هم پیمان با قایقرانها
دختران قایقران حامی بزرگی دارند؛ مادران. مادرانی که از ساعت 4 صبح تا عصرهمراهشان هستند تا آنها برای گرفتن سهمیه المپیک آماده شوند
لیلی خرسند| سکوت آزاردهندهای است. عادت نداریم ورزشگاه آزادی را اینطور خلوت ببینیم؛ چند نگهبان و کارمندی که به اجبار سرکارشان حاضر شدهاند تنها کسانیاند که در ورودی ورزشگاه میشود دید. سکوت بغض را راهی گلویت میکند، با خودت میگویی اگر کرونا نبود، چه غوغایی اینجا به پا بود؛ دختران و پسران جلوی سالنها را پر میکردند. چند ساعت قبل از شروع مسابقات به استادیوم میآمدند و صدای شیپورها دلت را میلرزاند، دستفروشها بساط ساندویچ و تخمهشان پهن بود، یکی رنگت میکرد، به رنگ عشق، به رنگ تیمت و دیگری پرچم دستت میداد. یکی برای بازی بسکتبال میآمد، دیگری برای کشتی و وزنه و... اگر کرونا نبود و اگر بازی سیاست اجازه میداد حتما حالا ورزشگاه آزادی به جای قطر میزبان بازیهای پرسپولیس در لیگ قهرمانان آسیا بود و همه جا پر از آدمهایی که عشقشان رنگ قرمز است، یک روز برای تماشای تمرین تیم صف میکشیدند و یک روز برای دیدن بازی... اما هیچکدام از اینها نیست و هر کجا را که نگاه میکنی حسرت شادیهای گذشته را میخوری، هرچند یادت میآید تو بهعنوان یک زن کوچکترین سهم را در این شادیها داشتی و بیشتر روزها درهای این ورزشگاه به رویت بسته بوده است.
در سکوت صبحگاهی آزادی صدای چند دختر و مادر سر ذوقت میآورد، صدایی که از سمت دریاچه میآید. تعدادشان زیاد نیست. دختران گرم میکنند و مادران تماشا. چند روزی است که مسابقات قایقرانی قهرمانی ایران برگزار میشود و امروز نوبت رویینگیهاست که به آب بزنند. مادران دور هم جمع شدهاند و از پشت ماسک صدایشان به زور به گوشت میرسد. به یکی میگویند مادر پایکار. حق دارند این لقب را به او بدهند: «هر روز صبح از کرج برای تمرین، دخترم را به دریاچه میآورم.» این صحبتهای مادر سما حشمدار است، مادری که از ساعت 4 صبح تا عصر که تمرین دختر تمام شود، کنار اوست. مادران دیگر هم مثل او هستند. مادرانی که از مریوان آمدهاند، از نبود قایق در شهرشان گلایه میکنند، اینکه دخترانشان باید با قایقهای دست دوم تعمیری پارو بزنند. مادر سما میگوید: «راه طولانی است، نمیتوانم او را بگذارم و برگردم. در ماشین میمانیم.» صندوقعقب ماشین او آشپزخانه سیار است: «همهچیز تویش پیدا میشود؛ پتو، متکا، گاز پیکنیکی، قابلمه و هر چیزی که برای آشپزی لازم است.» مادر آرینا رجبی اماس دارد و هر روز نمیتواند او را سر تمرین ببرد و مادر ساریه کریمیان است که کمکحال او شده. آنها اهل مریوان هستند. مادر ساریه میگوید: «ما از قایقرانی فقط دریاچهاش را داریم، دریاچه زریوار، بقیه امکاناتمان صفر است.» دختران آنها از وقتی تیم ملی در زریوار اردو داشته، عاشق قایقرانی شدهاند. مادر ساریه در این سالها کمک حال مسئولان تیم مریوان هم بوده: «همیشه هستم. هر کمکی بخواهند انجام میدهم. خیلی وقتها تا تمرین بچهها تمام شود، من برایشان صبحانه آماده میکنم.»
بودن کنار بچهها، اتفاقات خوبی را هم برای مادران داشته است. گلاله مرادپور مادر اسرا جوانمردی است. او هم از کرج میآید. او در همین رفتوآمد خودش هم ورزشکار شده و حتی به تیم ملی هم رسیده: «از قایقرانی خوشم آمد. الان عضو تیم دراگونبت بالای 45سالهها هستم.»
مادران از سختیها میگویند ولی خوشحالند که این سختیها را بهخاطر ورزشکار بودن دخترانشان تحمل میکنند نه چیز دیگری. برخلاف تصور برای آنها مدال هم زیاد مهم نیست. مادر آرینا میگوید: «مهم این است که ورزش میکنند، این وسط اگر مدالی هم بگیرند، خوشحال میشویم.»
چند روز پیش مسابقات پسران برگزار شده ولی متفاوت از مسابقات دختران بوده. داوران از سکوت مسابقات پسران میگویند: «دخترها قشنگ تشویق میکنند ولی پسرها انگار نه انگار مسابقه داشتند.» روی سکوها تماشاگری نیست. مادران و دخترانی که مسابقاتشان به پایان رسیده، تنها تماشاگر کسانی هستند که روی آب پارو میزنند. اسرا مسابقه داده و در حال تشویق نگار و زهراست. 18ساله است اما دوستانش به او پیشکسوت میگویند: «از 10سالگی در اردوها هستم. خانه اولم اینجاست.» اسرا بیشتر رشتههای قایقرانی را امتحان کرده و از 13سالگی رویینگ را شروع کرده است.
