پرسه در دنیای شخصی آقای نولان
به استقبال «تنت» تازهترین جادوی استاد
خسرو نقیبی
سینماها در این روزگار عجیب، با تنت دوباره احیا شده؛ تو بگو با جادوی یک جادوگر. در روزگاری که هیچکس فکر نمیکرد ممکن است مردم میان این غائله پاندمی دوباره برای تماشای یک فیلم زیریک سقف جمع شوند، این کریس نولان بود که بر نمایش فیلم تازهاش فقط در سالنهای سینما اصرار کرد و حالا میتواند در خوانش تاریخ، منجی امتداد نمایش فیلم در سالنهای سینما -و نه نمایشگرهای کوچک خانگی- باشد. میگویند او را مهمترین سینماگر-صنعتگر نسل تازه مینامند. آیا واقعا چنین است؟
نمیدانم این روزها هنوز مؤلفبودن برای دیگران حسن محسوب میشود یا نه؛ اما فیلمسازان محبوب این سالهای من، آنها که هر کدامشان بهنوعی ذوقزدهام کردهاند یا تماشای کار تازهشان حیرتم را به همراه داشته، همه مؤلف بودهاند و برخی حتی ورای یک مؤلف، خالق بودهاند و جهان شخصی خودشان را ساخته و پرداختهاند. مثال واضحم برای این خالقبودن در هزاره جدید جیمز کامرون با «آواتار» است که نشان داد برای بزرگی در سینمای امروز، باید بیش از حتی یک مؤلف بود. کریستوفر نولان یک دهه پس از آغاز کارش، در «Inception | سرآغاز» (که همچنان بر این ترجمه به جای تلقین و نطفهگذاری و... اصرار دارم) همین راه را رفت و او هم دنیای شخصی خودش را خلق کرد. با 6 فیلم پیشین، البته، او جای خودش را آنقدر که باید محکم کرده بود و مرور مؤلفههای مشترک در فیلمهایش، نشان میداد که او جهانبینی مختص بهخود را دارد.
جز این، 2 فیلم چهارستاره متأخرش («حیثیت» و «شوالیه تاریکی») تسلط بیش از حد فیلمساز را به ابزارهای سینما هم نشان میداد اما سرآغاز، سومین فیلم چهار ستاره پیاپی نولان، آواتار او بود؛ دنیای دستساز نولان که آدمها در آن به خواست او زندگی میکنند، نفس میکشند و میمیرند. او خالقی بیهمتا در نسل خودش است و با سرآغاز فاصله خودش را با همنسلهایش فرسنگی کرد تا بتوان به صراحت او را مهمترین فیلمساز هزاره جدید دانست؛ مسیری که هرچه جلوتر رفت جاهطلبانهتر هم شد و به ژانرهای مختلف تسری پیدا کرد.
مجله امپایر در شماره ویژهای که برای سرآغاز منتشر کرد، کریستوفر نولان را «کوبریک تازه سینما» نامید. بهنظرم، هنوز و همچنان، درستترین و دقیقترین تعریف برای نولان همین است. او میتواند استنلی کوبریک سده جدید باشد؛ هرچند بهعنوان یک هوادار افراطی استنلی کوبریک، خودم هم از این مقایسه میترسم. با این حال، وقتی میشود ترس را کنار گذاشت که یک دور کارنامه نولان را از آغاز تا امروز با هم مرور کنیم. در این بیش از دو دههای که از ورودش میگذرد، ۱۰فیلم دیدهشده ساخته که حداقل نیمی از آنها فیلمهایی کامل و بینقص بودهاند. از همان فیلم اول که شبیه کارهای آماتوری است و ساختش را در طول تعطیلات آخر هفته یک سال انجام داد، میتوان امضای مشخصش را در شخصیتها و آدمهای مختلف دید و در همه این ۲۲ سال وقتی تغییر ژانر هم داده، فقط پوسته عوض شده و در لایه پشتی، همهچیز از دنیای نولان میآید؛ طوری که میشود او را پشت هر آدم، هر لحظه و هر نمایی تشخیص داد. همان چیزی که سبب میشد کوبریک را ستایش کنیم، حالا، در نولان قابل تشخیص است؛ اینکه کارهای متأخرش همچون کارهای واپسین کوبریک، حتی یک پلان اضافه و قابل حذف هم ندارند و به هر ژانری که سرک کشیده (که طبعآزماییهایش بیشباهت به انتخابهای کوبریک هم نیست) بهترین آن ژانر را ساخته است.
شاید این شوخی غریب روزگار با ما باشد که سال مرگ کوبریک، سال ساخت نخستین فیلم نولان است؛ روزگار، اولی را از سینما گرفت... دومی را به سینما هدیه داد.