که میرسد واژگونی فصل روی برگها و راهها و ردیف درختان مینشیند. به دل است که حالش خوب باشد، به جا باشد و بتواند جان انسان را جلوهای دیگر ببخشد یا نه. ما که این روزها دلمان گرفته، پاییزمان گرفته، صدای آوازمان گرفته، شهرمان در نم باران و نسیم پاییز و برگی که روی خیابان مینشیند دیده نمیشود. شهر و پاییز حالت و کیفیتی دارند. به هم میآیند. انسان دلش میخواهد توی راه نباشد، پیاده برود، پیاده بیاید. قدم زدن توی پیادهروها را تمرین کند و برود یک جایی خودش را توی خیابانهای تهران محو کند. تهران این روزها اما درگیر این بیماری مسری و گرفتاریهای اقتصادی است. نایی برای پاییز ندارد و روی صورت بسیاری از شهروندان ماسک و غم نشسته است. این عجیبترین پاییز عمرمان است. ما که عادت داشتیم به وقت پاییز عاشق شویم، به وقت پاییز میمیریم. این وجه دیگری از زندگی این روزهاست که داریم میبینیم و مهمترین قاعدهاش این است که باید برای حفظ جان جنگید. وضعیتی اضطراری است. در وضعیت اضطراری است که استثنا جای قاعده را میگیرد و این بیماری همچون متغیری مداخلهگر فضای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه را تحتتأثیر خود قرار میدهد. پس عجیب نیست وقتی موضوعاتی که از دل این عناصر چندگانه برمیخیزند پیش از آنکه از طریق روشهای متداول این علوم مورد بررسی قرار بگیرند، از زاویه پزشکی مورد تحلیل قرار میگیرند. چیزی که از آن بهعنوان پزشکی شدن جامعه یادشده و تحتتأثیر آن مقولات و موضوعات غیرپزشکی در چنین وضعیتی تحت اختیار قواعد پزشکی قرار میگیرند. یکی از تأثیرات این شیوه از زندگی، بهداشتی شدن آدم هاست. بهداشتی شدن که مرز مشخصی ندارد، همچون وسواسی ناگزیر در دل ما جای میگیرد و رهایی از آن دشوار میشود. از زمان شروع این بیماری تاکنون که مراحل مختلفی از اوجگیری و فراز و فرود آن را شاهد بودهایم، از زمانی که با شستن خیابان و درخت و دیوار برای از بین بردن این ویروس مرگ آور تلاش میکردیم تاکنون که به روشهای گوناگون تلاش میشود تا شهروندان با زدن ماسک از خانه خارج شوند، ارتباطات میان فردی ما دستخوش تلاطمهای عجیبی شده است. شهر به جای آنکه جایی برای زیستن باشد در وهله نخست درگیر انواع و اقسام موضوعاتی چون سمزدایی، عفونتزدایی، مصرف مواد ضدعفونیکننده، قرنطینه، فاصلهگذاری، پیشگیری، جریمه، درمان و دارو و واکسن بوده و این موضوعات هنوز هم ادامه دارند. بهداشتی شدن اما یک سوی این ماجراست، سویه دیگر خستگی و رهاسازی کنترلهای بهداشتی از سوی شهروندان است. چیزی که طی همین مدت نیز شاهد آن بودهایم و شهروندان در کنار گذاشتن استفاده از ماسک، رفتن به سفر و شرکت در اجتماعات مختلف آن را نشان دادهاند.
سهم استفاده ما از شهر بهعنوان عرصه حیات اجتماعیمان به پایینترین حد خود رسیده است. بسیاری از مشاغل که از رهگذر استفاده شهروندان از فضای عمومی شهر به حیات خود ادامه میدادند آسیب دیدهاند، فشارهای اقتصادی و تورم نیز به این امر دامن زده تا در کنار شرایط اپیدمیک ناشی از شیوع بیماری، آسیبهای اجتماعی و اقتصادی دیگری نیز به بخشی از جامعه وارد شود.
در این شرایط زیستن همراه با شهر، زندگی در پاییز متداول و لحظههای ناب آن چندان به چشم نمیآید. کنش ما حتی اگر معطوف به خواهش زیستن باشد، امکان آن در همنشینی عام جلوه چندانی ندارد. برای این همزیستی تازه، برای این فاصلهای که میان ما و چشمانمان اتفاق افتاده، سبکی تازه از زندگی در شهر لازم است، نه بر پایه دوری که بر پایه همدلی و به یادآوردن، بهخاطر سپردن و زیستن. حتی به سالی که روزگار عافیت فراموش کرده و پاییز در تنهایی از دل خیابانهای شهر عبور میکند. حالا این ماییم و شهری که سالهاست در آن زیستهایم و اکنون به حکم این پرتابشدگی ناگزیر، مجبوریم که قواعد معمول آن را فراموش کنیم. چارهای نداریم و در این ناچاری غم و افسوس بسیاری نهفته است. با این حال تاب آوردن برای ادامه دادن، برای زیستن و دوباره گذشتن و دوباره قدم زدن و دوباره در کنار هم بودن ضروری است. این رسم زندگی است و سیمای معمول آن دوباره به شهربازمیگردد. حتی اگر سالی بیپاییز گذشته باشد. حتی اگر سالی صورتمان پشت ماسک باقی مانده باشد، همدیگر را به یاد میآوریم.