اردوهای مداوم و روزی 3جلسه تمرین که نخستین نوبتش از 6صبح شروع میشود، باید مهتا را خسته کرده باشد اما اینطور نیست. مهتا آهنگریان 19ساله است و به قول خودش از بچگی در اردوهای قایقرانی است. او میگوید: «خسته میشویم ولی وقتی روی سکو میروی همه خستگیهایت یادت میرود.» مهتا از ابهر آمده، یکی از شهرهای زنجان. زینب نوروزی هم زنجانی است. آنها میگویند زنجان بهترین استعدادها را در این رشته دارد. استدلال زینب این است که بهخاطر ارتفاع بالایی که زنجان دارد، ورزشکاران این استان در رشتههای استقامتی خوبند. سدهای زنجان هم این امکان را داده که آنها در قایقرانی خودی نشان بدهند. سولماز عباسی قایقرانی است که در المپیک لندن پارو زد و حالا مربی رویینگکاران سبکوزن است. او هم زنجانی است، اهل خرمدره. تأکید مهتا این است که: «یک مدتی بود همه کسانی که در قایقهای تیم ملی مینشستند، زنجانی بودند.»
در روزهای عادی که کرونایی نبود، اردوهای زمستانی در تهران برگزار میشد و دیگر فصلها قایقرانان کنار سدها اردو میزدند. همه این اردوها بلندمدت بود. حتی شده بود که آنها 5،4 ماهی به خانههایشان نرفته بودند. اسرا میگوید: «دو سال پیش موقع سال تحویل روی آب بودم و داشتم پارو میزدم. چند سالی هم هست که سیزدهبدر را ندیدهام.» درست است که ساعتهای تمرین زیاد است اما در اردوها به بچهها خوش میگذرد. زینب روزهایی را به یاد میآورد که بچهها دور هم مینشستند و فیلم میدیدند: «روزهای عادی هرشب ساعت 9 باید بخوابیم. از ظهر پنجشنبه تا جمعه شب، تمرین نداریم. در این روزها بیشتر فیلم میدیدیم.» اسرا هم میگوید: «روزهای عادی خیلی وقت نداریم. اگر ماشین لباسشویی باشد که لباس را ماشین میشوید وگرنه باید با پا بشوییم. دستهایمان هم تاول میزند و نمیشود با دست شست. تا بخواهیم لباس بشوییم و وسایلمان را برای روز بعد آماده کنیم موقع خواب میشود. آخر هفته را میرویم خرید و یک ناهاری هم بیرون میخوریم.» اگر اردوها هم کنار سد باشد، خوشیها تعریف دیگری برایشان دارد؛ آتش به پا و سیبزمینی تنوری میکنند. اسرا و دوستانش کتاب هم زیاد میخوانند. خیانت پائولو کوئیلو کتابی است که اسرا هنوز تمامش نکرده.
مهتا رو به آفتاب نشسته و وقتی نور چشمهایش را اذیت میکند، یادش میافتد که باید از سوختن زیر آفتاب هم بگوید: «همین یک مورد خودش اصلیترین سختی کار است.» زینب بیشتر از بقیه سوخته و اسرا میگوید: «ما رومالی داریم ولی زینب نه.» منظورش این است که ضدآفتاب زدهاند. وسط خاطره تعریف کردن، دوستانشان را هم تشویق میکنند. صدای آنها و مادران سکوت آزادی را شکسته. دخترانی که آرزوی رسیدن به المپیک را دارند و مادرانی که تمام قد کنارشان ایستادهاند و دلخوشیشان، بودن آنها در ورزش است.
مکث
راه المپیکی شدن
برای دختران قهرمان شدن در ایران مهم نیست، آنها میخواهند به المپیک برسند اما از اسفند سال گذشته نتوانستهاند تمرین منسجمی داشته باشند. سولماز عباسی میگوید: «از اسفند و بعد از تعطیلی اردوها بهخاطر کرونا به 3نفری که شانس گرفتن سهمیه را دارند، ارگومتر دادیم که در خانه تمرین کنند.» ارگومتر دستگاه شبیهساز تمرینات قایقرانی است. اما چند ماهی است که این 3 نفر در دریاچه آزادی تمرین میکنند. از بین این 3نفر قرار است 2نفر برای مسابقات آسیایی و جهانی که اردیبهشت سال آینده برگزار میشود، انتخاب شوند. عباسی تأکید میکند که بقیه قایقرانها هم فرصت دارند تا در تستها شرکت کنند و اگر بهتر از این نفرات بودند، میتوانند به مسابقات اعزام شوند. این دختران در سبکوزن برای قایق 2نفره رقابت میکنند، نازنین ملایی هم در قایق تکنفره سنگین مدعی حضور در المپیک است.
مکث
چادر به جای خوابگاه
بعضیها انتقاد دارند که چرا فدراسیون قایقرانی در شرایط کرونایی مسابقات قهرمانی کشور را برگزار کرده است. علیرضا سهرابیان، رئیس فدراسیون میگوید که همه پروتکلهای بهداشتی رعایت شده است: «از هلالاحمر خواستیم به ما چادر بدهند. هیچکس به خوابگاه نرفت. مسابقات یکروزه بود و هر ورزشکاری هم میخواست استراحت کند، چادر داشت. غذاهایشان را هم همانجا میخوردند.» هیأتها بعد از گرفتن تست کرونا تیمها را عازم تهران کرده بودند اما بودند کسانی که حاضر به مسابقه نشدند: «بعضی از خانوادهها حتی اجازه ندادند بچههایشان تست کرونا هم بدهند. نگران بودند در شلوغی آزمایشگاه درگیر کرونا شوند.»