قصه فروش شهر
چیستی و چرایی موزه خیابان ولیعصر
وحید قاسمی- مدیر پروژه جهانیشده خیابان ولیعصر
در آستانه نخستین سالگرد افتتاح موزه خیابان ولیعصر به این صرافت افتادم تا درباره چیستی و چرایی موزه خیابان ولیعصر نکاتی را به زبان بیاورم. بسیاری از اهالی موزه و موزهداری درحالیکه موزه ما را ندیدهاند و یا دیگرانی که میشنوند موزه خیابان ولیعصری هست، از من میپرسند که شما در موزه خیابان ولیعصر چه دارید و مگر خیابان چه شیء یا اثری دارد که نمایش بدهد و من میگویم ما قصه نمایش میدهیم. در واقع کار ما قصهفروشی و قصهگویی است.
این کاملترین تعریف ما از موزه خیابان ولیعصر است، ما قصههای خیابان را که جاری و ساری هستند میخوانیم و قصههایی که اسباب نمایششان فراهمتر است و بیان نمایشیآنها ممکنتر، نمایش میدهیم تا هر کس که به نوعی زلفی با این خیابان گره زده یا در قصه ما خودش را بیابد و یا قصه ما اسباب قصهگوییاش شود.
قصه هدف ما نیست که مهمترین راهبرد ماست. ما با خیابانی روبهرو هستیم که هر کس به ویژگیای آن را میشناسد، کسی به چنارهایش، کسی به ایستگاهها و میدانهایش و... و برخی هم از این واژهها برای تعریف خیابان استفاده میکنند؛ «بزرگترین خیابان خاور میانه» و خیابانی به مسافت حدودا ۱۸کیلومتر و... اینها فقط یک کالبد را معرفی میکنند. خیابان ولیعصر، مسیری که راهآهن را به تجریش میرساند یا برعکس؛ اما این خیابان چیز بیشتری از یک مسیر است.
این خیابان یک امکان است و یک فرصت برای شهر تهران؛ امکانی که میتواند موجب شود تهرانیها و آنها که در پی همشهری شدن هستند نسبتهایی با تهران پیدا کنند. این خیابان امکانیاست به عمق تنوع زندگی در تهران، یک راهنمای زنده و پا به رکاب داشته. این خیابان امکانی است برای به رسمیت شناختن زندگی روزمره 16 محله در ساحل این خیابان تا تهران را از یک زندگی روزمره ساده و با نشاط بهرهمند سازد. این خیابان امکانی است برای ایجاد زنجیرهای از تعلقات زندگی روزمره بهطوریکه سرمایهاجتماعی درست و درمانی برای شهر تهران باشد. این خیابان امکانی است برای گسترانیدن بساط شهری متناسب با سلیقهها و طیفهای مختلف شهر در بستری مطمئن تا با آن لحظات آسودگی شهری فراهم شود. بله خیابان ولیعصر یک امکان شهری است برای زندگی شهری در ساحتهای گوناگون آن. اما این امکان چگونه از لابهلای آنچه هست به آنچه باید تبدیل میشود؟ و چگونه در مسیر ساختهشدن قرار میگیرد؟ ساخته شدن نه بهمعنای سودجویانه که بهمعنای زندگی ساختن است.
این امکان- خیابان ولیعصر- خودش روی کرور کرور امکان دیگر شهر سوار شده است تا بشود یک فرصت شهری. امکاناتی که به مرور نسبت و نقششان با خیابان از یاد رفته و بهدست فراموشی سپرده شدهاند و بازشناخت نسبتشان فرصتی را برای احیای دوباره امکانی که بالقوه است فراهم میکند. اینها همان تجربههای زیسته شده خیابان ولیعصر هستند. وقتی از یک امکان و فرصت سخن میگوییم یعنی داریم برای امروز و فردا از نشانهها و بارقهها سخن میگوییم. حال برای اینکه تجربههای زیستهشده و امکانات و کیفیتهایی که با اتکا به آنها خیابان، فرصت و امکان مجددی شده است، بتوانند به چرخه آفرینش زندگی شهری برگردند نیاز است تا قصهگویی چیرهدست به شیرینترین صورت همه فهم قصهها و روایتها را بگوید تا ممکنات رخ بنمایند، تا داشتهها به محک خواست اهالی شهر گذاشته شود و اهالی خیابان پی به اهلیتشان ببرند و مردم شهر خویش را در امتداد قصهای بیابند برای ساختن زندگی.
قصه راهکاری است تا هر کس نسبت خودش را با موضوع بهدست آورد، قصه راهکاری است تا هرکس جمله خودش را به یاد آورد و سر وقت و بجا جمله خودش را بگوید تا قصه با جذابیت پیش برود، لنگ نزند و خستهکننده نشود.
حالا ما در موزه خیابان ولیعصر برای اینکه این فرصت و امکان شهری تهران- خیابان ولیعصر- در زندگی امروز و فردای اهالی شهر نقشی بیش از یک مسیر داشته باشد و بشود خیابان با همه ویژگیهایش - زندگی شهری و فضای شهری از خیابان آغاز میشود - در کار خواندن ، شنیدن و نمایش دادن قصهها هستیم؛ قصههایی از کسب روزی حلال خیاط ، قناد ، عکاس ، خشکشویی، کفاش و... از قصه داشتههای دیروز برای امروز و فردا تا سکونت و حیات مکانهای شهری بر کناره این خیابان. ما در آغاز این قصهگویی هستیم و راه بسیار، که باید برویم.
قصه، ما را برای ساختن مهیا میکند به شرطی که درست گفته شود و بجا. در تعریف ما کل خیابان ولیعصر فضای موزهای ماست و خانه مینایی که الان موزه خیابان ولیعصر است اتاق معرفی و قصهخانه و روایت خانهای است تا اسباب ملاقات و زندگی درستتر با این فضای یگانه شهری - خیابان ولیعصر - را فراهم کند.