• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
شنبه 5 مهر 1399
کد مطلب : 111200
+
-

بچه خیابان عباسی

بازخوانی بخش هایی از یک مصاحبه قدیمی

بچه خیابان عباسی


۲۹ سال پیش در چنین روزهایی انتشار مصاحبه فریدون جیرانی با رسول ملاقلی پور در گزارش فیلم همه را غافلگیر کرد. مصاحبه ای که در آن ملاقلی پور به شکلی صادقانه از مسیری که در زندگی طی کرده بود سخن گفت. آنچه پیش رو دارید بخش های کوتاهی از آن مصاحبه معروف است. روایتی خواندنی از کودکی و نوجوانی رسول.  

   من فرزند پنجم خانواده ای فقیر بودم. در خیابان عباسی تهران به دنیا آمدم. سینما رفتن برای من ساده نبود. آن زمان بیشتر از شش ماه نمی توانستیم در یک خانه بمانیم. دائم خانه عوض می کردیم. 
   با محبت های مادر و برادر بزرگم، بزرگ شدم. تصویر مادرم که هر شش ماه یک بار اسباب خانه را روی دوشش می گذاشت  و مجبور به اسباب کشی بود از خاطرم نرفته است. مادرم مجبور بود به صاحب خانه‌ها دروغ بگوید. بگوید که ما چهار نفریم. من سر کوچه می ایستادم، برادرهایم را یکی یکی به خانه می بردم تا صاحبخانه تعدادمان را تشخیص ندهد. 
   دوران دبستان همکلاسی داشتم که وضع مالی خوبی نداشت، نقاشی او خوب بود. من بعد از مدرسه به خانه آنها می رفتم و نقاشی تمرین می کردم. همین تمرین ها هم باعث شد نقاشی ام خوب شود. در کودکی خجالتی و گوشه گیر بودم. کسی باور نمی کرد آن نقاشی ها کار من باشد. 
   در سینما دنبال آرزوهای خودم بودم که در دنیای واقعی عملی نمی شد. آرزوهایم را در قهرمان‌های سینما می دیدم. من در محله کتک خورترین و ضعیف‌ترین فرد بودم و به همین دلیل وقتی قهرمان فیلم با قدرت عمل می کرد شیفته او می شدم و وقتی به خانه می آمدم، تصویرش را نقاشی می کردم. 
   «قیصر» فیلمی بود که روی من تاثیر عمیقی گذاشت. قیصر قهرمان رویایی من شد، آدمی مثل من که در بچگی از همه کتک می خورد و نمی توانست از خودش دفاع کند با دیدن قیصر تمام خواسته هایش را در این قهرمان دید. یادم می آید صحنه ای را که قیصر در راه آهن تیر می خورد را دوست نداشتم. برای من ضعف قهرمان غیر قابل تحمل بود.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید