جنگ زندگیمان را گرفت؛ خاکمان را نه
اهالی روستای «هانیگرمله» معتقدند روستایی بدون خاک نمیشود و با وجود تمام محرومیتهای این منطقه جنگزده، راضی به ترک زادگاهشان نیستند
مریم سرخوش_خبرنگار
جنگ تحمیلی که آغاز شد تنها چندماه برای ماندن دوام آوردند. به گفته خودشان در منطقهای بودند که زیر آتش توپخانه و خمپاره بود. همین شرایط هم باعث شد که زندگیشان را بگذارند و پای پیاده راهی کوه شوند و ترک دیار کنند. داستان «هانیگرمله» و مهاجرت اجباری مردمش به دلیل حمله دشمن، داستان روستاهای مرزی غرب کشور ازجمله «کیمنه» و «بیدرواز» است که بهدلیل بودن در تیررس آتش توپخانه عراق تخریب و ساکنانش مجبور به مهاجرت شدند. روستاییان جنگزدهای که علاوه بر از دست دادن خانه و کاشانه و منبع درآمدشان، غم و اندوه آوارگی هم سرشان هوار شده بود؛ غمی که تا سالهای پس از پایان جنگ هم تمامی نداشت و اجازه بازگشت به خانههایشان را نمیدادند. اینها خاطره معلم بازنشستهای است که سالها برای بازگشت به زادگاه پدری تلاش کرده. سابق خدابخشیان که از سال 79بهعنوان عضو شورای روستای هانیگرمله انتخاب شده، داستان جالبی از روزهای دفاعمقدس و سالهای سخت پس از قطعنامه 598تعریف میکند. حرفهایش را در ادامه بخوانید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی که جنگ داخلی کردستان شروع شد و پیشمرگهای کومله و دمکرات در منطقه ما مستقر شدند، شرایط سختی داشتیم. جنگ تحمیلی هم شهریور 59آغاز شد و نخستین جایی که زیر آتش رفت روستای ما بود. از آسمان آتش میبارید. شرایط سختی بود که امان مردم را بریده بود. لب مرز زندگی میکردیم و با نزدیکترین روستای مرزی عراق تنها یک منطقه سبز فاصله داشتیم. هانیگرمله میدان جنگ شده بود و ترس و وحشت روستا را گرفته بود. تا خرداد 60 دفاع کردیم اما زمانی که 20نفر از مردم روستا شهید شدند، همه فهمیدند که دیگر جایی برای ماندن نیست. خانهها ویران شده بود و مردم تصمیم گرفتند که دستهجمعی روستا را ترک کنند. همهچیزمان را رها کردیم و پای پیاده راه افتادیم. از کوهها خودمان را به نیروهای خودی رساندیم و از آنجا به طرف پاوه، مریوان، روانسر و سروآباد رفتیم. تکهپاره شدیم و هر کسی جایی رفت.
با همان حال و هوای جنگ هم کسی دلش به ماندن در غربت نبود. همان موقع یادم میآید 180نفر از بچههای روستا برگشتند و فعالیت نظامی خودشان را به عنوان سرباز شروع کردند تا سال 67که جنگ تمام شد، دلمان خوش بود که برمیگردیم. دمکراتها و پیشمرگها به سمت عراق رفته و نیروهای خودی در منطقه مستقر شده بودند. تقریبا سال 68بود که منطقه خالی از نیروهای نظامی شد اما به ما اجازه نمیدادند که برگردیم. باغهایمان هنوز خشک نشده بود و همین باعث میشد که مردم اصرار بیشتری به بازگشت داشته باشند. البته اجازه موقت داشتیم و گاهی اوقات به روستا سرمیزدیم اما اجازه ساختوساز نداشتیم و نمیتوانستیم ساکن شویم. فرمانداری پاوه و شورای تامین شهرستان موافقت نمیکردند و دائم میگفتند ممکن است جانمان به خطر بیفتد.
آن زمان طومار نوشتیم و اهالی امضا کردند. شخصی در وزارت کشور بود و همکاری زیادی با ما داشت. او به ما گفت که اگر میخواهیم به نتیجه برسیم باید حجتالاسلام روحانی را ملاقات کنیم. رئیسجمهور را میگویم که آن روزها دبیرکل شورایعالی امنیت ملی و نایبرئیس مجلس در سال 74بود. به همراه نماینده وقت اورامانات ملاقات حضوری گرفتیم و توانستیم خواسته اهالی را اعلام کنیم، همان زمان موافقت و تأکید کرد منطقه حتما باید بازسازی شود. در نهایت هم با موافقت مقام معظم رهبری شرایط بازگشت فراهم شد و مردم شروع به بازسازی کردند. بازسازی که چه عرض کنم؛ فقط خانهای که بتوانیم زندگی کنیم. پس از 14سال که منطقه خالی از سکنه بود همه خانهها از سوی دشمن ویران شده بودند. آن زمان برای ساخت هر خانه 20تن ماسه، 50کیسه سیمان و 300هزار تومان وام بلاعوض میدادند. چیزی نبود که دلمان خوش شود اما اهالی هانیگرمله آنقدر عاشق زادگاهشان بودند که با دست خالی و کلی مشکلات شروع به بازسازی کردند. زمانی که مهاجرت کردیم 600خانوار بودیم اما فقط 300خانوار توانستند در روستا خانهسازی کنند، بقیه هم برنگشتند. امروز جمعیتمان بیشتر است؛ چون تعدادی از خانوادهها هم برای امرار معاش و کولبری به روستای ما آمدهاند و ساکن اینجا شدهاند.
