• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
سه شنبه 15 مهر 1399
کد مطلب : 112326
+
-

تهران؛ نشانی‌های خاص

11 چهره سیاسی، فرهنگی و هنری به همشهری‌ گفتند که بازدید از کدام نقطه تهران را به یک مهمان پیشنهاد می‌کنند

تهران؛ نشانی‌های خاص


نگار حسینخانی، شیوا نوروزی و لیلا شریف ـ روزنامه‌نگار

اگر بخواهید تهران را به کسی که تا به حال گذرش به این شهر نخورده است، نشان دهید، به ‌نظرتان کدام کوچه، مغازه، راسته و... آنقدر ارزش دارد که به ‌عنوان بهترین نقطه تهران در ذهن آن مهمان ثبت شود؟ بدون شک هر فردی با توجه به علائق شخصی‌ و تجربه‌ زیسته‌اش از تهران به این سؤال پاسخ می‌دهد، یک چهره سیاسی با تکیه بر ذهن تحلیل‌گر خود گزینه‌ای را انتخاب می‌کند و یک هنرمند نیز از دریچه هنر میزبانی را می‌پذیرد. ما برای پاسخ به این سؤال سراغ چهره‌های شناخته شده دنیای فرهنگ، هنر و سیاست رفته‌ایم و از آنها پرسیده‌ایم که کدام نقطه از تهران را برای معرفی به یک مهمان خارجی یا داخلی پیشنهاد می‌کنند. صد میدان نارمک، محله صابون‌پزخانه، راسته کفاش‌های بازار، چلوکبابی شمشیری و... آن قسمت‌هایی از تهران بودند که از منظر این چهره‌ها برای معرفی به یک مهمان ارجحیت دارند.


راسته انگشترفروشان، قهوه‌خانه و دیزی
  علیرضا  داوود نژاد، کارگردان  

بازار مسجد امام، راسته تسبیح و انگشترفروشان. می‌برم به آن قهوه‌خانه و دیزی برایش می‌خرم. البته نمی‌دانم در این اوضاع، بساطه یا تعطیل. فکر کنم با رعایت پروتکل‌ها باشند. اما بهتر است در این اوضاع، اصلا مهمان نیاید که نمی‌آید، آن هم دنبال لوکیشن!






سرپل تجریش
خسرو نقیبی، فیلمنامه  ‌نویس و منتقد

سرپل تجریش برای من خلاصه‌ تهران است؛ از طهران قدیم تا شهر مدرن امروز. از بازارچه‌ تجریش و بعضی کاسب‌های شمرونی قدیمی‌اش تا کمی بالاتر که ظهیرالدوله است، از امامزاده صالح تا سینمای بازسازی‌شده‌‌ آستارا و رستوران‌های سنتی کنارش و از سربالایی فناخسرو تا سر پایین خیابان دربندی. اگر بخواهم کسی را به گردش در تهران ببرم و بگویم این شهر من است، می‌برمش سرپل تجریش.






صد میدان نارمک
مجید قیصری، نویسنده

اگر قرار باشد جایی را نشان کسی بدهم که تصویر و تصوری از تهران ندارد، مگر همین خیابان‌های شلوغ و پر رفت‌وآمد، یقین می‌برمش محله خودم. تهران فقط میدان تجریش و کوه از دور برف نشسته‌اش نیست. شهرهای بزرگ بی‌نظمی‌‌ای دارند که در نگاه اول خود را به رخ می‌کشند. ولی زیر پوست این بی‌نظمی، نظمی بوده که رعایت نشده. نشانه‌اش همین صد میدان نارمک؛ به نشانه صد میدان شیخ انصاری که هر کوچه و راهش سلوکی دارد، دیدنی. مرحوم مصدق پایه‌گذار این صد میدان منظم و سرسبز است که نوبرانه‌ای است در شرق تهران. آفتاب که می‌خواهد بالا بیایید از شرق بال می‌کشد روی سر شهر.




