هرچه پیشتر میآییم شمار داستان نویسان جنگ کمتر میشود
داستانهای لاغر، خاطرههای فربه
چرا باغ تلو لغو مجوز شده است؟
مرتضی کاردر ـ روزنامه نگار
در سالهای میانی دهه70، نشر صریر، وابسته به بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاعمقدس به شماری از نویسندگان سفارش داد تا داستانها و رمانهایی برای جنگ بنویسند. براساس منطق امروز اگر بخواهیم داوری کنیم، کار بنیاد حفظ آثار کاری سفارشی برای خلق ادبیات سفارشی بود اما نتیجه کار، داستانها و رمانهایی شدند که هنوز هم در شمار درخشانترین کتابهای ادبیات جنگ قرار دارند؛ کتابهایی مثل «طعم باروت» از مجید قیصری، «دوشنبههای آبی ماه» از محمدرضا کاتب، «مهمان مهتاب» فرهاد حسنزاده، «جنگی که بود» از زندهیاد کاوه بهمن، «گنجشکها بهشت را میفهمند» از حسن بنیعامری، «همه زندگی» از احمد غلامی، «هلال پنهان» از علیاصغر شیرزادی،« سفر به گرای 270درجه» از احمد دهقان و...
اما بعدها نشر صریر هیچگاه کتابها را تجدید چاپ نکرد و نویسندگان مجبور شدند بهدنبال ناشران تازه برای کتابها بگردند، حالا «هلال پنهان» و «مهمان مهتاب» را نشر افق منتشر میکند و «گنجشکها بهشت را میفهمند» و «دوشنبههای آبی ماه» را نشر نیلوفر و «سفر به گرای 270درجه» را انتشارات نیستان.
شماری از نویسندگان جنگ کسانی بودند که در سالهای پس از جنگ به ثبت و ضبط خاطرههای خود پرداختند. بعد کمکم داستاننویسی را آزمودند و نخستین داستانها و رمانهای خود را منتشر کردند و در شمار داستاننویسان جنگ درآمدند و به جامعه حرفهای داستاننویسان ایران پیوستند؛ مثل احمد دهقان، مجید قیصری، محمدرضا بایرامی، محمدرضا کاتب، حبیب احمدزاده، حسن بنیعامری، رضا رئیسی.
بوطیقای داستان جنگ را این نویسندگان خلق کردهاند. الگوها و چارچوبهای داستان جنگ ایران و عراق براساس داستانهای آنها شکل گرفته است. حتی نخستین کتابهای خاطره جنگ نیز کار آنهاست.
در تاریخ دستکم سیساله ادبیات جنگ هرچه پیشتر میآییم، شمار رمانها و داستانها کمتر میشود و خاطرهنگاری غلبه پیدا میکند. در ضرورت مستندسازی و گردآوری خاطرهها تردیدی نیست. اما نمیتوان غلبه خاطرهنگاری و فربهی کتابهای خاطره را جریانی صرفاً از سر اتفاق دانست. بهنظر میرسد رویکردها و سیاستهای بالادستی همواره از خاطرهنگاری، بهویژه شکل خاصی از خاطرهنگاری، حمایت کرده و به داستان و رمان کمتر تمایل نشان داده است.
چارچوب خاطرهها معلوم است و نوع انتخاب آدمها میتواند بهگونهای باشد که سرنوشت کتاب را معلوم کند و تصویری که کتاب از جنگ بهدست میدهد، در چارچوبی که در سالهای بعد از جنگ ساخته شده، بماند. اما رمان و داستان را کمتر میتوان محدود کرد.
نویسنده است و تخیلی که گاه به زاویههایی سرک میکشد که شایسته و بایسته نیست و ممکن است چیزهایی درباره جنگ در خلوت رزمندهها اتفاق بیفتد که تصویر رسمی از جنگ را مخدوش کند. پس برای نهادهای متولی جنگ خاطره بر داستان اولویت داشته است.
در عین حال، نهادهای متولی جنگ همواره سعی در تعیین خطمشی و چارچوب و بهعبارت دیگر اعمال محدودیت و باید و نباید در حوزه ادبیات جنگ داشتهاند. در حقیقت نقش نهادها بیشتر از آنکه بسترسازی برای خلق ادبیات جنگ باشد، نظارتی بوده است.
بیش از 30سال از پایان جنگ و خلق نخستین نمونههای ادبیات جنگ میگذرد اما نسل تازه داستاننویسان جنگ شکل نگرفته است و درخشانترین نمونهها متعلق به نویسندگان نسل اول است. حتی بسیاری از نویسندگان نسل اول نیز به مرور داستاننویسی برای جنگ را کنار گذاشتهاند، نمیتوان رویکرد نهادهای نظارتی و افزایش باید ها و نبایدها را در ماجرا بی تاثیر دانست.
شاهد مدعا خبری است که اخیراً درباره رمان باغ تلو منتشر شده. نهادهای نظارتی اثر مجید قیصری را ضدجنگ تشخیص داده و انتشار کتاب را پس از چند چاپ ممنوع کردهاند. نویسنده کتاب مجید قیصری است، نمونهای از رزمندگانی که در سالهای پس از جنگ به نوشتن روی آورد و مجموعهای از درخشانترین داستانهای کوتاه جنگ هشتساله را خلق کرده است. کسی که سالهای زیادی یکتنه بار داستان کوتاه جنگ را به دوش کشیده.چنین رفتارهایی در سالهای اخیر بیسابقه نبوده است. شبیه همین رفتار پس از انتشار «من قاتل پسرتان هستم» با احمد دهقان، صورت گرفت و نهادهای نظارتی او را تا آستانه حذف از ادبیات ایران پیش بردند. غلبه چنین نگاهی اجازه خلاقیت و رشد ادبیات جنگ را نمیدهد. نگاهی که حتی اصلیترین نویسندگان ادبیات جنگ را نیز فاقد صلاحیت نوشتن درباره جنگ میداند.
نگاهی که بهجای اینکه حمایتی باشد، بیشتر نظارتی بوده است. نگاهی که میگوید من تشخیص میدهم چهکسی نویسنده جنگ است و چهکسی ضدجنگ. نگاهی که نگذاشت مجموعه کتابهای نشر صریر تجدید چاپ شوند.