
شهر هول

انوشه منادی | نویسنده و فیلمساز
در تهران و محلههایش کمبودی وجود دارد که میتوان آن را با واژگانی نظیر «خلوت» و «فراغت» توصیف کرد؛ مفاهیمی که انسان برای زندگی بالنده و رضایتمند به آنها نیاز دارد. منظور آرامش و آن حال و هوایی است که باطن و هویت یک شهر باید داشته باشد؛ چه در شب، چه در روز. دلیل این محرومیت در تهران نیز ازدحام و شلوغی است. ازدحامی که به تهران تحمیل شده و به دلایل و روشهای مختلف شهروندانش را محصور کرده و آنها را از نعماتی که باید برای زندگی خوش و با نشاط داشته باشند، به کلی محروم میکند. سکوت، آرامش و حس خلوت و تنهایی نیاز طبیعی انسان است. به دلیل محرومیت شهروندان از این نعمات است که تا فرصتی مییابند و حتی برای تعطیلات یک روزه آخر هفته شهر را رها میکنند و میزنند به دل طبیعت؛ هرچه دورتر و خلوتتر و بکرتر بهتر.
تهران شهری آشفته به نظر میرسد. بیقاعده و ناهنجار و بینظم است. همه عجله دارند، همه جایش شلوغ است. این شلوغی حتی به محلهها و کوچه پسکوچهها نیز سرایت کرده است. شلوغی و عجله در این شهر حس آرامش را کم و کمتر میکند تا جایی که گمان میکنیم در اضطراب دائمی زندگی میکنیم و از عمر لذت نمیبریم. اصلاً انگار درنمییابیم عمرمان چگونه میگذرد. به نظرم اینطور میآید که وقتی به شهرستان میرویم 24 ساعت برایمان همان 24 ساعت است ولی در تهران یک شبانهروز به اندازه مثلاً 6 ساعت میگذرد. در تهران فرصت برای زندگی و فراغت و گذران عمر کم است. این شهر شتاب دارد؛ هول است. زمان را با سرعت بیشتری جلو میبرد. تهران عمر مفید آدم را کوتاه میکند.