• یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 11 ذی القعده 1445
  • 2024 May 19
دو شنبه 14 مهر 1399
کد مطلب : 112261
+
-

فلامینگو در کشتی نوح

مهدیا‌ گل‌محمدی_روزنامه‌نگار

روی یک پا معلق ایستاده و چشم‌هایش را بسته بود. با همان گام معلق بدون اینکه از جایش جنب بخورد، از گوشه پلک‌هایش گاه و بی‌گاه قطره‌ای خون می‌چکید و خیال می‌کردی هاشورهای سرخ روی بدن سفیدش رودی است که از خون چشم‌هایش جاری شده. دکتر داخل اتاق آمد و گفت: «به این میگن عارضه هایفما (Hyphema)، یه‌جورایی توی بخش قدامی چشم خونریزی که می‌شه، خون به شکل قطره‌های اشک از چشم می‌ریزه» بعد گفت «پنس را بده» و من و او را که داشت خون گریه می‌کرد، تنها گذاشت و به اتاق عمل رفت. در محله محمودیه، دکتر همسایه دیوار به دیوارمان بود؛ بین خیابان الف و ب، جایی پر از هجوم آهن و سیمان. در انتهای بن‌بست مهر، دکتر انگار با دست خالی دانه‌دانه آجر از دیوار انتهای کوچه کنده و از آن بن‌بست بی‌روح، نقبی به ساحل زده باشد، چون نوح از هر حیوان و پرنده و خزنده‌ای برای تیمار، جفت‌جفت که نه، اما یکی‌ داشت. دامپزشک بود و بر این باور بود که توفان آه و نفرین این زبان‌بسته‌ها روزی همه ما را غرق می‌کند و کشتی نجات ما چیزی جز مهربانی با طبیعت و جانورانش نیست. می‌گفت قهر خدا همان قهر طبیعت است، ریز و درشت هم ندارد، یکهو دیدی یک موجود ذره‌بینی مثل یک ویروس فکسنی و ساده، نسل بشر را برانداخت. منشی کلینیک دامپزشکی پشت میزش همانطور که داشت برای صبحانه پاچه و بناگوش گوسفند سق می‌زد، سری به علامت تأیید تکان داد و اوهوم اوهوم کرد. دکتر آدم عجیبی بود. چشم‌ام به‌دست و گردنش افتاد که کلکسیونی از انواع زخم‌ها بود. روی فلز سرد میز اتاق عمل، گربه‌ها فیف‌فیف‌کنان، چنگش می‌‌زدند، سگ‌ها گازش می‌گرفتند و پرنده‌ها نوکش می‌زدند. در همین فکرها بودم که فلامینگویی که داشت خون گریه می‌کرد، روی کف راهرو افتاد. دکتر گفت فلامینگو‌ها فقط موقع خواب روی یک پا می‌ایستند و این فلامینگو را صیاد‌ها در فریدون‌کنار با اسلحه‌ زده و یک پایش را قطع کرده‌ا‌ند. برای همین هر وقت بیدار می‌شود، زمین می‌خورد. دکتر از انگشت‌شمار دامپزشک‌هایی بود که برای حیوانات و پرنده‌ها عضو مصنوعی می‌ساخت. نوک کرکس، ناخن خرس و حتی این اواخر پای پرنده‌. چند روز بعد فلامینگویی که خون گریه می‌کرد هم صاحب یکی از این پاها شد. حالا دیگر این زبان‌بسته پس از اینکه از کابوس پرواز روی فریدون‌کنار بیدار می‌شد، به زمین نمی‌خورد و می‌توانست چند روز بعد به سیبری باز‌گردد.

برداشتی آزاد
 از ماجرای فلامینگویی که میهمان ایران بود. به مناسبت روز دامپزشک

 

این خبر را به اشتراک بگذارید