محله‌ صابون‌پز خانه
احمد طالبی نژاد، منتقد سینما

تهران شهر زیبایی است. آنقدر زیبا که در دوران قاجار، وقتی آغامحمدخان از آذربایجان برمی‌گشت، این شهر را به‌عنوان پایتخت انتخاب کرد. دلیلش آب و هوای خوب و شرایط کوهپایه‌ای تهران بود. ما هم معمولا وقتی می‌خواهیم از تهران تعریف کنیم و نشان دهیم شهر زیبایی داریم، از کوه‌های شمیران و ساختمان‌های تمیز بالای شهر حرف می‌زنیم و مهمان‌هایمان را به این قسمت شهر می‌بریم تا بگوییم ما هم از غافله تمدن بشر عقب نمانده‌ایم. اما جاهای دیگری وجود دارد که برای غافله تمدن بشری جذاب‌تر است و آن هم بافت سنتی شهر است. انتخاب من اما اگر مهمانی داشته باشم، بازارچه نواب است. جایی که حمام معروف فیلم قیصر در آن قرار دارد. چنار امامزاده یحیی را نشانش می‌دهم و محله‌هایی که فقر از سر و روی آن می‌بارد و انگار از زمان قاجار هیچ دستی به آن نرسیده است. و البته محله صابون‌پز خانه که در آن 2 روز فیلمبرداری داشته‌ام.



در بندِ دیدن
شادمهر راستین، فیلمنامه‌نویس و دانش‌آموخته رشته معماری

ترجیح می‌دهم این مهمانم آسیایی باشد. مهمانی از همسایگان ایران. چون ما روحیه همسایگان خود را در کشورهای خاورمیانه کمتر می‌شناسیم. اما من مهمانم را به دربند می‌برم، چون خیلی تهران است. هم کوه منحصر به فردی دارد و هم فضای گفت‌وگو در آن جاری است. هم تنها جایی است که هیچ نهادی  در ایجاد آن فعالیتی نداشته است. به همین دلیل در این دو قرن سمبل تهرانی‌هاست. اما در دربند هم جایی را برای نشستن انتخاب می‌کنیم که کمتر نشانه‌هایی از تازه‌به دوران رسیدگی در آن وجود داشته باشد. مثلا در دسترس نباشد، لوکس نباشد و فضای دیدن و دیده شدن را روی آن تخت‌های کنار رودخانه فراهم کند. آنجا که امکانی برای دیده شدن وجود دارد، همانگونه که دیدن و دیده شدن فرهنگی شهری است. من آنجا رو دوست دارم.



سر زدن به پس قلعه و تالار وحدت
سید مصطفی هاشمی‌طبا، وزیر صنایع دولت‌های شهید باهنر و میرحسین موسوی
 معاون رئیس‌جمهور در دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی و خاتمی

برای پیشنهاد نقطه‌ای از تهران باید به سلیقه آن مهمان نیز توجه کنیم و من بر این اساس یک فرد هنرمند را به تالار وحدت دعوت می‌کنم، یک معمار را به برج میلاد می‌برم و اگر موضوعات شهرشناسی و اجتماعی در دسته علائق آن مهمان جای داشته باشد، قدم زدن در خیابان ولیعصر را پیشنهاد می‌کنم. اگر هم مهمان ما یک فرد سیاسی باشد، بازدید از خیابان‌ها و میدان‌های تهران مانند ونک، تجریش، بهارستان، ولیعصر و انقلاب که فضای اجتماعی مردم است را انتخاب می‌کنم تا از این طریق با منش و رفتار مردم تهران آشنا شود. البته اگر بنا باشد که بنده براساس تصمیم و علاقه شخصی‌ام فردی را به تهران دعوت کنم و یک گزینه برای معرفی تهران داشته باشم، ترجیح می‌دهم تا این مهمان را به منطقه پس‌قلعه و دربند بیاورم تا با دیدن روستای پس‌قلعه، ضمن لذت بردن از طبیعت تهران، تصویری از روستاهای قدیم تهران به ‌دست بیاورد.


راسته کفاش‌های بازار و طاق‌های الهام‌بخش آن
صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران

اگر مهمان من فردی خارجی باشد، تلاش می‌کنم تا او را به جایی ببرم که برای یک فرد غربی جالب باشد. نشان دادن برج‌ها و عمارت‌های بزرگ که مشابهش در غرب وجود دارد، نمی‌تواند چندان تأثیرگذار باشد. از نظر من باید نقطه‌ای از تهران را به آن فرد معرفی کرد که در کنار به تصویر کشیدن فرهنگ و هنر ایرانی، زندگی نیز در آن جاری باشد. بر این اساس من بازار تهران را به‌عنوان تنها گزینه بسیار متفاوت با غرب انتخاب می‌کنم. سبزه‌میدان و راسته کفاش‌ها جزء نقاطی از بازار هستند که در گذر زمان و با معماری خاص خود پا برجا مانده‌اند. این راسته یکی از معروف‌ترین راسته‌های بازار تهران است که یک مهمان خارجی در نخستین مواجهه با تهران می‌تواند از آن لذت ببرد.