بعد از سالها گویی هنوز هم آثار جنگ و محرومیت از این منطقه خارج نشده است. هزار جور سختگیری برای هر بازسازی؛ از هنگ مرزی استان بگیر تا بخشداری، هنگ مرزی پاوه و دژبانی. کلا توسعه در این روستا سخت شده و به همین دلیل است که پس از جنگ، اتفاق خاصی برای رفع محرومیتها صورت نگرفته. مردم نه شغلی دارند و نه امکاناتی. همه کولبری میکنند برای 100یا 200هزار تومان از کوههایی که خودتان میدانید چقدر صعبالعبور هستند. آب نداریم که کشاورزی کنیم و اگر شرایطی فراهم شود تا همان باغهای انگورمان را احیا کنیم، کسی کولبری را انتخاب نمیکند. اینجا پر از گراز وحشی است که درخت و بوته سالم نمیگذارند. اگر دولت یا جهادکشاورزی تسهیلاتی درنظر بگیرند و فنسکشی در این منطقه انجام شود همه استقبال میکنیم که دوباره انگور بکاریم
چند وقت پیش یکی از مسئولان این منطقه عنوان کرد که آثار بهجامانده از دوران جنگ در ارتفاعات مرزی روستای هانیگرمله همچنان وجود دارد و جان مردم را تهدید میکند. او گفته بود که بهدلیل بارشهای زیاد و جاری شدن شن و خاک، مینها و مواد منفجره از زمین بیرون آمدهاند و مردمی که برای جمعآوری گیاهان به ارتفاعات میروند باید احتیاط بیشتری کنند. اما خودم چیزی ندیدم. از زمانی که کرونا شروع شده تقریبا از اول فروردین تا آخر خرداد به تمام کوههای این منطقه سر زدهام اما نه مین دیدم و نه مواد منفجره. در این سالها تیمهای مینروب تمام نقاط را بررسی کردهاند. خودشان اعلام کردهاند تا جایی که برایشان مقدور بوده پاکسازی انجام شده است. البته میگویند در ارتفاعاتی که به روستای طویله عراق مشرف است همچنان مینها باقی مانده و شاید در برخی مناطق هم این مواد منفجره همچنان زیر خاک مانده باشند. همین موضوع هم باعث شده که مردم روستا نتوانند به دامداری و چرای دام در مراتع روی بیاورند.
با اینکه محرومیتهای زیادی را تحمل میکنیم اما کسی دوست ندارد از اینجا برود. مردم ما برای گذران زندگی در دو راهی سختی قرار دارند. کسی دوست ندارد سرزمین آبا و اجدادیاش را ترک کند اما برای کسب یک لقمه نان جانشان را برای عبور از کوهها کف دستشان گذاشتهاند. اگر مهاجرت کنیم نه زمین داریم نه باغ. اصلا صاحب هیچ خاکی نیستم. مگر روستایی، بدون خاک میشود؟ جنگ اگر زندگی را از ما گرفت اما خاک میهنمان را حفظ کردیم و امروز در زادگاه خودمان زندگی میکنیم. البته که شرایط روستای ما بسیار مناسبتر از روستاهای پاوه و مریوان است. حداقل میوه ارزانقیمت داریم، آب و هوای سالم و رایگان. هر جا که برویم برای زراعت در 100متر زمین باید کلی اجاره بپردازیم. سالهاست که همه وعده میدهند مرز مسافری روستای شوشمی به طویله راهاندازی میشود که اگر بشود بسیاری از مشکلات ما هم از بین خواهد رفت. با اینکه روستای ما با روستای بیاره تنها یک محوطه سبز باغی فاصله دارد اما ارتباطی با این منطقه نداریم و مبادلات رسمی ما از طریق روستای شوشمی انجام میشود. درصورت راهاندازی مرز مسافری ارتباط و رفتوآمد ما گستردهتر خواهد شد و شاید محرومیتهایی که 40سال بعد از جنگ تحمیلی همچنان بر روستای ما سایه انداخته، کمرنگتر شود.