• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
دو شنبه 7 مهر 1399
کد مطلب : 111481
+
-

به‌ناهنگام

هوشنگ ایرانی در سال ۱۳۳۴ آخرین مجموعه شعر خود را منتشر می‌کند و شعر فارسی را ترک می‌گوید. آیا او نابغه‌ای است درک‌ناشده یا کسی که از سر تفنن به سراغ شعر آمده؟

مرتضی کاردر 
«پنجه‌ای از ‌-خشم‌- آبی خرد گردد/ در درونش/ هستی توفان شود، همچون غباری/ زیر چنگ دره‌ها پیچان/ برکند نفرت از بند مهره/ شکافد/ قلعه‌های سهمگین خیره بر دریا/ مرداب آهن‌ها دود/ دشنه چشمش گلوی نهرها را یخ زند... »
ضعف تألیف‌ها و دشواری‌ها در شعرهای اولیه نیما کم نیست. شاملو در مجموعه شعر نخست، نثرهایی دارد که اکنون حتی ارزش نثری هم ندارند. اخوان در مجموعه اول خود شاعری سنتی است و هنوز شعر نو را درک نکرده... اما استمرار است که همه ایشان را به شعر می‌رساند و شاعرانی صاحب‌سبک می‌شوند که جاودانه‌های شعر امروز را خلق می‌کنند.
راز عدم‌توفیق دیگر نوگرایان عدم‌استمرار است. عدم‌استمرار است که سبب می‌شود مشق‌های اولیه‌شان به شعر یا سبک شعری تبدیل نشود و سلوک شعری‌شان ناتمام بماند. شاید اگر شین پرتو و محمد مقدم و تندر کیا و دیگران شعر خود را ادامه می‌دادند، سرنوشتی دیگر در ادبیات امروز می‌یافتند. ناکامان و ناتمامان تاریخ شعر مدرن فارسی بسیارند، اما بی‌تردید هوشنگ ایرانی صدرنشین آنهاست.
 خوش‌بینانه اگر بخواهیم بنگریم هوشنگ ایرانی زودهنگام است. دوره‌اش فرانرسیده. زود آغاز می‌کند و اگر بگوییم خوش می‌درخشد، دولت مستعجل است. درست وقتی راه خود را پیدا می‌کند و به سبک و زبان و بیان خود دست می‌یابد، شعر را ترک می‌گوید و نامی می‌شود در کنار نام‌های نوگرای دیگری که زمانی به سراغ شعر نو آمده بودند.
اما از چشم‌اندازی سختگیرانه‌تر هوشنگ ایرانی مثل سایر نوگرایان ناکام، پیوندی با سنت شعر فارسی ندارد. هوشنگ ایرانی زود آغاز می‌کند و نه‌تنها با گذشته شعر فارسی، بلکه با نوگرایانی مثل نیما نیز سر ستیز دارد. اما آنچه در آغاز به‌دست می‌دهد، شعری نیست که بتواند جایگزین شعر نیما و پیروان او شود. به‌نظر می‌رسد گاهی می‌خواهد شعر موزون بگوید، اما وزن را نمی‌شناسد. هنگامی که هنوز مخاطبان شعر فارسی با شعر نو موزون نیمایی کنار نیامده‌اند، شعر هوشنگ ایرانی که در نثر اتفاق می‌افتد، کمی زودهنگام است. سطرهایی در شعر او بی‌معنایند. اینها صوت‌اند؟ چه جور صوتی؟ چیزی شبیه ذکر و ورد؟ به چه زبانی و در چه قاموسی؟ 
«مایاندوو/ کومبادوو/ کومبادوو/ هوررها... هوررها/ جی ‌جو ‌لی ‌جو‌ جی‌ لی»
 هوشنگ ایرانی نامتعارف است و بی‌توجه به اقتضائات زمانه و سابقه شعر فارسی کار خود را آغاز می‌کند. شعر هوشنگ ایرانی، ایرانی نیست. شعرهای او «جادوی اسپانیول» و «کاساندرا» و... است. او مدعی نوعی شعر عرفانی است، اما چه نوع عرفانی؟ هنگامی که شعرهای آرام و ملایم طبیعت‌گرایانه قرار است تصویری از شعر نو به‌دست دهند، او برای ابلیس شعر می‌گوید. چه‌کسی حاضر است پشت سر شاعری که برای ابلیس شعر می‌گوید، نماز بخواند؟ 