کلکچال و کافه‌های قدیمی سی‌تیر
طیبه سیاوشی، نماینده مردم تهران در مجلس دهم

طبیعت تهران نقطه‌ای است که از گذشته این شهر به جای مانده است و با توجه به علاقه شخصی‌ام به طبیعت‌گردی، به مهمان داخلی و خارجی‌ای که تا به حال تهران را ندیده‌، پیشنهاد می‌کنم که در نخستین تصمیم به دیدار طبیعت‌ تهران در دارآباد، کلکچال و... برود. پس از آنکه چشم و دل مهمان تهران از طبیعت سیر شد، حتما باید به محله‌های تهران قدیم سر بزند. خیابان سی‌تیر، کافه‌های قدیمی این راسته، باغ ملی، موزه ایران باستان و محله‌های اطراف آن از چنان جذابیت‌هایی برخوردار هستند که ندیدن آنها به ‌معنای کامل نشدن شناخت آن مهمان از تهران است.





چلوکبابی حاج حسن شمشیری 
نصرالله حدادی، پژوهشگر و تهران‌شناس

اگر یک مهمان خارجی داشتم و قرار بود اصالت تهران را به او بشناسانم قطعا او را به به جاهای معروف و مشهور شهر مانند موزه، کاخ و امثالهم نمی‌بردم. بلکه دستش را می‌گرفتم و او را به بازار تهران می‌بردم و کوچه‌ها و خیابان‌های تنگ و باریک محله‌های قدیمی آنجا را نشانش می‌دادم و می‌گفتم می‌دانی چرا کوچه‌های اینجا تا این اندازه تنگ و باریک است؟ و شروع می‌کردم به ‌علت و قدمت و اصالت آن اشاره می‌کردم. روایت‌ها و تاریخچه‌ای از این کوچه‌ها و آدم‌ها و روابط اجتماعی‌اش می‌گفتم که انگشت حیرت به دهان بگیرد و تشنه دانستن بیشتر باشد. او را به بازار تهران می‌بردم و حین قدم زدن و نشان دادن حجره‌های قدیمی از جوانمردی‌های مردان بزرگی همچون حاج عزیزاله علاءالدینی که زمانی پشت میز همین حجره‌ها می‌نشستند، می‌گفتم که چگونه منشا کارهای خیر بودند و چون مظهر مروت، نوع‌دوستی و جوانمردی بودند نام‌شان زبانزد خاص و عام شد. از حاج میرزا علی آقا که پشت میز یکی از همین حجره‌ها می‌نشست و کمک کرد تا آسایشگاه کهریزک ساخته شود، می‌گفتم. دستش را می‌گرفتم و به چلوکبابی حاج حسن شمشیری می‌بردم و از سجایای اخلاقی‌اش می‌گفتم که حاج حسن یک مرد تمام‌عیار بود. خودش فرزندی نداشت اما بدون ریا و در خفا از 500کودک بی‌سرپرست حمایت می‌کرد و سرپرستشان بود. کسی که مروت و مردانگی داشت و در زمان خودش اوراق قرضه ملی را خرید برای اینکه بتواند به دولت کمک کند. روزی که دولت به 400 هزار تومان پول نیاز داشت و نمی‌توانست تهیه کند، این مرد از بازاریان و کسبه و مردم خواست که با کمک هم 400هزار تومان تهیه کنند و به دولت بدهند و این موضوع نشان می‌داد این انسان در بین مردم تا چه اندازه نفوذ معنوی داشت. مهمان خارجی‌ام را برای تماشای تئاتر تخت حوضی می‌بردم و می‌گفتم ببینید ما نتیجه برده‌داری شما را تبدیل به تئاتر تخته حوضی کردیم. تئاتری که سیاه قلبی مثل طلا دارد، ریای مردم را می‌بیند اما به رویشان نمی‌آورد. همه را سر و سامان می‌دهد و شاد می‌کند اما خودش در این صحنه تئاتر تنهاست، اگرچه راضی است.


گذر لوطی صالح
سید عبدالله انوار، پیشکسوت معاصر نسخه‌   شناسی در ایران

مهمانم را ابتدا به کاخ گلستان و ساختمان قدیمی مجلس شورای ملی می‌بردم. چرا که متأسفانه همه‌جا را خراب کرده‌اند و تاریخ شهر را از بین برده‌اند. البته دوست داشتم آنها را به محله قدیمی عودلاجان و گذر میرزا محمود وزیر هم ببرم و سپس از آنجا راهی بازار لوطی صالح شویم و برایش از قصه لوطی صالح بگویم که چه شد نامش در تاریخ تهران ماندگار شد. «لوطی صالح در دربار کریمخان زند در شیراز بود و آغامحمدخان را که به‌صورت تبعید پیش کریمخان زند بود مسخره می‌کرد و همیشه دست می‌انداخت. وقتی کریمخان مرد و آغامحمدخان توانست حکومت را فتح کند گفت لوطی صالح را از شیراز به تهران بیاورند. به لوطی صالح گفت: گوش و دماغت را می‌برم تا تو باشی منو مسخره نکنی و روت نشه از خونت بیای بیرون. لوطی صالح هر چه التماس کرد آغامحمدخان قبول نکرد و گوش و دماغش را برید. لوطی هم چون چهره زشتی پیدا کرده بود خانه‌نشین شد. روزی در تهران خشکسالی شده بود پیرمردی در کوچه داد می‌زد که به من آب بدهید و کسی به او آب نمی‌داد. درب خانه لوطی صالح را زد و گفت: لوطی تو که بامرام هستی به من آب بده. لوطی هم آبش داد. پیرمرد گفت: لوطی مردم رفتن دعا کردن و نماز خوندن اما باران نیومد. لوطی تو که روسیاهی پیش خدا برو دعا کن شاید بارون بیاد. لوطی هم به خانه رفت، صورتش را سیاه کرد و داریه را برداشت و بیرون آمد و به سمت حرم عبدالعظیم رفت. در راه زمزمه‌کنان می‌گفت: یارب تو بده باران از نهر گهنکاران و اشک می‌ریخت. بین تهران و حرم عبدالعظیم آب‌انباری بود به نام آب‌انبار قاسم‌خان و هنوز به آن آب‌انبار نرسیده بود که آسمان بارش گرفت و سیل به راه افتاد. بارانی که خدا به دل پاک لوطی صالح داد. این نام از همان زمان روی این بازار باقی ماند و مردم هنوز بعد از 200 سال می‌شناسند و دوستش دارند».


قدم زدن در پیاده‌روهای خیابان ولیعصر 
و خرید بستنی اکبر مشتی
مهدی چمران، عضو سابق شورای اسلامی شهر تهران 

برخی شهرها با یک خیابان یا راسته خاص شناخته می‌شود، اما تهران شهری است که با نشانه‌ها و مکان‌های مختلفی یادآوری می‌شود، بنابراین دست ما برای معرفی پایتخت پر است و به همین دلیل نمی‌توان به‌راحتی یک گزینه را انتخاب کرد. اگر فردی که می‌خواهد از تهران دیدن کند، علاقه‌مند به معماری سنتی ایران است، من بازار تهران، عمارت مسعودیه و ساختمان مجلس قدیم را پیشنهاد می‌کنم. برج میلاد و برج آزادی هم گزینه خوبی برای افرادی است که به معماری مدرن علاقه دارند. اما اگر بخواهم با نگاه کلی چند نقطه از تهران را به فردی معرفی کنم، بدون شک ـ با توجه به علاقه شخصی‌ام- قدم زدن در پیاده‌روهای خیابان ولیعصر برای دیدن زیبایی‌های شهر را در فهرست پیشنهادها قرار می‌دهم تا آن مهمان همراه با قدم زدن زیر درخت‌های تهران در جریان روند زندگی روزمره مردم قرار بگیرد. بستنی اکبر مشتی در خیابان ری هم جزو نقاطی از تهران است که ریشه در خاطرات کودکی من دارد، چهره اکبر مشتی را با آن ریش بلند و بشکه‌های بزرگی که اطرافش یخ بود به‌ خاطر می‌آورم. اکبر مشتی اواخر دهه 40 فوت کرد اما هنوز هم مغازه‌ای با نام او در میدان تجریش فعالیت می‌کند. با توجه به اینکه بسیاری از مردم تهران قدیم با بستنی اکبر مشتی خاطره دارند، این مغازه بستنی‌فروشی هم می‌تواند به‌عنوان بازمانده‌ای از تهران قدیم مورد توجه مهمان جدید تهران قرار بگیرد.

این خبر را به اشتراک بگذارید