 هوشنگ ایرانی را بیشتر از همه به 2چیز می‌شناسند مجله «خروس جنگی» و ترکیب «جیغ بنفش». او شعر را از مجله خروس جنگی آغاز می‌کند؛ مجله‌ای که حتی در نام نیز سر ستیز با زمانه دارد و شعر کبود را آنجا منتشر می‌کند و ترکیب جیغ بنفش سبب شهرت او می‌شود و بسیاری تا سال‌ها برای به سخره‌گرفتن شعر نو و شعرهای نامتعارف همچنان این تعبیر را به‌کار می‌برند. مگر جیغ بنفش چه فرقی با «عقل سرخ» سهروردی دارد و چگونه می‌شود که یک ترکیب در ادبیات فارسی نشان خردمندی و نبوغ است و ترکیبی دیگر که به همان الگو ساخته شده اسباب تمسخر و استهزا؟ 
شاید آنچه بیشتر از همه سبب موضع‌گیری شاعران علیه شعر ایرانی یا نادیده گرفتن او می‌شود، ستیز او با نوگرایان است. در روزگاری که نوگرایان تازه مشغول یارکشی و جمع کردن هوادارانی برای خود هستند، هوشنگ ایرانی به آنها حمله می‌کند. شاید درافتادن او با نوگرایان و حمله‌های او به نیما یوشیج که اصحاب مجله خروس جنگی او را به طعنه استادنیما می‌خوانند، سبب می‌شود که حتی نوگرایان نیز به شعر او توجه نکنند.
«مردمک‌های سرگردانت را بر مستی اقیانوس راندی/ و بر آستانه خلوت ظلمت‌ها قدم نهادی/ اینک صاعقه راز که برنامحرم فرودآمد/ اینک نگهبان خاموشی‌ها که بیگانه را درنوردید
و آیا توفان یک سقوط ابدیت لبخند را خواهد آشفت؟/ و آیا شکست یک شادی آرامش رنج را خواهد آزرد؟»
 هوشنگ ایرانی (متولد ۱۳۰۴ در همدان) پس از تحصیل در رشته ریاضی دانشگاه تهران به نیروی دریایی می‌رود و عازم انگلستان می‌شود. از نیروی دریایی فرار می‌کند، به فرانسه می‌رود و پس از یک‌سال به ایران بازمی‌گردد. در سال ۱۳۲۷ به اسپانیا می‌رود و تحصیلات ریاضی خود را آنجا ادامه می‌دهد و در سال ۱۳۲۹ دوباره به ایران بازمی‌گردد. در سال ۱۳۳۰ به مجله خروس جنگی می‌پیوندد و نخستین شعرهای او آنجا منتشر می‌شوند. پس از آن در فاصله 4سال  4مجموعه منتشر می‌کند؛ «بنفش تند بر خاکستری» ۱۳۳۰، «خاکستری» ۱۳۳۱، «شعله‌ای پرده را برگرفت و ابلیس به درون آمد» ۱۳۳۱، «اکنون به تو می‌اندیشم، به توها می‌اندیشم» ۱۳۳۴. بعدها به خارج از ایران می‌رود و بیشتر عمر باقیمانده را در فرانسه و اسپانیا می‌گذراند و در سال ۱۳۵۲ زندگی را بدرود می‌گوید.
 زمان می‌گذرد و غربال ‌‌به‌‌دستانی که از عقب کاروان می‌آیند در سال‌های بعد شعر هوشنگ ایرانی را کشف می‌کنند. شعر ایرانی از دل تاریخ بیرون می‌آید و قرائت‌های تازه‌ای از شاعری که زمانه به او بی‌توجهی کرده صورت می‌گیرد. گاه تفسیرهایی که درباره شعر او صورت می‌گیرد، شاید به جبران بی‌توجهی‌های گذشته، قدری اغراق شده است. حتی شاعرانی را متأثر از او می‌دانند که خود شاعران هرگونه تأثیرپذیری از او را انکار می‌کنند. با این همه، تردیدی نیست که شعر هوشنگ ایرانی بر شماری شاعران پیشرو در دهه‌های 40 و 50 و بعد شاعران دهه70 تأثیرگذار بوده است. نیز تردیدی نیست که او شاعری بوده است با شعرها و سطرهایی غریب که ارزش‌های شاعرانه‌شان در سال‌های بعد معلوم شد. هنوز هم بسیاری از شعرهای او خواندنی و شگفت و پیش‌تر از زمانه خویش‌ هستند. هنوز هم شعر او محل بحث و تفسیر و تأویل بسیار است. «از دشت و دریا و جنگل گذشتم که تو را بازیابم/ تو را، ‌ای زبان شعله‌ها/‌ ای رنج کهن/ بازگو اضطراب قربانی‌های بی‌شمارت را/ آشکار کن سنگینی سرمایی را که از چشمان هراسان آنان نوشیدی/ و به یادآورد توفان‌هایی را که سقوط هر یک از پرستیده‌هایت بر تو فروکوفت بازگو، بازگو/ گرمای دست‌های آشنایی را که برای آخرین‌بار و تنها بار فشردی».

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :